در حوالی سال 1330 بیش از نیمی از شیر ایران توسط صدها هزار تعاونی غیر رسمی و کوچک شیردوشی به اسم واره تامین میگردید. این کسبوکارهای خرد اما با ایجاد کارخانههای دامداری و شیردوشی رفته رفته بازار خود را به صرفهبهمقیاسِ آن کارخانههای بزرگ از دست دادند؛ موضوعی که اگرچه مربوط به سالیان دور است ولی در زمان نزدیک نیز شاهد تکرار آن در حوزههای مختلف از جمله فروش محصولات دیجیتال، خدمات حملونقل، وامهای قرضالحسنه و ... بودهایم و روز به روز نیز بر تکرار آن افزوده میگردد.
رسیدن به صرفه به مقیاس یا همان مزیت مقیاس امروزه تبدیل به یکی از مهمترین اهداف و چشماندازهای بسیاری از استارتاپها و کسبوکارهای کوچک و متوسط شده است به طوریکه بعضا حتی نرسیدن به مرحله سوددهی را با نرسیدن به مقیاس مدنظر برای به صرفه شدن توجیه کرده و همچنان دنبال بیشتر بزرگ شدن میروند؛ چنانچه برندهی جایزه کارآفرینِ جوانِ سال به انتخاب ادارهی کسبوکارهای کوچک آمریکا، به نام مایک میکالوویتس نیز در کتابش خود را چنین توصیف مینماید:
«پشت سرهم از بانکها وام میگیرد و بدهی کارت اعتباری بالا میآورد تا بتواند حقوق و دستمزد پشت صحنه را تامین کند. چرا که توسعه تقریباً شعار هر کارآفرین و رهبر کسبوکار شده است. رشد کن! رشد کن! رشد کن! فروش بزرگتر، مشتریان بزرگتر، سرمایهگذاران بزرگتر. اما برای چه هدفی؟ کسبوکار بزرگتر قطعاً به معنای مشکلات بزرگتر است. با وجود این مطمئناً سود بزرگتری را تضمین نمیکند؛ بهویژه اگر چیزی به اسم سود تهش باقی بماند، باید خدا را شکر کنید.
آخر چرا موفقیت همیشه با اعمال اصل مکدونالدی شدن در کسبوکارتان تعریف میشود؟ آیا درآمدِ بیشتر به این معنی است که شما موفقترید؟ خیر. من کسبوکارهای بزرگ بسیار بسیار زیادی را میشناسم که صاحبان آنها کاملاً در بیم و هراسی بیپایاناند و از مبلمان مخصوص فضای باز برای تزیین داخل خانهشان استفاده میکنند، چون مجبورند همهی هستونیستشان را در کسبوکارهایشان بریزند تا از غرق شدن نجات یابند. آیا این موفقیت است؟ عمراً!»
از هزینههای میلیاردی تبلیغات تا هزینههای پارتیهای هفتگی جهت حفظ انگیزه کارکنان!
اساسا صرفه به مقیاس کلاه گشادی است که شاید در ایران از حدود 70 سال و در جهان در حدود 150 سال پیش بر سر مردم و حتی کسبوکارهای درجستوجوی رشدهای نمایی گذاشته شده است چرا که یک کسبوکار وقتی با توسعه خود و تسلط بر یک بازار کسبوکارهای خرد و کوچک رقیب را حذف مینماید تازه با هزینههایی جدید و مقیاس پذیر مواجه میگردد که در این مقاله به چند نمونه از آنها اشاره میکنم:
1. سربار اداری و منابع انسانی؛ میگویند «مورچه کوچکی بود که هرروز صبح زود سر کار خود حاضر میشد و بلافاصله کارش را شروع میکرد، مورچه خیلی کار میکرد و تولید زیادی داشت و از کارش هم راضی بود و همیشه خدا را شکر میکرد.
سلطان جنگل، آقای شیر از اینکه مورچه بدون رئیس کار میکرد بسیار متعجب بود و اینهمه فعالیت را باور نمیکرد، شیر پیش خودش فکر کرد که اگر مورچه بدون نظارت میتواند اینهمه تولید داشته باشد بهطور مسلم اگر رئیس داشته باشد، تولید بیشتری خواهد داشت؛ بنابراین آقای شیر یک سوسک را که تجربه ریاست داشت و به نوشتن گزارشهای خوب مشهور بود بهعنوان رئیس مورچه استخدام کرد.
سوسک در نخستین اقدام خود برای کنترل مورچه ساعت ورود و خروج نصب کرد و چون به همکاری برای تایپ گزارشها و بایگانی و پاسخگویی به تلفنها و... نیاز داشت، یک عنکبوت استخدام کرد. آقای شیر از گزارشهای سوسک راضی بود و از او خواست که از نمودار هم برای تجزیهوتحلیل نرخ و روند رشد تولیدی که بهوسیله مورچه انجام میشود استفاده کند تا شیر بتواند این نمودارها را در شورای معاونان و مدیران نمایش دهد. سوسک برای انجام این امور یک رایانه و پرینتر لیزری خرید و برای اداره فناوری و اطلاعات یک پروانه زیباروی استخدام کرد. شیر به سوسک دستور پیگیری کارها را صادر کرد و سوسک به عنکبوت گفت و عنکبوت از پروانه، گزارش آمار روزانه خواست و پروانه هم به مورچه دستور داد که هرروز گزارش کار خود را ارائه کند تا نتیجه نهایی به آقای شیر داده شود تا شیر هم بتواند در جلسه هیئتمدیره گزارش مناسب ارائه کند. مورچه که تا چند وقت پیش بسیار فعال بود و در محیط کارش احساس آرامش میکرد از اینهمه کاغذبازی اداری و جلسات مکرر و نوشتن گزارش روزانه و داشتن روسای متعدد، حسابی خسته و کلافه شده بود و نمیتوانست بهخوبی کارش را انجام دهد. شیر وقتی از نارضایتی مورچه آگاه شد به این نتیجه رسید تا فردی را بهعنوان مدیر داخلی واحدی که مورچه در آن کار میکرد بگمارد و به همین منظور ملخ استخدام شد. نخستین کار مدیر داخلی خریداری یک فرش و میز و صندلی اداری برای کارش بود. ملخ هم چون احتیاج به رایانه و کارمند داشت آنها را از اداره قبلی خودش به این اداره مأمور کرد تا به او در تهیه و کنترل کارها و بهینهسازی فعالیت مورچه کمک کنند. محیطی که مورچه در آن کار میکرد بهمرور شلوغ و به مکانی فاقد شورونشاط انرژی تبدیلشده بود و همه نگران و پراسترس شده بودند و گزارشهای رسیده نشان میداد که تولیدات مورچه بهطور مرتب کمتر از قبل شده به همین دلیل ملخ، آقای شیر را قانع کرد که برای رونق دوبارهی کار باید به مطالعات هواشناسی پرداخت و شرایط زیستمحیطی و مکانیابی را بازهم مورد بررسی قرار داد تا شاید با تغییر اکوسیستم منطقه یا جابهجایی محل کار، بازده کار مورچه افزایش یابد؛ بنابراین شیر یک جغد باپرستیژ را که به زبان دوم زرگری هم آشنایی داشت و خارجه هم رفته بود بهعنوان مشاور عالی استخدام کرد تا امور را دوباره بررسی کند و مشکلات پیش روی مورچه را مشخص و راهحل نهایی ارائه کند. جغد سریع مرکز تحقیقات و آموزش را به کمک استادان بزرگ همچون زرافه و الاغ و فیل و گاو راهاندازی کرد و بعد از سه ماه صرف وقت، گزارشی در چند جلد تهیه کرد و در آخر نتیجه گرفت که مشکلات پیشآمده ناشی از وجود تعداد زیاد کارمند است و طرح بهینهسازی نیروی انسانی و چارت سازمانی مشاغل با تعریف پستها و عناوین شغلی را تقدیم آقای شیر کرد تا با کاهش نیروی انسانی، بهرهوری افزایش یابد. درست حدس زدید، نخستین کسی که بهعنوان نیروی مازاد از سوی آقای رئیس اخراج شد همان مورچه بدبختی بود که روزگاری بدون آقابالاسر داشت کارش را انجام میداد، حالا هم تشخیص کاملاً درست بود، زیرا مورچه بهراستی دیگر انگیزهای برای کار کردن نداشت.»
داستان بالا توصیف بسیاری از سازمانهای بیشازاندازهی سزاوار بزرگ شده است که جیسن فرید نیز آن را در کتاب خود با عنوان «بازانجام» چنین توصیف مینماید: «آیا به هاروارد و آکسفورد نگاه میکنیم و میگوییم که اگر آنها توسعه پیدا میکردند و شعبههای دیگری میساختند و هزاران استاد دیگر را به کار میگرفتند و جهانی میشدند و دانشکدههای دیگری در سراسر جهان میگشودند، آن وقت آموزشگاههای بزرگی بودند؟ البته که نه. ما ارزش این دانشگاهها را اینگونه نمیسنجیم. پس چرا ارزش کسبوکار را اینگونه میسنجیم؟ شاید اندازهی سزاوار برای شرکت شما پنج نفر است. شاید چهل نفر است. شاید دویست نفر است. یا شاید تنها شما و لپتاپتان است.»
طبیعی است اندازههای بزرگتر از ذهن، هزینههای بزرگتر از پیشبینیای را به کسبوکار متحمل مینماید به عنوان مثال در همین تهران با استارتاپی مواجه هستیم که برای حفظ انگیزه اعضای هر تیمش ماهی 150 میلیون تومان بودجه برای گرفتن ویلا و پارتی اختصاص هزینه مینماید.
2. حملونقل، انبارداری و لوجستیک؛ طبیعتا وقتی یک کسبوکار ملی میشود و حتی بینالمللی یکی از اولین مسائلی که با آن مواجه میشود حملونقل و انبارداری کالاهایش یا به اصطلاح همان لوجستیک است. شیردوشی خُردی که تا دیروز به اهالی روستا یا محل خود شیر روز و تازه میرساند امروز که در یک کارخانه بزرگ ادغام شده است برای ارسال شیر به شهر یا استان و حتی کشور دیگر نیازمند کامیونهای مجهز به یخچال پیشرفته حمل شیر، انبارهای تجهیز شده به یخچال و ... شده است که هزینه مجهز شدن به این زیرساخت ها به حدی زیاد است که صرفا بخش حملونقل آن موسوم به صنعت پخش در کشور خودمان تا 20 درصد ارزش GDP برآورد میشود، به عبارت دیگر حداقل بیش از 20 درصد هزینه یک کالای کارخانهای مربوط به توزیع آن از کارخانه تا فروشگاه و مصرفکننده نهایی میباشد.
3. تبلیغات و برندینگ؛ تبلیغات و برندینگ یکی از اصول حفظ جایگاه کسبوکار بزرگ در بازار است، تا جایی که کسبوکارهای بزرگ عموما برای زنده ماندن در اقیانوس قرمز و خونآلودی که از رقابت سایرین برای کسب جایگاه بزرگی آن صنعت ایجاد کردهاند و همچنین برای ایجاد فاصله خود با کسبوکارهای کوچکی که جرئت ورود به این اقیانوس را نکنند؛ هزینههای هنگفتی را سالیانه بودجه ریزی مینمایند. به عنوان مثال، برای توضیح این بخش فقط به دو موضوع اشاره میکنم؛ اول اینکه هزینهی اجاره یک بیلبورد در تهران چیزی در حدود 2 تا 3 میلیارد تومان و حدود هزینه یک تیزر یک دقیقهای در شبکه یک سیما ده میلیارد تومان میباشد.
4. آخرین و مهمترین حوزهای که در این مقاله به آن میپردازیم بازگشت سود سرمایهگذاران است؛ ریدهافمن یکی از بنیانگذاران لینکداین، پیپال و یکی از سرمایهگذاران فیسبوک و عضو هیئت مدیره ایربیاندبی و مایکروسافت در کتاب خود با عنوان رشد صاعقهوار تصریح میکند که شرکتهای بزرگ امروزی اساساً از طریق تجمیع سرمایهی سرمایهداران در یک صنعت ایجاد شده و پس از غلبه بر بازار و حذف رقبا از طریق دامپینگ شروع به افزایش قیمت برای جبران هزینههای اولیه و تامین سود مورد نظر سرمایهداران خود میکنند. موضوعی که در تکرارهای اخیر پدیدههایی که در این اواخر مشاهده کردیم در ایران نیز بسیار محسوس است. به زبان سادهتر کسبوکار سرمایهی سرمایهگذاران را تجمیع مینماید تا از طریق رقابتی ناعادلانه با کسبوکارهای خرد نظیر تخفیفهای نامتعارف، ارسال رایگان و ... مشتریان کسبوکارهای خرد را به خود جلب نماید و پس از اینکه کسبوکارهای خرد زمین بازی را ترک کردند نوبت به جبران سود انتظاری سرمایهگذاران خواهد رسید که در بازارهایی انحصاری شده خیلی سخت نمینماید.
مواردی که گفته شد برخی از هزینههای پنهان پس از مقیاس در کسبوکارهای بزرگ میباشد و علاوه بر این چنانچه ارنست اف. شوماخر نیز در کتاب معروف خود با عنوان «کوچک زیباست» مینویسد کسبوکارهای بزرگ برای کشورهایی با دولت مرکزی جذابیت بیشتری دارند و این جذابیت خود زمینهساز مسائل محیط زیستی، فرهنگی و سیاسی است که نتایج نسلی و بلندمدت تری از قبیل اصراف انرژیهای فسیلی، افزایش آلودگیهای جبران ناپذیر زیست محیطی، فسادهای سیاسی و فشار به دولت با اهداف مختلف و ... دارند، چنانچه طبق گزارش صندوق بینالمللی پول، سوء استفاده شرکتها، بزرگترین عامل تورم در اروپا در دو سال گذشته بوده است؛ شرکتها به بهانه بحرانهای اقتصادی ناشی از کرونا، افزایش قیمت انرژی پس از جنگ اوکراین، قیمتهای خود را بسیار بیش از هزینههای تولید افزایش دادهاند:
به عنوان جمعبندی، به نظر میرسد اگر ایجاد کسبوکارهای بزرگ و حذف کسبوکارهای خرد به بهانه صرفه به مقیاس برای یک نفر سود داشته باشد آن یک نفر سرمایهگذار با حوصله است و اگر برای یک نفر ضرر داشته باشد آن یک نفر مصرف کنندهی نهاییایست که با توجیه صرفه اقتصادی کسبوکارهای محلی و خرد اطراف خود را رها کرده و زمینه حذف شدن آنها را خود با دست خود ایجاد نموده است اما وقتی با افزایش قیمتها توسط سلطان آن بازار مواجه میشود راه برگشتی برای خود نمیابد. دردی که برخی کارآفرینان اجتماعی و غیر اجتماعی را با ایجاد کسبوکارهایی جهت توانمند سازی کسبوکارهای خرد در مقابل کسبوکارهای بزرگ برانگیخته و جریان مثبتی را در جهت توانمند سازی و احیای مجدد کسبوکارهای خرد ایجاد نموده است جریانی نظیر shopify در مقابل آمازون یا Airbnb در مقابل صنایع متمرکز و ثروتمند هتلداری و گردشگری در جهان.