با یاد حسین زندگی زیبا شد
عاشق شدن و جنون چه پر معنا شد
او سرور ما است ما گدای در او
عالم همگی فدایی و نوکر او
مولای بیا و باز هم احسان کن
یک جمعه مرا به کربلا مهمان کن
از من به خودم تو مهربان تر هستی
در باور من تو چیز دیگر هستی
دارم به سرت هوای وصلت مولا
یک لحظه فقط ترا به جان زهرا
نام تو به درد ما دوا می بخشد
خاک حرمت به ما شفا می بخشد
ما را به حرم فقط دمی راه بده
گم گشته ایم و نشانی از ماه بده
من در طلبم که با تو دیدار کنم
با چای عراقی تو افطار کنم
گر ردّ بکنی مرا خجل ساخته ای
یعنی که برون ز کویت انداخته ای
تا با علم تو عشقبازی کردیم
دل را به امید وصل راضی کردیم
از دوری مان گلایه داریم آقا
جز صبر دگر چه چاره داریم آقا
با عشق ز کربلا نفس میگیریم
لب تر بکنی برای تو میمیریم
جان قمرت بگیر دستانم را
بنویس به راه خود تو پایانم را
ای کاش که راه من شهادت گردد
عمرم همه وقف در عبادت گردد
(امیری)