به نام خداوند یکتا
در ادامه مبحث «اختلافات»، می خواهم در مورد چرایی اختلاف نظرات صحبت کنم و بگویم چرا بعضی از این بحث هایی که انجام می دهیم هیچوقت به نتیجه نمی رسد(مانند عکسی که در بالا می بینید!).
برای اینکه در مورد اختلاف نظرات در بحث ها بتوانیم نظری بدهیم ابتدا باید به این پرسش ها پاسخ بدهیم که « گزاره هایی که در ذهن داریم چگونه به ذهنمان می رسد؟» ، « چرا گزاره هایی متفاوت درباره یک موضوع واحد به ذهن افراد مختلف می رسد؟» ، « آیا در مورد هر موضوع فقط یک گزاره واحد صحیح است؟».
برای اینکه بتوانیم به سوالات پیچیده ای مانند سوالات بالا پاسخ دهیم نیاز داریم فرض هایمان را محدود و مشخص کنیم. برای مثال زمانی که می خواهیم حرکت سقوط آزاد در فیزیک را مطالعه کنیم، ابتدا مقاومت هوا را در نظر نمی گیریم تا راحتتر بتوانیم مسئله را حل کنیم.
گزاره هایی که در ذهنمان شکل می گیرد از ترکیب اصل های اساسی که در زندگی داریم و همچنین احساساتمان نشات می گیرند. تاثیرات خانوادگی، تاثیرات تبلیغات محیط، تمرکز کردن یا نکردن بر چیزی، عشق،... این ها همگی از نظر من در زمینه احساسات قرار می گیرند(البته همین ۲ خط که نوشتم را می توان ساعت ها درباره اش بحث کرد چون اصلا دقیق نیست!). برای اینکه بتوانیم راحتتر روی مسئله اصلی فکر کنیم من می خواهم فرض کنم که «احساسات در تصمیم گیری های ما دخالت ندارد و تمام گزاره هایی که به ذهنمان می رسد براساس ترکیب اصولی است که در زندگی داریم»(البته چون این فرض را انجام داده ایم نباید انتظار داشته باشیم نتایجی که بدست می آوریم بدون اشتباه و خطا باشند مانند مسئله سقوط آزاد در فیزیک که با در نظر نگرفتن مقاوت هوا در نتیجه نهایی خطا بوجود می آید). فرض دیگری را نیز در نظر می گیرم که این است « از اصول مشخص نمی توان به دو گزاره متفاوت برای یک موضوع مشخص رسید».گزاره یک و دو که مطرح کردم برای این است که بتوانیم فرآیند فکری را در یک بستر ریاضی وار و مشخص بررسی کنیم. حال با فرض هایی که انجام دادیم سعی می کنیم به سوالاتی که داریم پاسخ دهیم.
سوال اولی که مطرح کردیم، پاسخش را فرض گرفتیم که همان فرض اول است. برای سوال دوم نیز زمانی که دو نفر برای یک موضوع واحد دارای دو نظر متفاوت هستند پس طبق گزاره دوم این دو فرد اصول متفاوتی دارند زیرا اگر اصول یکسانی داشتند باید به گزاره واحدی درباره آن موضوع می رسیدند. درباره سوال سوم نیز می توان گفت لزوما برای یک موضوع خاص یک گزاره صحیح نیست زیرا می توان اصول متفاوتی در نظر گرفت و به نتایج متفاوتی نیز رسید که آن ها طبق اصولی که گرفتیم صحیح هستند. حال سعی می کنم با یک مثال گزاره هایی که مطرح شد را شفاف تر کنم.
در دبیرستان با هندسه اقلیدسی آشنا شدیم. در این هندسه ابتدا ۵ اصل را قبول می کردیم و باقی گزاره ها از جمله همنهشتی و تشابه دو مثلث، جمع زوایای مثلث،.... را بدست می آوردیم. این ۵ اصل به صورت زیر هستند:
اصل اول - از هر نقطه می توان خط مستقیمی به هر نقطه ی دیگر کشید
اصل دوم - هر پاره خط مستقیم را می توان روی همان خط به طور نامحدود امتداد داد
اصل سوم - می توان دایره ای با هر نقطه دلخواه به عنوان مرکز آن و با شعاعی مساوی هر پاره خط رسم کرد
اصل چهارم - همه ی زوایای قائمه با هم مساوی اند
اصل پنجم - از یک نقطه خارج یک خط، یک خط و و تنها یک خط می توان موازی با خط مفروض رسم کرد.
اصل پنجم ام به اصل توازی معروف است. درباره اصل توازی بحث هایی زیادی وجود دارد و از ۴ اصل اول نیز نمی توان اصل توازی را نتیجه گرفت. لباچوفسکی اصل ۵ ام را اینگونه تغییر داد که از هر نقطه خارج یک خط می توان بی نهایت خط موازی با آن رسم کرد و با این فرض هندسه لباچوفسکی را بنا نهاد و ریمان اصل ۵ را اینگونه تغییر داد که از هر نقطه خارج یک خط، هیچ خطی نمی توان موازی با آن رسم کرد که با این فرض هندسه ریمانی را بنا نهاد(البته این موضوعی که اینجا بیان شد حالت ساده شده گزاره هاست).
حال همینطور که دیدیم این سه هندسه ای که معرفی شد هرکدام در یک اصل با دیگری تفاوت داشت. نکته جالب این است که همانطور که می دانیم جمع زوایای مثلث در هندسه اقلیدسی برابر ۱۸۰ است ولی جمع زوایای مثلث در هندسه ریمانی بیشتر از۱۸۰ است. پس همانطور که دیدم زمانی که اصول اساسی و اولیه متفاوت هستند به نتایج متفاوتی می رسیم. هر کدام از هندسه هایی که گفته شد کاربرد خاص خود را در دنیای واقعی دارند. پس نمی توان گفت برای یک موضوع مشخص نمی تواند چند گزاره صحیح باشد.
از بحث ها و گزاره هایی که در بالا مطرح شد می توان این برداشت را انجام داد که بحث هایی که با یکدیگر انجام می دهیم و به نتیجه نمی رسیم زمانی است که از اصل های یکسانی برخوردار نیستیم. زمانی که اصل های متفاوتی داریم به گزاره های متفاوتی در موضوعات مختلف می رسیم که از نظر ما خیلی هم منطقی است و واقعا هم منطقی است چون از اصول ما نشات گرفته است. پس برای مثال زمانی که با اصولی فمنیسم دارد احکام اسلام را نقد می کنیم یا برعکس کار درستی را انجام نمی دهیم چون این دو مکتب اصول متفاوتی را قبول کرده اند پس به گزاره های متفاوت نیز رسیده اند و واضح است که وقتی دو نفر یکی با تفکرات اسلام و دیگری با تفکرات فمنیستی درباره یک موضوع واحد بحث می کنند به نتیجه نمی رسند در حالی که باید درباره اصولی که یکدیگر دارند بحث کنند.
پس با صحبت هایی که مطرح شد آیا هیچوقت نباید با دیگران بحث کنیم؟ خیر چون ما می توانیم روی اصولی که فرد مقابل انتخاب کرده بحث کنیم چون همه اصولی که ما انتخاب می کنیم ممکن است صحیح نباشند. البته موضوعاتی که بررسی کردیم زمانی است که احساسات را حذف کنیم ولی در دنیا واقعی احساسات بسیار تاثیر گذار است و ممکن است افراد مختلف با اصول یکسان به نتایج متفاوتی درباره یک موضوع یکسان برسند. برای مثال به تصویری که در ابتدا پست وجود دارد نگاه کنید کدام یک از دو نفر درست می گویند؟ واضح است که اینجا بحث خطای چشمی است و ربطی به اصولی که داریم ندارد! پس یکی دیگر از زمانی هایی که می توانیم با دیگران بحث کنیم و این بحث ممکن است به نتایج مفیدی برسد زمانی که اصول یکسانی را قبول کرده ایم و می خواهیم درباره موضوعی مشخص نظرات یکدیگر را نقد کنیم.
در کل وقتی احساسات را می خواهیم مورد مطالعه قرار دهیم بحث خیلی پیچیده می شود که درباره این موضوع روانشناسان و افراد مختلف کتاب ها و مقالات بسیاری نوشته اند. یکی از کتاب های عالی در این زمینه، کتاب روانشناسی اجتماعی اثر الیوت ارنسون است که در مورد تاثیر تبلیغات بر تصمیم گیری ها و رفتاری های ماست.