عظمت و جایگاه اهلبیت به دلیل پیوند با حضرت رسول(ص) برای کسانی که از آن باخبر اند به درجه ای است که کسی مانند خلیفه اول مسلمانان و صحابی حضرت، قسم یاد می کند و می گوید که: «وَالَّذِى نَفْسِى بِيَدِهِ ، لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - أَحَبُّ إِلَىَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِى»[1] یعنی سوگند به ذاتی که جانم در دست قدرت اوست، همانا قرابت و خویشاوندی رسول الله(ص) برایم دوست داشتنی تر است از قرابت خودم.
بدون شک، سبب این بزرگی و عظمت مقام، منزلت معنوی آنان در نزد الله متعال و قرب و اتصال روحی و نسبی با سرورکاینات حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است. فضیلتی که حضرت عمر آن را درک نموده و در خشک سال پیش آمده در نبود رسول الله(ص) عباس بن عبدالمطلب عموی آن حضرت را در دعای باران و نزول رحمت الهی بر مردم، شفیع قرار می دهد و می گوید: «اللَّهُمَّ إِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِينَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا، فَاسْقِنَا»[2]. یعنی خدایا ما در گذشته در دعاهای خود پیامبر مان را وسیله قرار می دادیم که بر ما باران بفرستی و حال به عموی پیامبر مان متوسل می شویم پس ما را سیراب فرمای!
شارح صحیح بخاری پس از نقل این حدیث آورده است «وَفِيه من الْفَوَائِد: اسْتِحْبَاب الاستشفاع بِأَهْل الْخَيْر وَالصَّلَاح وَأهل بَيت النُّبُوَّة. وَفِيه: فضل الْعَبَّاس وَفضل عمر، رَضِي الله تَعَالَى عَنْهُمَا، لتواضعه للْعَبَّاس ومعرفته بِحقِّهِ» یعنی که در این روایت چند نکته است: مستحب بودن توسل و شفیع قرار دادن اهل خیر و صلاح و اهلبیت پیامبر(ص)، فضل عباس[به دلیل قرابت پیامبر و فردی از خاندان او]، فضل عمر بخاطر تواضعش برای عباس و شناخت حق و جایگاه او[3].
افزون بر مسأله نسبت و قرابت، از جهت علمی و عملی نیز اهلبیت پیامبر(ص) شایستگیهای خاص و ویژه خود را دارند که در هیچ فرد و تباری وجود ندارد. امام علی که خود شرف صحبت و قرابت نسبی و سببی با حضرت رسول(ص) دارد و بهترین فرد اهلبیت ایشان است در وصف اهلبیت و منزلت معنوی، علمی و عملی آنان می گوید: «تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ اَلرِّسَالاَتِ، وَ إِتْمَامَ اَلْعِدَاتِ، وَ تَمَامَ اَلْكَلِمَاتِ، وَ عِنْدَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ أَبْوَابُ اَلْحُكْمِ، وَ ضِيَاءُ اَلْأَمْرِ...» ترجمه: به خدا سوگند كه تبليغ احكام الهى، و تحقّق بخشيدن وعدهها (ى حق)، و همۀ كلمات به من تعليم داده شده. ابواب حكمت، و روشنى امر نزد ما اهل بيت است[4]. مطالعه در تاریخ اسلام و شخصیت علی و آنچه از کلمات او در نهج البلاغه به ما رسیده است، شاهد صدق این ادعاست. طبری(متوفی ۳۱۰هـ) و ابن اثیر(متوفی ۶۳۰هـ) نیز گوشه ای از سخنان علی در فضیلت و منزلت اهلبیت در روز شورا را چنین آورده اند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّدًا مِنَّا نَبِيًّا، وَبَعَثَهُ إِلَيْنَا رَسُولًا، فَنَحْنُ بَيْتُ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الْحِكْمَةِ، وَأَمَانُ أَهْلِ الْأَرْضِ، وَنَجَاةٌ لِمَنْ طَلَبَ» …[5] در باب علم و دانش، معارف و حکمت های موجود در نزد اهل بیت باید گفت که اعتقاد شیعه در مورد امامان و خاصه اهلبیت این است که اینان میرات داران علم پیامبر و ابواب حکمت و معدن علم و حکمت اند. چنان که در این جهت افضل علمای معاصرین و اعلم افراد زمانه خود بوده اند، بی آنکه پیش کسی شاگردی کرده و از کسانی غیر خود علم آموخته باشند. برخی از علمای اهل سنّت نیز مانند ابن اثیر در شرح مسند امام شافعی در توضیح سخنی از امام علی(ما اخال أحدا يعلّمنا السنّة) گفته اند که علم آنان تعلیمی نیست بلکه علم لدنی است: «أهل بيت النبوة ومعدن الرسالة، وأن علمهم علم لدني لا تعليمي»[6] یعنی وجه کلام حضرت علی که فرمود کسی به ما سنّت یاد نمی دهد می تواند این باشد که از اهلبیت نبوت و معدن رسالت است که علم آنان علم لدنی است نه این که از دیگران یاد گرفته باشند...
[1] - بخاری، أبو عبدالله محمد بن إسماعيل، الجامع الصحيح المختصر، تحقيق دکتور مصطفى استاد دانشگاه دمشق، نشر دار ابن كثير، يمامة، بيروت، چاپ سوم، 1407ق - 1987م ، ج 3. ص 1360.
[2] - بغوي شافعي، أبو محمد حسين بن مسعود بن محمد بن الفراء (متوفى: 516هـ)، شرح السنة تحقيق شعيب أرنؤوط - محمد زهير شاويش، نشر المكتب الإسلامي، دمشق، چاپ دوم، 1403هـ - 1983م، ج 4، ص 409.
[3] - غيتابى حنفى، بدر الدين أبو محمد محمود بن أحمد بن موسى بن أحمد بن حسين العينى (متوفى: 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، نشردار إحياء التراث العربي، بيروت، ج 7، ص 33.
[4]- علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، نهج البلاغة (ترجمه انصاریان)، نشر دار العرفان، قم - ایران، 1388 ه.ش، ص ۱۰۵.
[5] - ابن أثير، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم بن عبد الواحد الشيباني الجزري(المتوفى: 630هـ)، الكامل في التاريخ، تحقيق عمر عبد السلام تدمري، نشر دار الكتاب العربي، بيروت – لبنان، چاپ اول، 1417هـ / 1997م، ج ۲، ص ۴۴۷.
و نیز: طبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، الطبري (المتوفى: 310هـ)، تاريخ الرسل والملوك(تاريخ الطبري)، نشر دار التراث، بيروت، چاپ دوم 1387 هـ، ج ۴، ص ۲۳۶.
[6] -
ابن الأثير، مجد الدين أبو السعادات المبارك بن محمد بن محمد بن محمد ابن عبد الكريم الشيباني الجزري (المتوفى: 606هـ)، الشَّافِي فيْ شَرْح مُسْنَد الشَّافِعي، تحقیق أحمد بن سليمان و أبي تميم يَاسر بن إبراهيم، نشر مَكتَبةَ الرُّشْدِ، رياض، المملكة العربية السعودية، چاپ اول، 1426 هـ - 2005 م، ج 3، ص 316.