× چالش کتابخوانی طاقچه، فروردین ۱۴۰۲ ×
«همه چیز به فنا رفته» اثری از نویسنده آمریکایی مارک منسون است که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد. این کتاب به بررسی رویکردهای جدید و نظرات تازهای درباره روانشناسی و مسائل زندگی میپردازد. همچنین به طرز طنزآمیزی به موضوعاتی چون خودشناسی، خودمحوری و پذیرش ناتوانیها میپردازد. مارک منسون در این کتاب به سوالاتی مانند «چرا باید درگیر مشکلات زندگی شویم؟» و «چگونه میتوانیم زندگی بهتری داشته باشیم؟» پرداخته است.
در کتاب «همه چیز به فنا رفته»، مارک منسون به ما یادآوری میکند که باید به مسائل و مشکلات زندگی به شکل جدی و مسئولانه نگاه کنیم و به جای فرار یا تلاش برای حل کردن همه مشکلات، بپذیریم که برخی مسائل قابلیت حل ندارند و باید با آنها زندگی کنیم. او بر این باور است که وقتی میتوانیم با ذهنیت مثبت و صادق به مشکلات زندگی نگاه کنیم، میتوانیم رضایت و شادی بیشتری در زندگی خود تجربه کنیم.
موضوع اصلی این کتاب به گونهای است که به خوانندگان کمک میکند تا بهبودی در زندگی خود داشته باشند، با دید جدید به مشکلات زندگی نگاه کنند و با درک عمیقتری از خود و دیگران روابط بهتری برقرار کنند. این کتاب تاکید دارد که برای داشتن زندگی معنیدار و همراه با خوشبختی، نیاز است که در قبال مشکلات و سختی های زندگی، بیشتر صادقانه عمل کنیم و ذهن خود را آماده کنیم تا با موقعیت های دشوار زندگی برخورد کند.
منسون در این کتاب به ما آموزههای مهمی از قبول واقعیت، تسلیم به چالشهای زندگی، و قدردانی از لحظات کوچک زندگی آموزش میدهد. او با زبانی دلپذیر و قابل فهم بر مسائل پیچیدهٔ زندگی تأمل میکند و خواننده را به خویشتنشناسی و شناخت درونی دعوت میکند.
منسون به خوانندگان خود میگوید که باید از تغییرات و ناهماهنگیهای زندگی خود لذت ببرند و با شجاعت و قدرت به مواجهه با واقعیتها بپردازند. او به خوانندگان کمک میکند که ارزشمندیهای زندگی را در جزئیات روزانه خود ببینند و از زندگی، حتی در مواقعی که به نظر میرسد همه چیز به فنا رفته، لذت ببرند.
به طور کلی، «همه چیز به فنا رفته» یک راهنمای جدیدی است که مشخصا برای بهبود کیفیت زندگی است که با ایدهها و نکات عملی و بهروز خود و سبک ساده و جذاب خوانندگان را به فکر واقعیتهای زندگی و راهکارهای مقابله با آنها میاندازد.
• بریده هایی از همین کتاب:
وقتی بچهایم راه آموختن درد یا لذت (بستنی خوب است، اجاقگاز داغ بد است) آزمودن آنهاست. فقط با تجربه درد است که میفهمیم چیزی میتواند خطرناک یا دردناک باشد. بستنی میدزدیم، مامان عصبانی میشود و ما را تنبیه میکند، سپس تجربه «بستنی خوب است» یکباره تغییر میکند و نتیجه میگیریم بستنی آنقدرها هم خوب نیست؛ باید فاکتورهای دیگری را نیز در نظر بگیریم. من بستنی را دوست دارم، مادرم را هم دوست دارم، اما برداشتن بستنی مادرم را عصبانی میکند. حال باید چه کنم؟ درنهایت، بچه مجبور میشود با این حقیقت روبه رو شود که در زندگی باید بده بستانهایی را هم در نظر بگیرد.
برای ایجاد امید در زندگی خود، ابتدا باید احساس کنیم که بر زندگی خود کنترل داریم. باید احساس کنیم که آنچه را خوب و درست می دانیم دنبال می کنیم. که به دنبال چیز بهتری هستیم.
مشکل در این نیست که ما نمی دانیم چگونه عمل کنیم تا در صورتمان مشت نخوریم. مشکل اینجاست که گاهی اوقات، احتمالا خیلی وقتها پیش، دقیقا به صورتمان مشت زده شد اما به جای اینکه ما هم مشت بزنیم، تصمیم گرفتیم که لایق آن مشت بوده ایم.
«همه چیز به فنا رفته» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/80383