ویرگول
ورودثبت نام
محمد حسین بهرام
محمد حسین بهرام
خواندن ۷ دقیقه·۵ ماه پیش

طلاب حوزه علمیه از تحقیق تا تقلید


مقوله معروفی است که "العلم‏ في‏ الصغر كالنقش في الحجر و العلم في الكبر كالنقش في المدر"[1]( الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ؛ ج‏2 ؛ ص515). یعنی آنچه شخص در کودکی یاد می گیرد تا آخر عمر در ذهنش می ماند و به آسانی فراموش نمی گردد. مثلی بین عوام هم هست که «آنچه با شیر مادر در آید با مرگ بر آید»! مصداق فرموده حضرت امیر علیه السلام: الْعِلْمُ‏ فِي‏ الصِّغَرِ كَالنَّقْشِ فِي الْحَجَرِ.[2] (كنز الفوائد ؛ ج‏1 ؛ ص319).

احیانا برخی از مطالب و موضوعاتی که افراد به شدّت بدان معتقد اند و با مخالف آن می ستیزند از همین جنس است که مطلب در کودکی به خورد او داده شده است و او را نسبت بدان سخت، متعصّب ساخته است، اما این که تا چه حدّی آن موضوع،‌حقیقت دارد و مطابق واقع است؟؛ برای شخص معتقد، مسأله ای نیست و اصلا نمی خواهد به آن فکر کند یا در باره اش تحقیقی انجام دهد.

خرابی کار از اینجا شروع می شود که در فضای علمی و در موضوعات مهمّ دینی نیز این عادت و عصبیّت، راه یافته و کم نیستند طلابی که با جزمیّت افراطی و خام اندیشی خالی و خشک، گرفتار معتقدات بی اساسی از این قبیل شده اند که در دوران کودکی از استاد یا منبری یا هم کلاسی یا والدین و مادر کلان مرحومه یا دیگر اطرافیان خود شنیده اند اندر توصیف مثلا فلان شخص یا فلان کتاب یا فلان و بهمان دیگر و یا آن که بر اثر عادت مألوف کودکانه و فقدان روحیه تحقیق و تعقل بر صحّت و واقعیّت پیش فرض های موهوم خود پا فشاری دارند و هر چه مخالف پنداشت آنان باشد را تکذیب و تکفیر می کنند و بلکه توهمات خود شان را جز‌ء اصول مسلّم جا می زنند: به قول آیت الله شبیری زنجانی: " بعضى چيزها در حوزه مطرح است و انسان از اول طلبگى مى‌شنود و تلقى به قبول كرده و در ارتكاز او باقى مى‌ماند و بدون فكر جزء اصول مسلّم مى‌شود"(شبیری زنجانی، بی تا: 861 . 2).[3]

به دو مثال در این زمینه توجه فرمایید:

(1) مثال از علم فقه و حکم فقهی:

"استاد[آیت الله شبیری زنجانی] فرمودند ما بعد از مراجعه به كتب در اين مسئله ملاحظه نموديم كه اصلاً اينكه بمقدار التقاء ختانين كافى باشد تا زمان شهيد ثانى اصلاً مطرح نبوده است و بسيارى از چيزهايى كه در حوزه‌هاى علميّه مسلمات فقه دانسته مى‌شود از تفردات شهيد ثانى است چون شرح لمعه كتاب درسى حوزه ها بوده است و اين مطلب هم قبل از شهيد ثانى اصلاً مطرح نبوده است و پس از او هم كسى با وى موافقت نكرده است خلاصه ما بايد خود را در زمان قبل از شهيد ثانى قرار دهيم و ببينيم بسيارى از اين ظرائف از ذهن شهيد ثانى خارج شده و قبلاً اثرى از آن نيست و لذا مخالفت با اين گونه تفردات انحراف فقهى نيست چون شهرت اين گونه مسائل در حوزه ها موجب شده كسى نتواند برخلاف آن سخنى بگويد"(همان: 733 پاورقی کتاب).

به استظهار از بیان ایشان، رسم و رواج شرح لمعه خوانی از یک طرف و تقدیس گری قشری و تعصب آمیز از شخصیت و نیز شهرت نویسنده کتاب، فضایی را ایجاد کرده است که نظر شخصی او از مسلمات فقه شیعی محسوب شود در حالی که تنها نظر شخصی او است و کسی از علمای قبل و بعدش، با او موافقت نکرده اند...

آیت الله شبیری در جای دیگری این خطر را جدا برای طلاب گوش زد نموده و از کتاب خاصی نیز نام می برد و می فرماید که نباید محتوای این کتب را از امور مسلّم علمی تلقی کنیم و بی تحقیق عملی، تابع و تقلید گر باشیم: "گاهى مطلبى را بعضى از بزرگان ابراز مى‌دارند و عده‌اى از شاگردان از آنها تبعيت كرده و آن را به ديگران منتقل مى‌كنند و همه اذهانشان به آن مأنوس مى‌شود و كم كم آن مطلب در اثر تكرار زياد، از ضروريات علمى و نظريات شمرده مى‌شود. ما نبايد در مسائل علمى و تحقيقى هر آنچه را كه در كفايه و يا كتب ديگر گفته شده از مسلمات دانسته و بدون تحقيق و نگرشى واقع بينانه از آن پيروى كنيم. ممكن است در اوائل تحصيلات لازم باشد اين نظريات را در آموزشهاى علمى تكرار كنيم ولى بايد مراقب بود كه كم كم ضروريات كتب درسى جزء فطريات انسان تلقى نگردد. در اين مثال دقت كنيد: اگر گفتند همه جوانها به سربازى بروند و از اين قانون طلاب علوم دينى را استثناء كردند و ما ندانيم مراد از طلاب، روحانيونى است كه ملبس به لباس روحانى باشند يا هر كس به مجرد وارد شدن به حوزه علميه از آن حكم مستثنى است، آيا كسى بالفطره تفاوتى بين اينكه طلاب را متصلاً استثناء كرده باشند يا منفصلاً مى‌گذارد؟ و آيا مى‌گويد در صورتى كه منفصلاً استثنا شده، مورد مشكوك تحت عام قرار مى‌گيرد و در صورت اتصال، مجمل مى‌شود"(شبیری زنجانی، بی تا: 1631 . 3)؟![4]

(2) مثال از علم اصول و مسأله اصولی:

امروزه یکی از موضوعات اصولی مسأله «ملازمه» است و حتی قاعده ای نیز با عین عنوان ساخته اند: قاعده ملازمه! آقای اکبر نژاد این قاعده را نظریه ملازمه دانسته و در باره اش گفته است: "تا زمان مرحوم محقق اصفهانى (ره)، كسى از نظريۀ ملازمه سخنى به ميان نياورده بود و طبق همان مشى طبيعى، مسئله را از راه حكمت، به شارع نسبت مى‌دادند؛ يا اگر نامى از آن آورده‌اند، مقصودشان همان حكمت بوده است. اما مرحوم غروى اصفهانى قول شاذى را به ميان آورد كه خوشبختانه پس از ايشان، با استقبال مواجه نشد؛ اما چون در دورۀ معاصر، كتاب اصول مرحوم مظفر در حوزه‌هاى علميه تدريس مى‌شود، طلاب با نظريۀ ملازمه آشنا مى‌شوند و چون از ديدگاه مشهور خبر ندارند، گمان مى‌برند كه اين نظريه، ديدگاه رايج ميان فقهاى شيعه بوده است؛ در حالى كه چنين نيست"(اکبر نژاد، 1395: 329- 330).[5]

این مطلب که در اصول فقه مظفر برای طلاب تدریس می شود، ذهنیتی را در طلبه ایجاد کرده و چیزی را به نام آرای محموده به او تلقین می کند که به تقریر غروی اصفهانی:"

۱. شارع يكى از عقلا و بلكه در رأس آنان است.

۲. آراى محموده، در نظرگاه عموم عقلا قرار دارد؛ به گونه‌اى كه با اولين توجه، به درستى آن پى برده، مطابق آن حكم مى‌كنند. به عبارت ديگر، منشأ عمومى بودن حكم، كشف آن در توجه نخستين است.

۳. بنابراين وقتى حكمى به دليل وضوح آن، عمومى شد، شارع و همۀ عقلا، مطابق آن حكم خواهند كرد؛ وگرنه بايد در عمومى بودن حكم، ترديد كرد"(همان).[6]

در حالی که واقعیت چیز دیگری است و این مطلب و خیلی مطالب دیگر امثال آن ربطی به علم اصول ندارد اولا و حتی خود این بزرگواران طراح به این نظریه، پای بندی عملی ندارند ثانیا! "علماى اصول در بحث‌هاى اصولى، چنان وارد استدلال‌هاى عقلى مى‌شوند كه فيلسوفان را هم متحير مى‌كنند! مباحثى مانند ترتب، اجتماع امر و نهى، شرط متأخر و ده‌ها مسئلۀ ديگر شاهد روشنى بر اين مطلب است كه هيچ عالم اصولى حتى خود مرحوم محقق اصفهانى و شاگردان ايشان، ملتزم به آراى محموده نبوده‌اند"(اکبر نژاد، 1395: 83).[7]

نتایج و پیام های این نوشتار برای طلاب حوزه علمیه:

1. ذهنیت تان را از پیش فرض های کودکانه که تراوش تعلیمات دوران کودکی خود تان یا از استادان تان است به کلی پاک کنید و در مسائل علمی، کار عالمانه و محققانه کنید نه کودکانه و مقلدانه!

2. روحیه تحقیق را در خود و دیگر طلاب، سرکوب نکنید و نگویید که تو به اندازه فلان شیخ و فلان شهید نمی فهمی/ نمی فهمیم! و بر خود یا دیگران تحمیل نکنید که عبارات فلان کتاب ها را خواند و معماهایش را دانستن خود اعجازی است!! چرا که خیلی هایش علوم لاینفع است.

3. به خود و دیگران میدان دهید برای نقد حتی بزرگان حوزه و و مجال تحقیق و پژوهش را از دست ندهید که بخدا قسم نویسنده این کتاب های نادرسی که ما درسی شان کرده ایم نیز افراد معصومی نبوده اند و در زمانه دیگری می زیسته اند که با ما قرن ها فاصله دارد و همه فکر و فتوای شان مقدس نیست!!!

[1] ابن طاووس، على بن موسى، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1400ق، ج 2، ص 515.

[2] كراجكى، محمد بن على، كنز الفوائد - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1410 ق، ج 1، ص 319.

[3] شبیری زنجانی، موسی، دروس خارج نکاح، جلد: ۲، صفحه: ۸۶۱، مرکز فقهی امام محمد باقر علیه السلام وابسته به دفتر آیه الله العظمی شبیری زنجانی، قم - ایران

[4] شبیری زنجانی، موسی، دروس خارج نکاح، جلد: ۳، صفحه: ۱۶۳۱، مرکز فقهی امام محمد باقر علیه السلام وابسته به دفتر آیه الله العظمی شبیری زنجانی، قم - ایران

[5] اکبرنژاد، محمدتقی، کلام فقاهی، صفحه: ۳۲۹، دار الفکر، قم - ایران، 1395 ه.ش.

[6] اکبرنژاد، محمدتقی، کلام فقاهی، صفحه: ۳۳۰، دار الفکر، قم - ایران، 1395 ه.ش.

[7] اکبرنژاد، محمدتقی، نظام معرفتی فقاهت، صفحه: ۸۳، دار الفکر، قم - ایران، 1395 ه.ش.

حوزه علمیهتحقیقمحمد تقی اکبر نژادعلم فقهعلم اصول فقه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید