جان لی اندرسن در کتاب زندگی انقلابی چه گِوارا دربارهی پدر ارنستو مینویسد: «مرد خوشنیتی که عمر خود را صرف طراحی نقشههای متفاوت کرد اما به ندرت توانست به نتیجهای ملموس دست یابد. او عاجزانه آرزو میکرد که یک زندگی پرماجرا و جسورانه داشته باشد اما تقدیرش این بود که بخش عمده عمر خود را در حاشیه وقایع بزرگ زمانهاش سپری کند. او با بوق و کرنا آمادگی خود را برای پیوستن به جنگ برای دفاع از پاراگوئه اعلام کرد اما نرفت. جنگ داخلی اسپانیا و جنگ جهانی دوم هم موضوعات تازهای برای برانگیختن او شدند و پس از آن او به موضوعات دیگری هم پرداخت اما مانند همیشه نظارهگر بود.»
امروز سیام فروردین ماه هزار و چهارصد، ساعت سه بعدازظهر پس از خواندن جملات بالا تصمیم گرفتم هر کاری از دستم برمیآید انجام دهم تا در متن وقایع بزرگ زمانهام باشم، نه در حاشیه آنها. شاید برای رسیدن به راههای دقیقِ برآورده کردن این تصمیم زمان بیشتری لازم باشد اما الان که این یادداشت را مینویسم، مطمئن هستم که باید با برنامهریزی دقیق و برداشتن گامهای کوچک شروع کرد. آن هم نه از روز اول سال یا ماه، نه از شنبه هفته آینده و نه از فردا؛ بلکه از همین الان.