ویرگول
ورودثبت نام
محمدحامد فتحی
محمدحامد فتحی
خواندن ۱۱ دقیقه·۷ ماه پیش

آیا تشیّع یک مذهب عقلانی است؟

واقعیّت این است که متاسّفانه در جامعه‌ي ما، عمدتاً روشی عقلانی در معرّفی دین پیگیری نشده و غالبا به برخی ظواهر پرداخته می‌شود. به خاطر دارم که در مقاطع راهنمایی و دبیرستان، در درسی با عنوان "دین و زندگی" مجبور بودیم صرفا چند آیه را بخوانیم و ترجمه کنیم، بدون آنکه پشتوانه‌های عقلانی مباحث دینی برایمان جا افتاده باشد. یا مجبور بودیم یک‌سری مطالب را صرفا حفظ کنیم تا در روز امتحان، با نگاشتنِ یک‌سری پاسخ‌های کلیشه‌ای نمره‌ی عالی را کسب کنیم. اکثر محافل و مجالس مذهبیِ موجود نیز متاسّفانه از جنبه‌ي عقلانی تقریباً تهی هستند. به همین خاطر، ضرورت دارد که هنگام بررسیِ مباحثِ دینی، نگرش‌های عرفی را کنار نهاده و تلاش کنیم که با تحقیق عقلی به پرسش‌هایمان پاسخ دهیم.

پیش از آغاز بحث حول تفکّر شیعی لازم است که به چند نکته توجّه داشته باشیم:

  • لازمه‌ي ورود به بحث فعلی، این است که علاوه بر پذیرش وجود خداوند، دین اسلام را نیز پذیرفته باشیم و قرآن کریم را به عنوان یک منبع وحیانی قبول داشته باشیم.
    طبیعی است که اگر مثلاً شخصی رسول اکرم(ص) را به عنوان فرستاده‌ي خداوند قبول نداشته باشد یا قرآن کریم را تحریف‌شده بداند و یا به هردلیلی به این موارد اعتقاد نداشته باشد، باید ابتدائا و قبل از بررسی چنین مواردی، حول این موضوعات تحقیق نماید. البته تلاش خواهم کرد که در آینده در این باره نیز مطالبی را بنگارم و اعتقاد به خداوند، رسول اکرم(ص) و قرآن کریم را از منظر عقل بررسی نمایم.
  • در بحث پیش رو وقتی از تشیّع سخن می‌گوییم، مقصودمان آن مکتبی است که به امامان دوازده‌گانه قائل است نه سایر فِرَق.

جایگاه امام در نگاه عقل

متفکّرانِ اقوام و مللِ گوناگون معتقد هستند که چگونگیِ پیشوایی، رهبری و مدیریت جامعه از مهمترین عوامل تعیین‌کننده‌ی رشد یا تنزّلِ آن جامعه است. اگر پیشوای یک ملّت از صلاحیت لازم برخوردار نباشد، چه بسا آن جامعه را به سوی نابودی و سقوط سوق دهد.

به عنوان مثال اگر یک جامعه‌ی کوچک نظیر یک دانشگاه را در نظر بگیریم، مسئله به خوبی روشن خواهد شد. دانشگاهی که اساتیدش فاقد صلاحیت علمی لازم باشند، دانشجویانی را تربیت خواهد کرد که فاقد صلاحیت علمی هستند و برعکس. اگر اساتیدی توانمند در راس امور قرار گرفته باشند و دانشجویان نیز در پیِ فهم مطالب و کشفِ حقایق باشند، این دانشگاه به هدف اساسیِ خود دست خواهد یافت؛ یعنی تربیت انسانهایی توانمند در حوزه‌های تخصّصیِ مربوطه.

فیلسوفِ شهیر، افلاطون نیز وقتی از آرمان‌شهر سخن می‌گوید و تلاش می‌کند جامعه‌‌‌‌ی آرمانی را به تصویر بکشد، معتقد است که باید اشخاصی حاکمِ آرمان‌شهر باشند که فیلسوف باشند. البته فیلسوف در کلام افلاطون، معنای مصطلحِ کنونی را ندارد بلکه به معنای انسان آگاه است.

گذشته از این مطلب، می‌دانیم که در یک جامعه، قوانین (بایدها و نبایدها) نقشی کلیدی و اساسی ایفا می‌کنند. داشتن قوانینی مترقّی، می‌تواند انسانها را در رسیدن به اهداف متعالی‌شان کمک نماید. البته به شرط آنکه این قوانین به درستی فهمیده شوند و به نحو صحیحی اجرا شوند. اگر رهبر یک جامعه قوانین را نشناسد یا از روی اغراض شخصی‌اش تن به اجرای آنها ندهد، روشن است که آن جامعه به رشد و سعادتِ لازم نخواهد رسید.

لازم به ذکر است که منظور از قانون در اینجا، صرفا قراردادهای اجتماعی‌ای نیست که امروزه به عنوان قانون شناخته می‌شوند، بلکه به طور کلّی هر مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها و بایدها و نبایدها را در بر می‌گیرد.

این دستورالعمل‌ها ممکن است صرفاً انسانی باشند همانطورکه در گذشته توسّطِ کدخدا یا روسای قبایل تعیین می‌شدند و امروزه با عنوانِ دموکراسی و با رای اکثریت یا رایِ جناح‌های قدرتمندتر در یک کشور تعیین می‌شوند. چنین دستورالعمل‌هایی همواره دستخوش تغییر خواهند بود، زیرا تفکّرات و علایق انسانی دائماً تحوّل پیدا می‌کند. این تحوّلات گاهاً در جهت رشدِ افرادِ یک کشور (در جهتِ سعادتِ انسانی‌شان) هستند و گاه در جهتِ سقوطِ آنها.

لذا چنین دستورالعمل‌هایی نمی‌توانند انسان‌ها را به معنای واقعیِ کلمه به سعادت حقیقی‌شان برسانند، زیرا کسانی آنها را تعیین می‌کنند که:

  • اوّلاً آگاهیِ کامل و درستی از سعادتِ انسانی ندارند.
  • ثانیاً احاطه‌ی لازم را بر ویژگیهای انسان ندارند. در بهترین حالت از تجربه‌ی خطاپذیرِ تاریخی استفاده خواهند کرد تا اندکی ویژگیهای انسانی را بهتر بشناسند.
  • ثالثاً در بندِ هواها و تمایلات شخصی، قومی، جناحی و ... هستند و به سختی می‌توانند از منافعِ خودشان صرفه نظر کنند.
  • رابعاً اگر حتّی انسانهایی باشند که بتوانند از منافع شخصی و جناحیِ خودشان صرفه نظر کنند، باز هم نمی‌توانند از مصلحتِ کلِّ جامعه آگاه شوند زیرا لازمه‌ی چنین امری، احاطه‌ی کامل به تمام ابعادِ وجودِ انسانی و افرادِ آن جامعه است.

بنابراین این دستورالعمل‌ها تنها وقتی می‌توانند انسان‌ها را به معنای واقعیِ کلمه به سعادت برسانند که توسّط یک عقلِ کُلّ صادر شده باشند. عقلِ کلّی که از سعادتِ واقعیِ انسان آگاه باشد، ویژگیهای انسانها را از خود ایشان بهتر بشناسد و صِرفاً منافعِ یک جناح و گروهِ خاص را در نظر نگیرد بلکه منفعتِ کل را در نظر داشته باشد.
افلاطون نیز در این باره چنین می‌نویسد:

فيلسوفان كسانی هستند كه قادرند امور ازلی و غيرِ متغير را درک كنند، درحالیكه كسانی كه فیلسوف نيستند قادر به درک اين امور نبوده، بلکه خودشان را در وادي اشياي متکثّر و متغيّر گم و سرگردان می‌کنند. حال که چنین است، كدام يک از دو گروه بايد فرمانرواي شهر باشند؟

لذا به طورِ خلاصه برای رسیدنِ یک جامعه به سر منزلِ مقصود، حداقل دو عنصرِ اساسی نیاز است و هر مکتب، دین یا مسلکی که فاقد این دو عنصر باشد، نمی‌تواند جامعه‌ي انسانی را به سعادت برساند:

۱. داشتن قوانینی کامل و صحیح
۲. وجود رهبری آگاه، سالم و توانمند

بر همین مبنا، در نگرش شیعه رسول اکرم(ص) آن انسانِ آگاهی است که از جانب خداوند موظّف است آن سلسله دستورالعمل‌ها و معارفی را که برای یک انسان لازم است تا به سعادت برسد، از طریق وحی در اختیار انسانها قرار دهد.

لیکن رسول اکرم(ص) علاوه بر مقام رسالت، در جایگاه امامت نیز قرار داشت. یعنی موظّف بود که علاوه بر ابلاغ کامل وحی به مسلمانان، با رهبریِ جامعه، انسانها را در مسیر اجرای این قوانین نیز راهنمایی نماید. این مطلب به حکمِ عقل نیز ضرورت دارد.
از نظر عقل اگر خداوند را به عنوان موجودی پذیرفته باشیم که مطلقِ کمال است، آنگاه به این نتیجه می‌رسیم که:

۱. اوّلاً خداوند غنیِّ مطلق است و مخلوقاتش نسبت به او فقیر و نیازمندند.
۲. ثانیاً عقل حکم می‌کند که خداوند بخل نداشته و در بی‌نیاز نمودن مخلوقاتش از نیازهایشان، نهایت لطف و مرحمت را داشته باشد.
۳. ثالثاً حکمتِ الهی اقتضا می‌کند که اگر مخلوقی را آفرید که نیازهایی دارد، راه تامین آن نیازها را نیز در اختیارش قرار دهد.
۴. از طرفی یکی از نیازهای انسان (به عنوان مخلوقی از مخلوقات خداوند) این است که راه سعادت خود را بشناسد و آن را طی کند.
نتیجه: عقل حکم می‌کند که خداوند، هم راه سعادت را به انسان بشناساند و هم او را در طی مسیر کمک کند (البته به میزانی که اختیار و آگاهیِ انسان که لازمه‌ی انسانیّت اوست از او سلب نشود).

از نظر مکتبِ تشیّع، خداوند راه سعادت را از طریق وحی بر رسول اکرم(ص) و نزولِ قرآن کریم نشان داده است. لیکن پس از وفاتِ رسول اکرم(ص)، کماکان مسلمانان در رابطه با رسیدن به سعادت خویش، نیازهایی خواهند داشت که بنابر حکم عقل می‌بایست از جانب خداوند برطرف شوند.
یکی از مهمترین نیازها، نیازِ جامعه‌ی انسانی به هدایت و رهبریِ جامعه توسّطِ انسان‌هایی آگاه به آیاتِ وحی است. قاعدتاً وقتی از آگاهی به وحیِ الهی سخن می‌گوییم، مقصودمان انسانهایی نیست که با درس خواندن و کلاس رفتن، توانسته باشند قدری از مفاهیم قرآنی آگاه شده باشند. بلکه عقل حکم می‌کند که پس از رسول خدا نیز انسان‌هایی با همان درجه‌ی آگاهی از وحی الهی در میان جامعه باشند و بتوانند با رهبریِ صحیح، دستِ جامعه را گرفته و در مسیرِ سعادتِ ایشان به پیش ببرند.
بنابراین نیاز دیگری که در میان انسان‌ها وجود دارد، نیاز به تفسیر و فهمِ درستِ وحیِ الهی است. زیرا از طرفی انسان‌ها برداشت‌های گوناگون و گاهاً متناقضی را از یک متن می‌کنند و از طرفِ دیگر نمی‌توان انتظار داشت که عقل انسانی بتواند به تمام جنبه‌های آیاتِ وحی احاطه یابد. همچنین ممکن است به مرورِ زمان، تحریفاتی در آموزه‌های وحیانی پدید آید.

لذا بنابر حکمِ عقل، این نیازها تنها توسّط افرادی تامین خواهد شد که همچون رسول خدا از جانب خداوند برگزیده شده باشند. یعنی اوّلاً از جانب حضرتِ حق به آگاهی لازم نسبت به حقیقتِ وحی رسیده باشند تا بتوانند امّت را در راستای شناخت سعادتشان راهنمایی کنند و از تحریفات احتمالی در آموزه‌های وحیانی جلوگیری کنند. ثانیاً در مقام عمل نیز بتوانند انسانها را بر مبنای وحی الهی رهبری و راهنمایی کنند، تا انسان‌ها به سعادت مورد نظر نائل شوند (نه آنکه همچون انسان‌های عادی در بندِ هوا و هوس‌های شخصیِ خود یا نهایتاً منافع جناح و قوم و قبیله‌ي خود باشند).


بررسی تاریخی

امّا برای تشخیص اینکه این امامان چه افرادی بوده‌اند، بررسی‌های تاریخی ضرورت دارد. در اینجا نمی‌توانیم به تفصیل به این موضوع بپردازیم، لیکن از آنجا که در میان منابع تاریخیِ شیعیان گزارش‌های تاریخیِ فراوانی برای اثباتِ امامتِ ائمّه‌ي دوازده‌گانه وجود دارد و نیازی به ذکر آنها نمی‌بینیم، تنها به ذکرِ معدودی گزارش‌های تاریخی از میان هزاران روایتِ تاریخی در میانِ منابعِ اهلِ تسنّن اکتفا می‌کنیم.
اگر کسی اهلِ بررسیِ تاریخی باشد می‌داند که صحاح ستّه، عنوان شش مجموعه بزرگ از کتب حدیثی معتبر در نظر اهل تسنّن است. این کتاب‌ها نزد اهل تسنّن اعتبار بسیاری دارند؛ به‌گونه‌ای که پس از قرآن کریم، از مهمترین منابع دینی ایشان به شمار می‌رود. البته در میان آنها دو کتابِ صحیحِ بخاری و صحیحِ مسلم اعتبار بیشتری در میان علمای اهل تسنّن دارد.
لذا برای نمونه در اینجا به ذکر یک حدیث از برخی منابعِ معتبرِ اهلِ تسنّن در جهت اثباتِ عقیده‌ی شیعیان اکتفا می‌کنیم:

۱. صحیح مسلم: «لا يَزالُ الدّينُ قائِماً حَتّی تَقومَ السّاعَةُ أو يَكونَ عَلَيكُمُ اثنا عَشَرَ خَليفَةً كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ»
اين دين، برقرار می ماند تا اين كه قيامت برپا شود و تا دوازده خليفه بر شما فرمان برانند كه همگی آنان از قريش اند.

۲. بخاری در کتاب صحیح خود از طریق صحابی رسول خدا (ص)، جابر بن سمره، از آن حضرت نقل کرده است که فرمود: «یکون اثنا عَشَرَ أمیراً، فقالَ کلمةٌ لم أسمعها، فقال أبی انّه قال: کلّهم من قریش»
دوازده امیر خواهند بود. سپس پیامبر سخنی فرمود که آن را نشنیندم، پدرم گفت: رسول خدا (ص) فرمود: همه آنان از قریش‏‌اند.

۳. ترمذی نیز حدیثی مشابه را در سننِ خود نقل کرده است: «يَكونُ مِن بَعدِي اثنا عَشَرَ أميراً، کلُّهم من قریش»
پس از من، دوازده نفر اميرند، همه آنان از قریش‌اند.

۴. ابی داود سجستانی نیز در سننِ خود، مشابه همین حدیث را در کتاب المهدی(عج) نقل کرده است:
«لا یزال هذا الدین قائماً حتّی یکون علیکم اثنا عشر خلیفة... کلّهم من قریش»
اين دين برقرار می ماند تا اين كه دوازده خليفه بر شما فرمان برانند كه همگی آنان از قريش‌اند.

۵. مسند احمد بن حنبل نیز از جمله کتب معتبری است که مورد قبول اکثریّت اهل تسنّن است و یکی از بزرگ‌ترين كتابهایى است كه از متقدمين و قبل از تدوين صحاح ستّه به‌جا مانده است:
«الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ ؛ تِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ، وَالتّاسِعُ مَهدِيُّهُم»
امامانِ پس از من، دوازده نفرند كه نُه تن از نسل حسين اند و نهمين آنان، مهدی آنان است.

۶. سنن ابن ماجه: حدثنا احمد بن ابراهیم... عن امّ سلمة، قالت سمِعتُ رسول الله یقول: المهدیُ مِن عترتی مِن وُلدِ فاطِمة(س).

آیات فراوانی نیز در قرآن کریم در باب ولایتِ ائمّه(علیهم السّلام) ذکر شده است که ما در اینجا فرصت پرداختن به آنها را نداریم، زیرا غالباً با این آیات آشنا هستیم. البته برخی تلاش کرده‌اند که معنایی غیر از آنچه مشهور است را به این آیات نسبت دهند و لذا اگر در آینده فرصتی فراهم شد، تلاش خواهم کرد که مطالبی در رابطه با شبهات پیرامون این آیات بنگارم.

اگر کسی بخواهد منابع بیشتری را یافته و بررسی دقیق‌تری انجام دهد، توصیه می‌شود که به کتاب الغدیر، اثر علّامه امینی(ره)، مراجعه نماید. برای مثال در مورد حدیث غدیر، ایشان نام ۳۶۰ نفر از علمای قرن‌های پیاپی، از قرن دوم تا قرن چهاردهم هجری قمری، که این حدیث را به سندهای گوناگون در لابلای کتابها ذکر کرده‌اند، بر شمرده است. برخی از مهمترین آنها از این قرارند:

ابو عبدالله محمد بن ادریس شافعی (امام مذهب شافعی)
احمد بن حنبل (امام مذهب حنبلیان)
محمد بن اسماعیل بخاری (نگارنده‌ی صحیح بخاری، از صحاح ستّه)
محمّد بن عیسی ابوعیسی ترمذی (نگارنده‌ی جامع ترمذی، از صحاح ستّه)
ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب نسائی (نگارنده‌ی سنن نسائی، از صحاح ستّه)
ابوحامد محمد بن محمد طوسی غزالی (امام غزالی)
محمد بن جریر طبری (نگارنده تفسیر و تاریخ طبری)
ابو عبدالله فخرالدین رازی (نگارنده تفسیر کبیر)
ابوالقاسم جارالله زمخشری (نگارنده تفسیر کشّاف)

لذا اگر بررسی‌های تاریخی به نحو بی‌طرفانه صورت پذیرد، به این نتیجه می‌رسیم که مکتبِ تشیّع بنا بر حکمِ عقل و بررسی‌های تاریخی-قرآنی بر این باور است که ائمّه‌‌ی دوازده‌گانه (علیهم السّلام) همان اشخاصی هستند که از جانب حق برگزیده شده‌اند و با برخورداری از آگاهیِ کامل نسبت به آموزه‌های وحیانی می‌توانند پس از رسول خدا، پیشوایی و رهبریِ مسلمانان را در راستای رساندن ایشان به سعادت انسانی بر عهده بگیرند.

شیعهتشیععقلاهل سنتتاریخ
دانشجوی فلسفه‌ی علم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید