«دربارهی فیلم Boiling Point»
امروز ظهر فیلم سینمایی Boiling Point را تماشا کردم. فیلمی درام ک یک شب از کار سرآشپزی انگلیسی را به تصویر کشیده بود. به عنوان یک شکمو که سالهای سال چاق محسوب میشده، به فیلمهایی که دربارهی آشپزی باشند علاقهی خاصی دارم. اما Boiling Point را دوست نداشتم. هیچ جذابیت خاصی برایام نداشت. بزرگترین نقطهضعف فیلم بریتانیایی «نقطهٔ جوش» فیلمنامهٔ آن است. از اصول اولیهی فیلمنامهنویسی این است که هر آنچه که قرار است به تماشاگر منتقل شود، باید به خوبی از سوی فیلمنامهنویس درک شود و به خوبی هم به بیننده منتقل شود. این هدف ممکن است ترساندن، خنداندن، تفکر و... باشد. خطای مهیب فیلمنامهنویس «نقطهٔ جوش» این است که تماشاگر را فراموش میکند. یک فیلمنامهنویس حرفهای باید اطلاعات مورد نیاز تماشاگر را در زمان مناسب به او بدهد تا او را با فیلم همراه کند. در غیر این صورت تماشاگر سردرگم میشود و به دلیل بیاطلاعی قصه را گم میکند. اندی جونز، سرآشپز و شخصیت اول فیلم، دورهی سختی را پشت سر میگذراند و عمیقاً آشفتهست. اما این بههمریختگی فقط در ظاهر او دیده میشود و کارگردان از چرایی آن چیز خاصی به مخاطب نشان نمیدهد. به همین خاطر هم نمیتوان با او همراه شد و همذاتپنداری کرد. نزدیک شدن به چنین شخصیتی برای مخاطب دشوار است. این فیلم با دیالوگهای سرآشپز با تلفن همراهاش آغاز میشود. از فحوای کلاماش اینطور برداشت میشود که با همسرش صحبت میکند و بهخاطر این که نتوانسته به دیدن پسرش برود، اظهار تأسف میکند. در ادامه وقتی سرآشپز با همکارش «کارلی» گفتوگو میکند، مشخص میشود که پسرش مسابقهٔ شنا داشته. در این لحظه «کارلی» از او میپرسد: «پسرت تونسته با اوضاع کنار بیاد؟» سرآشپز هم پاسخ مثبت میدهد و میگوید: «دیشب به یه آپارتمان جدید اثاثکشی کردم.» و تا آخر فیلم مشخص نمیشود اوضاع جدید و سختی که برای سرآشپز پیش آمده چیست! آیا از همسرش جدا شده؟ معلوم نیست. آیا بهخاطر مشکلات مالی وضعیت زندگیشان بههم ریخته؟ باز هم معلوم نیست. آیا مصرف موادمخدر و الکل باعث شده خانوادهاش آسیب ببیند؟ این هم دقیقاً معلوم نیست و با توجه به سکانس آخر فیلم احتمالاش در ذهن مخاطب جرقه میخورد. این شخصیتپردازی کمجون شخصیت سرآشپز دربارهی دیگر شخصیتها هم اتفاق افتاده و ما به عنوان تماشاچی تقریباً هیچ چیزی از جزئیات زندگی شخصیتها نمیبینیم و نمیشنویم. نقطهضعف دیگر فیلمنامه محل فیلمبرداری است که شدیداً تاریک و دلگیر و ملالانگیز بود. نوع فیلمبرداری «دوربین روی دست» هم چنگی به دل نمیزد و با فضای داستان متناسب نبود. این تکنیک برای اولین بار در سال ۱۸۹۶ توسط جیمز ویلیامسون، فیلمساز آمریکایی مورد استفاده قرار گرفت. فیلمبرداری با دوربین روی دست برای فیلمهایی با ویژگی مستند دلیل موجهی دارد چون مخاطب وقتی به سینما میرود حرکتها و تکانها باید طوری به نظر بیاید که تماشاچی احساس کند خودش آنجا حضور دارد. اما فیلمهای آپارتمانی که لوکیشن محدود و فضای ثابتی دارند با توجه به سوژه هایشان اصلا برای فیلمبرداری با این شیوه مناسب نیستند. نقطهضعف کلان دیگر این فیلم نبود عنصر مهم «تعلیق» است. اصغر عبداللهی در کتاب «قصهها از کجا میآیند؛ از فیلمنامهنویسی و زندگی» مینویسد: «تعلیق یا همان "چه خواهد شد؟" ضامن یک متن (داستان، فیلمنامه، نمایشنامه) است؛ گروکشی روایت برای شنیدن و تماشای کل یک اثر. هیچ عنصر دیگری در روایت به اندازهی تعلیق، ضامن معتبری برای خواندن و شنیدن و تماشای کامل یک اثر نیست.» در Boiling Point گرهافکنی و گرهگشایی چندانی در کار نبود و همین هم فیلم را خستهکننده و ملالآور کرده بود. حادثهای هم که اواخر فیلم برای میز شمارهی ۱۳ افتاد، قابلپیشبینی بود و هیجان خاصی نداشت. در کل با ندیدن فیلم Boiling Point چیزی را از دست نمیدهیدـ فیلمهای بهتری برای دیدن هست. اگر شما هم مثل من به فیلمهایی با موضوع آشپزی علاقهمندید، پیشنهاد میکنم فیلمهای Chef، Burnt و The Menu را تماشا کنید.
۱۱ / دی / ۱۴٠۳