سلام. برای چالش کتابخوانی طاقچه توی اسفند ماه یادداشت کوتاهی در مورد کتاب انسان در جستجوی معنا اثر ویکتور فرانکل مینویسم. با من همراه باشید.
این که توی شرایط سخت و وحشتناکی مثل اردوگاههای کار اجباری چهطور میشه به زندگی معنا داد و فردی که این تجربه رو از سر گذرونده چه نگاهی به زندگی داره ایده جذابیه که ویکتور فرانکل توی این کتاب مطرح کرده. این کتاب دو فصل داره که توی فصل اول با استفاده از تجربههای شخصی و توصیفات ویکتور فرانکل از اردوگاههای کار اجباری با زندانیهای این اردوگاهها و به ویژه شرایط روانی اونها به خوبی آشنا میشیم و از دریچه روانشناختی به اونها نگاه میکنیم.
اردوگاههای کار اجباری که روایتهای وحشتناکی ازش توی منابع مختلف هست جزو چیزهاییه که افراد بعد از تجربه اون البته اگر جون سالم به در برده باشن تغییرات محسوسی داشتن و دیگه اون آدم قبلی نبودن. میبینیم که به چه ترتیبی اخلاق بین زندانیها رنگ میبازه و تلاش برای بقا توی اولویت قرار میگیره. میبینیم چهطور وحشت اولیه جای خودش رو به بیتفاوتی میده. با نحوه برخورد زندانیها با شرایط اردوگاه آشنا میشیم و از همه مهمتر زنده موندن و نوع نگاه زندانیها به زندگی چیزیه که از دل این تجربههای ارزشمند بیرون اومده. اینکه چه افرادی توی اون شرایط سخت قادر به زنده موندن بودن و برای این منظور چه چیزهایی به اونها کمک میکرد.
ما با ویکتور فرانکل زندانیها رو از ورود به اردوگاه تا بعد از آزادیشون دنبال میکنیم تا با شرایط روانی نسبتا پیچیده اونها آشنا بشیم و احساسات و تجربیاتشون رو درک کنیم. در نهایت از دل همین مطالب موضوع معنا درمانی یا لوگو تراپی مطرح میشه که توی فصل دوم کتاب مفصل به اون پرداخته شده. ویکتور فرانکل معتقده اگر فرد بتونه معنایی برای زندگی خودش پیدا کنه توی شرایط سخت توان تحمل رنج رو به دست میاره. اگرچه خود این جستجوی معنا ایجاد تنش میکنه و شاید به راحتی نشه معنا و مفهومی به زندگی و رنجهای اون داد اما این تنش منفی نیست و محرکیه برای تلاش بیشتر.
برای من فصل اول کتاب خوشخوانتر از فصل دوم کتاب بود و احتمالا برای شما هم همینطور باشه. اما فصل دوم تکمیل کننده مطالبیه که توی فصل اول خوندیم و از دریچه تئوریک به موضوع معنا درمانی نگاه میکنیم.
اگر قصد مطالعه این کتاب رو دارید میتونید از این لینک کتاب انسان در جستجوی معنا رو تهیه کنید و با نگاهی نو نسبت به زندگی به استقبال سال نو برید.
در پایان بخشی از این کتاب رو تقدیمتون میکنم.
داستایوفسکی میگوید: «تنها از یک چیز میترسم: شایستهٔ رنجهایم نباشم.» , بعد از آشنا شدن با آدمهایی که رفتارشان در اردوگاه، رنج آنها و مرگشان گواه این واقعیت بود که آخرین آزادی درونی از بین نمیرود، این کلمات در ذهنم تکرار میشد. , میشود گفت آنها شایستهٔ رنجهایشان بودند و با رنج کشیدن، به دستاورد درونی باشکوهی میرسیدند. , این همان آزادی معنوی است ـ که نمیتوان آن را گرفت ـ که زندگی را هدفمند و معنادار میکند.
یک زندگی فاعلانه از اهداف انسان فرصتهایی میسازد تا در کارهای خلاقه، ارزشها را بیابد، درحالیکه زندگی منفعلانه، این فرصت را به او میدهد که با تجربهٔ زیبایی، هنر و طبیعت به کمال برسد. , اما در زندگی خالی از خلاقیت و لذت هم هدفی وجود دارد که فرصت بروز رفتار اخلاقیتر را فراهم میسازد. , یعنی در طرز فکر انسان نسبت به وجودش، وجودی که با نیروهای خارجی محدود شده است. , برای این آدم، زندگی فاعلانه و زندگی لذتمحور ممنوع شده است، اما تنها خلاقیت و لذت نیستند که معنای خاصی دارند. , اگر زندگی در کل معنادار باشد، رنج کشیدن هم باید معنا داشته باشد. , رنج بخش نابودنشدنی زندگی است، حتی به عنوان سرنوشت و مرگ. , زندگی انسان بدون رنج و مرگ کامل نیست.
تنها راه کنار آمدن با سرنوشت و تمام رنجهای آن، این است که انسان صلیب خودش را به دوش بگیرد و آن را فرصتی بداند که به زندگیاش معنایی عمیقتر خواهد بخشید ـ حتی در سختترین شرایط. , این کار او را شجاع، باشکوه و ازخودگذشته میکند. , یا در نبردی تلختر برای نجات خویش، میتواند شکوه انسانیاش را از یاد ببرد و مثل حیوانات رفتار کند. , اینجاست که انسان از فرصتها برای رسیدن به ارزشهای اخلاقی یا رو گرداندن از آنها استفاده میکند که میتواند شرایط دشواری را برایش بهوجود آورد. , و اینجاست که تصمیم میگیرد ارزش رنجهایش را داشته باشد یا نه.
فکر نکنید این نکاتْ ماورایی و به دور از زندگی حقیقی هستند. , اگرچه در حقیقت، تنها افراد کمی میتوانند به چنین استانداردهای اخلاقی والایی برسند. , از بین زندانیها، تنها تعداد کمی بودند که آزادی درونیشان را حفظ کردند و از رنجهایشان به ارزش والایی رسیدند. , اما حتی یک نفر برای اثبات این موضوع کافی است که قدرت درونی انسان میتواند او را در جهت سرنوشتی بهتر بالا بکشد. , چنین افرادی فقط در اردوگاه کار نبودند. , انسان در همه جا با سرنوشت خود روبهرو میشود و این شانس را دارد که از رنجها، به چیزی والاتر برسد.