ویرگول
ورودثبت نام
اهورا محبی
اهورا محبی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

باب اسفنجی با ماشین ۲۰۶ تصادف کرد

متاسفانه باب اسفنجی به ایران سفر کرد اومد یه ماشین ۲۰۶ سفید خرید و باب اسفنجی در حال رانندگی بود که هواسش به گوشی بود که کنترل ماشین رو از دست داده و ماشین به طور شدید چپ کرده است و باب اسفنجی از ماشین که اون موقع که چپ می کنه از ماشین پرت میشه بیرون و همون جا میمونه و مردم ایران زنگ میزنن آتش نشانی و آمبولانس بیاد و همون موقع که داشتن میبردن بیمارستان در بیمارستان جونش رو از دست میده و در بهشت زهرا خاک میکنن و این که کمربند ایمنی نبسته بود و ایربگ ماشین باز نشده و پرت میشه و به طور فوت می‌کنه و پاتریک در شهر بیکینی باتم موند تا باب اسفنجی برگرده و این چند روزی بود که پاتریک نگران باب اسفنجی بود چون گفت من بر میگردم پاتریک زنگ زد به باب اسفنجی ولی پاتریک همون موقع زنگ زد گوشیش در دسترس نبود و آقای خرچنگ و سندی نگران بودن پاتریک رفت به رستوران خرچنگ پاتریک به آقای خرچنگ گفت سلام آقای خرچنگ گفت سلام پاتریک از باب اسفنجی خبری نشده پاتریک گفت نه زنگ زدم گوشیش در دسترس نبود آقای خرچنگ گفت اه نکنه اتفاقی برای آشپزم افتاده و همین طور داشتن صحبت میکردن سندی به رستوران خرچنگ آمد و سندی گفت سلام آقای خرچنگ سلام پاتریک از باب اسفنجی خبری نشده آقای خرچنگ گفت نه پاتریک به باب اسفنجی زنگ زد در دسترس نبود گوشیش سندی گفت ای بابا نکنه اتفاقی برای دوستم افتاده پاتریک گفت باید بریم ایران دنبال باب اسفنجی ببینیم کجاست بعد سندی و پاتریک و آقای خرچنگ و اختاپوس وسایل شونو جمع کردن برن ایران بعد رفتن فرودگاه بیکینی باتم رفتن سوار هواپیمای ایران شدند بعد چند ساعته میرسن ایران وقتی که میرسن ایران از هواپیما پیاده میشن بعد پاتریک با گوشیش زنگ دوباره میزنه به باب اسفنجی یکی جواب میده میگه بله پاتریک میگه باب اسفنجی تویی بعد گفت نه من باب اسفنجی نیستم بعد پاتریک میگه پس تو کی هستی بعد میگه من از بیمارستان میلاد تهران حرف میزنم بعد آقای خرچنگ و سندی و اختاپوس میشنون بعد سندی میگه ای وای این باب اسفنجی نیستش که بعد پاتریک میگه گوشی باب اسفنجی دست تو چیکار می کنه بعد میگه متاسفم ناراحتتون میکنم دوستتون باب اسفنجی با ماشین سفید تصادف میکنه بعد ما آوردیم بیمارستان که در بیمارستان فوت میکنه و ماشینش چپ میکنه بعد ما در بهشت زهرا خاکش کردیم متاسفانه بعد آقای خرچنگ میگه وااااااای بعد آقای خرچنگ گوشی پاتریک رو از دستش میگیره بعد صحبت میکنه میگه آشپز من مرده واقعن میگی بعد میگه بله واقعن فوت کرده آشپز شما ما هم در بهشت زهرا خاکش کردیم سندی میگه ای واااااااااای دوست من مرد مووووووورد سندی گوشی پاتریکو از دست آقای خرچنگ میگیره بعد میگه نکنه شما آسیب بهش زدین بعد گفت نه سرش تو گوشی بوده بعد کنترل ماشین رو از دست میده ماشین به طور شدید چپ میکنه بعد به بیمارستان داشتین می‌بردیم در بیمارستان میمیره متاسفانه بعد سندی گوشی پاتریک از دستش می افته بعد سندی گریه میکنه و پاتریک بعد آقای خرچنگ به سندی گفت ناراحت نباش چیکار کنیم اتفاقه دیگه سندی گفت اون دوست آزمایشیم بود و پاتریک میگه اونم بهترین دوست من بود اهههههههههههه بعد سندی و آقای خرچنگ و پاتریک و اختاپوس راه میافتن میرن بهشت زهرا میرن سر خاک باب اسفنجی آنقدر گریه میکنن براش گل ریختن و آب ریختن رو سنگ قبر بعد براش فاتحه می‌خوانند بعد از ۲۰ دقیقه از بهشت زهرا خارج میشن میرن سوار هواپیما بیکینی باتم بعد از ساعت ها از هواپیما پیاده میشن میرن به سمت خونه باب اسفنجی رو خونه باب اسفنجی اعلامیه فوتی رو میزنن هر کی رد میشد میگفت تسلیت باشه باب اسفنجی رو و خانم پاف - لری - و مردم بیکینی باتم و پرل دختر آقای خرچنگ هم تسلیت گفتن و همین طور دشمن آقای خرچنگ پلانکتون‌ و کارین همسر پلانکتون‌ هم تسلیت گفتن و حلزون گری حیوان خانگی باب اسفنجی به زبون حلزونی اونم به باب اسفنجی تسلیت گفت خدا بیا مرزه تو رو باب اسفنجی خدا رحمت کنه تسلیت

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید