همانطورکه در پست قبلی اشاره کردیم، دستهای از افراد بر این باورند که دین مانع پیشرفت ملّتها و عامل جنگافروزیهای فراوان است، لذا همان بهتر که کنار گذاشته شود. البته شاید استدلال تمام افراد بیدین به این مختصری نباشد، زیرا طیف ایشان نیز مانند دینداران بسیار گسترده بوده و هریک استدلالهای خاص خود را دارند.
همانطورکه میدانیم بسیاری از افراد بیدین مشکل اساسیشان با دین نیست بلکه با حکومتهای دینی است و چون نسبت به آنها انتقاداتی دارند ترجیح میدهند که از اساس با دین مخالفت کنند تا از شرّ یکسری امور که طبق دیدگاه آنها مانع پیشرفت جوامع است خلاص شوند. لیکن همانطورکه در پست قبلی اشاره شد، ما به دنبال بحثی عقلانی هستیم که از موازین تفکّر صحیح پیروی کند و لذا این استدلال و استدلالهای مانند آن را نمیتوانیم مبتنی بر عقل قلمداد کنیم، زیرا ارتباطی منطقی میان مقدّمه این استدلال(عدم کارایی حکومتهای دینی) با نتیجهی آن(بیدینی) مشاهده نمیشود.
البته برخی به توضیح بیشتر پرداختهاند و چنین استدلال میکنند که اگر نظریّهای مفید باشد، لازمهاش آن است که نتایج مفیدی در پی داشته باشد. بر این مبنا چون حکومتهای دینی که حاصل نظریّههای ادیان هستند، مفید نبودهاند و جز جنگ و خونریزی چیزی به بار نیاوردهاند، میتوان چنین حکم کرد که خود ادیان نیز بیفایدهاند و بهتر است که بشر از شرّ آنها خلاص شود.
لیکن این استدلال نیز فاقد شرایط لازم برای پذیرش است، زیرا اوّلاً این ادّعا که حکومتهای دینی هیچ نتیجهی مثبتی در پی نداشتهاند نیازمند دلیل و برهان است و عدّهای بر این باورند که این حکومتها در برخی جنبهها نسبت به حکومتهای غیر دینی برتری دارند، ثانیاً این امکان وجود دارد که نظریّهای سالهای زیاد به شکل اشتباه اجرا شود و پس از مدّتها توسّط برخی انسانها به شکل درست اجرا شده و نتایج پرباری به همراه خود بیاورد. به عبارت بهتر نمیتوان در نظریّههای اجتماعی صِرفاً بر اساس برخی خروجیها حکم به ابطال نظریّه داد، زیرا در اینگونه نظریّهها یکطرف ماجرا عوامل اجراییِ نظریّه یعنی انسانها قرار دارند که هر یک براساس نگرش خود و تفسیر درست یا نادرستِ خود، نسبت به اجرای آن نظریّهها اقدام میکنند. به عنوان مثال در دین اسلام عدّهای تفسیر داعشی را از دین نمودهاند و بر اساس آن عمل میکنند درحالیکه بسیاری معتقدند رویکرد داعشیها فاقد موازین عقلانی است و با دین اسلام نیز مطابقت ندارد.
بعلاوه، این خاصیت دین به تنهایی نیست که نتایج زیانباری برای بشر داشته، بلکه علم نیز از این خاصیت برخوردار بوده است. در طول تاریخ انسانهایی که علم را به کار میگرفتهاند زیانهای جبرانناپذیری به طبیعت و انسانها روا داشتهاند امّا با این وجود، انسانها آنرا کنار ننهادهاند.
به عنوان مثال در دوران کنونی میتوان به آسیب صنایع به محیط زیست اشاره نمود که متوجّه طبیعت بوده است، یا علاوه بر آن میتوان به جریان بمبهای اتمی و یا بمبهای شیمیایی اشاره کرد که نسل بشر را تهدید کرده و میکنند درحالیکه همگی محصول استفادهی انسانها از علم هستند. برای مطالعهی بیشتر در اینباره میتوان به مقالهي "چگونه باید از جامعه در برابر علم دفاع کرد؟" نوشتهی پاول فایرابند(فیلسوفِ علم برجستهی قرن بیستم) مراجعه نمود. بر این مبنا، صِرفِ آنکه یک نظریّهی اجتماعی نتایج زیانباری را در عمل به دنبال داشته است، نمیتواند به لحاظ منطقی ما را متقاعد سازد که آن نظریّه را کنار بگذاریم.
امّا همانگونه که گفتیم، طیف افراد بیدین نیز مانند دینداران بسیار گسترده بوده و هریک استدلالهای خاص خود را دارند، لیکن در میان این افراد در عصر حاضر دو دسته مشاهده میشوند که طرفداران بیشتری داشته و لذا لازم است استدلالهای ایشان مورد بررسی قرار گیرد.
دستهي اوّل خود را طرفدار خداناباوری(Atheism) معرّفی میکنند که طبق باور آنها، وجودِ خداوند به طور کلّی انکار میشود. دستهي دوم طرفداران ندانمگرایی(Agnosticism) هستند و طبق باور آنها، پی بردن به درستی یا نادرستیِ ادّعاهای فراطبیعی و الهیاتی، از جمله اعتقاد به وجود خداوند، از اساس ناممکن است. بنابراین در پستهای بعدی تلاش میکنیم استدلالهای اصلیِ این دو دسته را به شکلی بیطرفانه و بر مبنای موازین تفکّر صحیح مورد بررسی قرار دهیم.