اگر علم فقه بیانگر احکام شرع و وظایف مکلّف است، مقدمه و ابزار آن علم اصول/ اصول فقه است. فقیه با استفاده از این علم است که به اجتهاد و استنباط احکام از منابع و ادلّه پرداخته و با استفاده از قواعد و پیروی قوانین آن مسیر فکری و فقهی اش را دنبال می کند. پس بدون اصول، اجتهاد و تفقّهی نیست. دلیل یا ادلّه ای که مجتهد(فقیه) برای بدست آوردن احکام از آن استفاده می کند دارای انواع مختلفی است. برخی تا ۲۹ مصدر و منبع را برای استنباط حکم ذکر کرده اند(کاشف الغطاء، ۱۴۰۸: ۱۶۹). اما با توجه به نوع حکم و بر اساس آن مجموع ادلّه به دو نوع اصلی، قابل تقسیم ست: اجتهادی و فقاهتی. تقسیمی که برای اولین بار توسط محقّق طبری(صالح مازندرانی) (آشتیانی، ۱۳۸۸: ۳۴) مصطلح شده و در عصر فرید بهبهانی[که شهید صدر آن را عصر سوم می نامد(صدر، ۱۴۳۰: ۱۴)] رواج یافت(حاج آخوند قمی،۱۴۲۸: ۲۸۵).
در تعریف اصول گفته شده است که مجموعه قواعد استنباط و استخراج احکام شرعی از روی ادلّه است"علم الأصول عبارة عن قواعد لاستنباط و استظهار الحكم الشرعي"(بهسودی، ۱۴۳۰: ۱۷). و "اجتهاد به معناى عملياتى كه فقيه براى تعيين وظيفه عملى طى مىكند؛ چه از طريق دليل محرز و استنباط حكم واقعى باشد، و چه از طريق مراجعه به اصول و تعيين وظيفه عملى مستقيما" ... (اسلامی، ۱۳۸۷: ۱۳۸). منتهی مسأله این است که عنایت اصولیین به ادلّه قرآن و سنّت، کمتر است و بخصوص در مورد قرآن که به فرمایش علامه طباطبایی نه تنها فقه و اصول که سایر علوم اسلامی نیز هریک راه جدا و مستقلّی از قرآن در پیش گرفته اند و با قرآن قطع رابطه کرده است. دورانی شده است که شخص می تواند مجتهد باشد اگر چه نتواند که قرآن را درست بخواند و یا حتی دستی به آن زده باشد(طباطبایی، 1374: 450. 5).
در حالی که منبع اصلی دین و احکام شرع، قرآن کریم است که فرمود: وَنَزَّلْنَا عَلَيكَ الْكِتَابَ تِبْيانًا لِكُلِّ شَيءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ(النحل/89) ترجمه: و اين کتاب را که روشنگر هر چيزي است و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگري است بر تو نازل کرديم. و پس از آن احادیث و اخبار اهل البیت علیهم السلام که حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: "أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِيَ كَلَامِنَا"(شیخ حر عاملی، ۱۴۰۹: 117. 27) یعنی شما فقیه ترین مردم هستید هنگامی که معانی و مقاصد سخن ما را بدانید. در حالی که از معنی و مقصد گذشته، ما از فهم خود کلام نیز عاجزیم و قاصر...