در قلب بازار مبل یافتآباد، جایی که رقابت نفسگیر بود و صدای چانهزنی مشتریان با همهمه کارگاهها در هم میآمیخت، دفتر فروش «چوبیننگار» قرار داشت؛ شرکتی که به ساخت مبلمان سفارشی با چوبهای کمیاب و طراحیهای منحصربهفرد شهرت داشت، اما قیمتی به مراتب بالاتر از رقبای تولید انبوه. سهیل، کارشناس فروش جوان و بااستعداد «چوبیننگار»، با وجود تسلط کامل بر جزئیات فنی و هنری محصولاتشان، اغلب در مرحله نهایی کردن فروش به مشکل برمیخورد.
او بارها این سناریو را تجربه کرده بود: ارائه بینقص، نمایش نمونه چوبهای نفیس، توضیح دقیق فرآیند ساخت دستی، تحسین مشتری از زیبایی و کیفیت کار و بعد... سکوت سنگینی که با سوال محتاطانه یا حتی مستقیم مشتری درباره قیمت شکسته میشد. «خب... قیمتهاتون یه کم بالاست، نه؟» یا «چرا اینقدر گرونتر از فلان برند؟» و از آن لحظه، تمام تمرکز سهیل و انرژیاش صرف دفاع از قیمت میشد؛ تلاشی برای توجیه کردن هزینهها، مقایسه با رقبا و بیرون آمدن از موضع ضعف. گرچه گاهی موفق میشد، اما اغلب حس میکرد این جدال بر سر قیمت، تمام آن حس خوب و تحسین اولیه را از بین برده و مشتری با تردید یا حتی انصراف، جلسه را ترک کرده است. او داشت به روش سنتی عمل میکرد: «منتظر باشیم تا مشتری مخالفتش را بگوید و سپس به آن پاسخ بدهیم.»
یک روز بعد از یک مذاکره طولانی و فرسایشی دیگر که در نهایت به نتیجه نرسیده بود، سهیل با خستگی در حال مرور مقالات بازاریابی بود که چشمش به خلاصه کتاب «91 خطای فروشندگان » تیم کانر افتاد. تیتری توجهش را جلب کرد: «مشتریتان را خلع سلاح کنید.»
کنجکاو شد و ادامه داد. مقاله دو راه برای مدیریت مخالفتها معرفی میکرد: پاسخگویی پس از طرح مخالفت، یا «قبل از آن که مشتری مخالفتش را بگوید، با مخالفتش مقابله و او را خلع سلاح کنیم.» نویسنده با قاطعیت روش دوم را موثرتر میدانست. «برای خلع سلاح کردن مشتری، باید دلایل احتمالی مخالفت او را از قبل شناسایی و پیشبینی کنیم و سپس در موقع مقتضی و قبل از آن که مشتری آنها را به زبان بیاورد، به مخالفتهای احتمالی او پاسخ بدهیم.» مثال بارز، قیمت بالا بود: «خودمان به بالا بودن قیمتمان اشاره کنیم و دلایل آن را شرح بدهیم.»
منطق پشت این استراتژی برای سهیل مثل یک کشف بزرگ بود: اگر مخالفت پنهان بماند، ذهن مشتری درگیر آن میشود و دیگر به حرفهای فروشنده توجه نمیکند و تحت تاثیر قرار نمیگیرد؛ اما اگر فروشنده پیشدستی کند، هم صداقتش را نشان داده، هم فرصت مییابد تا آن «ضعف» احتمالی را در قاب «ارزش» و «منفعت» ارائه دهد و هم ذهن مشتری را از درگیری با آن فکر پنهان، آزاد میکند.
سهیل به تمام جلسات ناموفقش فکر کرد. به آن لحظاتی که حس میکرد مشتری دیگر گوش نمیدهد، انگار در ذهنش مشغول سبکسنگین کردن قیمت یا زمان تحویل طولانیتر بود. او همیشه منتظر مانده بود تا غول مخالفت از بطری بیرون بیاید و بعد سعی کرده بود با آن بجنگد. حالا میفهمید که شاید راه بهتر، این بود که اصلاً اجازه ندهد آن غول از بطری خارج شود!
تصمیم گرفت در جلسه مهم بعدیاش با آقای مهندس کاویانی، معمار معروفی که برای یکی از ویلاهای لوکسش به دنبال ست مبلمان خاصی بود، این تکنیک «خلع سلاح» یا «سپر پیشدستی» را امتحان کند.
او میدانست که مهندس کاویانی فردی بسیار دقیق، آگاه به بازار و حساس به بودجه است. پس مخالفتهای احتمالیاش قابل پیشبینی بود:
سهیل خودش را آماده کرد. نه فقط با پاسخهای دفاعی، بلکه با جملاتی که این مخالفتها را پیشاپیش مطرح و در بستری مثبت ارائه میکرد.
جلسه با مهندس کاویانی در نمایشگاه مجلل «چوبیننگار» آغاز شد. مهندس با تحسین به یکی از مبلهای ساخته شده از چوب آبنوس نگاه میکرد. سهیل پس از توضیحات اولیه درباره فلسفه طراحی و کیفیت مواد، قبل از اینکه بحث به سمت مدلهای پیشنهادی و قیمت برود، مکثی کرد و با لحنی آرام اما مطمئن گفت:
«جناب مهندس، میخواهم از همین ابتدا کاملاً شفاف باشم. محصولات 'چوبیننگار'، به دلیل استفاده از کمیابترین چوبها، هنر دست استادکاران چیرهدست و طراحی کاملاً سفارشی برای فضای منحصربهفرد شما، یک سرمایهگذاری قابل توجه محسوب میشوند. قیمت تمام شدهی ما به مراتب بالاتر از مبلمانهای تولید انبوه یا حتی نیمهسفارشی موجود در بازار است.»
او مکث کرد و به چشمان مهندس کاویانی نگاه کرد. انتظار داشت گارد بگیرد یا بحث قیمت را پیش بکشد، اما مهندس با دقت گوش میداد، شاید کمی هم از این صداقت و پیشدستی متعجب شده بود. سهیل ادامه داد: «اما این تفاوت قیمت، دلیل مشخصی دارد. این فقط خرید یک مبل نیست، بلکه تملک یک اثر هنری ماندگار است که ارزش آن در طول زمان نه تنها کم نمیشود، بلکه افزایش هم مییابد. این بهای اصالت، کیفیت بیمانند و تجربهای است که نسلها میتواند از آن لذت ببرد.»
او بلافاصله به سراغ مخالفت احتمالی دوم رفت: «همچنین، به دلیل همین دقت و وسواس در ساخت و کارِ دست، فرآیند تولید ما زمانبرتر از حالت معمول است. ما نمیتوانیم و نمیخواهیم کیفیت را فدای سرعت کنیم؛ اما در عوض، شما در تمام مراحل ساخت، از انتخاب چوب تا آخرین پرداخت، در جریان جزئیات قرار خواهید گرفت و محصولی دقیقاً مطابق با آنچه در ذهن دارید، تحویل خواهید گرفت.»
و برای مخالفت سوم: «و چون هر قطعه با دست ساخته میشود، ممکن است تفاوتهای بسیار جزئی و نامحسوسی با نمونهها داشته باشد که البته این نه یک نقص که امضای منحصربهفرد بودن هر اثر دستساز است و ما این را هم پیشاپیش با شما در میان میگذاریم.»
اتفاق جالبی افتاد. با مطرح شدن پیشاپیش این موارد توسط سهیل، انگار سنگینی و تنش از فضا برداشته شد. مهندس کاویانی دیگر نیازی نمیدید که این نکات را به عنوان «ایراد» مطرح کند. ذهن او حالا آزاد بود تا روی جنبههای دیگر تمرکز کند. او گفت: «ممنون از صداقت شما، آقای سهیل. بله از تفاوت قیمت و زمان آگاه بودم. حالا که این موارد روشن شد، بیایید درباره امکان سفارشیسازی این مدل برای فضای نشیمن من و گزینههای چوب و پارچه صحبت کنیم.»
ادامه جلسه به گفتگویی سازنده و خلاقانه درباره طراحی، انتخاب متریال و جزئیات اجرایی گذشت. بحث قیمت مطرح شد، اما دیگر نه به عنوان یک مانع یا نقطه تقابل، بلکه به عنوان جزئی از فرآیند و در کنار ارزشی که سهیل به خوبی آن را ترسیم کرده بود. مهندس کاویانی سوالاتی درباره جزئیات قیمت پرسید، اما لحنش دیگر پرسشگرانه و چالشی نبود، بلکه برای شفافسازی و تصمیمگیری بود.
در پایان جلسه، مهندس کاویانی با لبخندی رضایتبخش گفت: «من از این همه شفافیت و توجه به جزئیات لذت بردم. احساس میکنم دقیقاً میدانم چه چیزی دریافت خواهم کرد و چرا ارزشش را دارد. پیشنویس قرارداد را برایم ارسال کنید.»
سهیل احساس کرد بال درآورده است. او نه تنها یک فروش بزرگ را نهایی کرده بود، بلکه مهمتر از آن، قدرت استراتژی «سپر پیشدستی» را با تمام وجود لمس کرده بود. او مشتری را خلع سلاح کرده بود، نه با فشار یا چربزبانی، بلکه با صداقت، شفافیت و پیشبینی هوشمندانه. او فهمید که با برداشتن موانع احتمالی از سر راه ذهن مشتری، میتواند مسیری هموار برای رسیدن به توافق و ایجاد یک رابطه مبتنی بر اعتماد بسازد. از آن روز، «سپر پیشدستی» به اصلیترین ابزار سهیل در جعبه ابزار فروشندگیاش تبدیل شد؛ رازی که به او کمک میکرد کمتر مخالفتی بشنود و بیشتر، شاهد رضایت و توافق باشد.