مهدیه کوچک‌زاده
مهدیه کوچک‌زاده
خواندن ۹ دقیقه·۱ سال پیش

آنچه در خلاقیت می‌گذرد

فرقی نمی‌کند چه سن و سالی داشته باشید و در چه محیطی فعالیت کنید، احتمالا دیگر تا حالا متوجه شده‌اید که موضوعی هست که تقریبا همه‌ی اطرافیانتان در آن باهم هم‌نظرند. تقریبا همه‌ی آدم‌ها در این دوره و زمانه معتقدند که خلاقیت، مزیت بزرگی است و افراد خلاق هم سه-هیچ از بقیه جلوترند؛ اما آیا پیش آمده که بتوانند آن را برایتان توضیح دهند؟ از وقتی چشم و گوشمان به دنیای اطرافمان باز شده، این کلمه را شنیده‌ایم اما مفهوم خلاقیت دقیقا چیست؟ چگونه بعضی افراد را خلاق‌تر از بعضی دیگر می‌دانیم؟ اصلا این خلاقیت از کجا می‌آید؟

خلاقیت؛ موهبت یا مهارت؟

از گذشته‌های دور، درباره‌ی هنرمندان و منشا هنرشان بحث‌های زیادی در جریان بوده و انسان‌های اندیشمند بسیاری در طول تاریخ بشر، نظرات متفاوتی در مورد این موضوع داشته‌اند. در دنیای قبل از مسیحیت، کلمه‌ای معادل ساختن (make) وجود داشته که برای هنرمندان، به‌خصوص در هنرهای تجسمی به‌کار می‌رفته. در آن زمان اعتقاد بر این بود که تمام ملزومات و محصولات هنر در طبیعت وجود دارد و هنرمند کارش فقط نشان دادن آن‌هاست. بعدها، با جایگاه پیدا کردن دین و فرهنگ مسیحیت میان مردم، کلمه‌ی "creatio" به معنای "آفرینش از عدم" وارد زبان مردم شد که فقط در رابطه با خدا استفاده می‌شد. در این زمان اعتقاد عموم افراد جامعه این بود که چیزهایی که خلق می‌شوند با چیزهایی که ساخته می‌شوند متفاوتندو ساختن برای ماست که نمی‌توانیم خلق کنیم.

انسان‌های نخستین خلاق بودن یا نبودن؟
انسان‌های نخستین خلاق بودن یا نبودن؟


به سادگی قابل تشخیص است که این عقیده‌ی به‌ظاهر نو، همچنان دارد از گفته‌های قبلی پیروی می‌کند؛ اما در زمان رنسانس بود که تغییراتی در این نوع دیدگاه ایجاد شد و افرادی پیدا شدند که باور داشتند هنرمند، ایده‌ی کارش را خودش تولید می‌کند و پرورش می‌دهد.

در قرن هفدهم برای اولین بار کلمه‌ی creation به‌صورت مشخص برای انسان به کار رفت؛ نظریه‌ی کامل بودن طبیعت و تقلیل دادن هنر به تقلید از قوانین طبیعت داشت کنار زده می‌شد و مردم کم‌کم هنر را در کنار طبیعت و تکمیل‌کننده‌ی آن می‌شناختند. یک قرن بعد یعنی در قرن هجدهم، به مفهوم خلاقیت در تئوری هنر بیشتر از قبل پرداخته می‌شد و نظراتی درباره‌ی ارتباط خلاقیت با تخیل (imagination) توسط صاحب‌نظران ارائه شد.

تخیل، چیزی شبیه به خلق کردن در خودش دارد.
Joseph Addison

در مقابل، عده‌ای هم بودند که نگاه سختگیرانه‌تری به موضوع داشتند و معتقد بودند ذهن انسان نمی‌تواند خلق کند و تمام محصولات ذهن، تحت تاثیر الگوهای بیرونی قرار دارد. این دسته از افراد سه دلیل برای نظراتشان داشتند:

1- مفهوم creation از نظر معنای لغوی آن برای انسان غیرقابل دسترسی بود.

2- خلق کردن یک عمل اسرارآمیز است و روان‌شناسی عصر روشنگری اسرار را تایید نکرده بود.

3- هنرمندان در آن دوران به قوانینشان بسیار پایبند بودند و به‌نظر می‌آمد که خلاقیت با این قوانین در تضاد باشد.

در قرن 19 بالاخره خلاقیت، نه‌تنها در هنر بلکه به‌عنوان یک مفهوم مستقل به رسمیت شناخته شد و با گذر زمان و آهسته‌آهسته حتی در علم هم جایگاهی برای خود پیدا کرد.


تعریف دم‌دستی و استانداردی که امروزه معمولا در رابطه با خلاقیت به‌کار می‌رود این است:

"ایده‌هایی خلاقانه‌اند که اصیل و تاثیرگذار باشند."

تاثیرگذاری مفهوم واضحی نیست و این تعریف با وجود این‌که زیاد به‌کار می‌رود، چندان شفاف و کامل به‌نظر نمی‌رسد. نتیجه‌ی بررسی‌های بیشتر در این زمینه "اصالت و صداقت" و "تفکر واگرا" را از فاکتورهای کلیدی در خلاقیت معرفی می‌کند. تفکر واگرا به معنی داشتن ایده‌ها و راه‌حل‌های مختلف برای کنار آمدن با شرایط و مشکلاتی است که ممکن است درگیرشان شویم ولی خب، این ویژگی در دنیای واقعی همیشه کاربرد ندارد. این حقیقت که هنوز به تعریف راضی‌کننده‌ای برای این مفهوم نرسیده بودند برای محققان اذیت‌کننده بود. مشکلی وجود داشت و آن هم این بود که تعریف‌های قبلی، همگی متوجه نمود بیرونیِ روندی بودند که داشت در درون فرد اتفاق می‌افتاد و همه از آن غافل بودند. محققان هم دقیقا به همین نتیجه رسیدند؛ آن‌ها تصمیم گرفتند که برای شناخت خلاقیت، روی فرایند تفکر خلاق تمرکز کنند و خوشبختانه علم هم به‌قدری پیشرفت کرده بود که با تصویربرداری‌های عصبی این بررسی‌ها ممکن شود.

تفکر خلاق، دو بخش از مغز را درگیر می‌کند که به‌طور معمول باهم کار نمی‌کنند؛ بخش مربوط به حل مسئله و برنامه‌ریزی (cognitive control network) و بخش مربوط به رویاپردازی و عدم تمرکز (default mode network). فعالیت این دو بخش مغز به‌طور هم‌زمان، از ویژگی‌های خاص تفکر خلاق است؛ تحقیقات نشان می‌دادند که رویاپردازی هدفمند به تقویت خلاقیت کمک می‌کند. بعد از بررسی روی عده‌ای از موسیقی‌دان‌ها معلوم شد آن‌هایی که در حرفه‌شان تجربه‌ی بیشتری داشتند، سریع‌تر ایده‌های خلاقانه را دریافت می‌کردند و افراد کم‌تجربه‌تر بیشتر تحلیلی عمل می‌کردند. طبق این اطلاعات، محققان نتیجه گرفتند با وجود این‌که فاکتورهای زیستی هم در خلاقیت تاثیرگذارند اما ماهیت آن بیشتر به یک مهارت شبیه است که می‌توان آن را تا حدودی پرورش داد.

پرورش خلاقیت

مثل خیلی از چیزهای دیگر، فقط دانستن این‌که خلاقیت چیست کمک نمی‌کند انسان خلاق‌تری شویم. برای تبدیل کردن خلاقیت به یکی از ویژگی‌های شخصیتیمان، باید آن را تمرین کنیم و اصولی را درباره‌ی آن بیاموزیم. منابع فراوانی در این زمینه وجود دارد و این می‌تواند باعث سردرگمی شود؛ با این حال می‌دانیم که در دسترس‌ترین منابع، کتاب‌هایند و یکی از کاربردی‌ترین آن‌ها کتاب "عادت خلاق" نوشته‌ی توایلا ثارپ، رقاص و طراح رقص باله است. او روزانه برای خلق مفاهیم جدید و جذاب برای رقص‌هایش، آیین اختصاصی خودش برای خلاق زیستن را اجرا می‌کند و در کتابش از راه و روشی برایمان می‌گوید که برای تبدیل خلاقیت به نوعی سبک زندگی پیش گرفته.

توایلا ثارپ معتقد است که خلاقیت، آداب و آیینی است که باید با حوصله، تکرار و استمرار تمرینش کرد و به نتیجه رسیدنش نیاز به ثابت‌قدمی ما در این مسیر دارد. این فرایند به‌طور طبیعی ممکن است روندی زمان‌بر باشد؛ تمرکز طولانی‌مدت روی یک موضوع خاص و پرداختن به آن از تمام زاویه‌های ممکن، نیاز به تنهایی و سکوت دارد و برای این‌که از پس سختی‌هایش برآییم، به دو چیز نیاز داریم: بالا بردن آستانه‌ی تحمل تنهایی و مشخص کردن هدف!

نمی‌توانیم تمام‌مدت در خانه، روی همان صندلی همیشگی که نشیمنگاهش ساییده شده بنشینیم و منتظر بمانیم تا وسط شلوغی‌های زندگی روزمره و مسئولیت‌های خانوادگی، تمرکزمان عمق پیدا کند و جرقه‌های خلاقانه به سراغمان بیایند. در این صورت احتمال دارد در همان ابتدای راه شکست سختی را تجربه کنیم. برای دوری از این وضعیت و قرار گرفتن در موقعیت درست، باید فضایی برای متمرکز شدن در تنهایی برای خودمان ایجاد کنیم که در عین حال، ذهنمان را تازه و پویا نگه دارد. می‌گویید چطور؟ می‌توانیم از تغییر دادن محیط شروع کنیم؛ از خانه بیرون بزنیم و به جاهایی برویم که قبلا نمی‌رفتیم و کارهایی بکنیم که قبلا نمی‌کردیم. این اتفاق ممکن است در ابتدا حس ناخوشایندی ایجاد کند، حس ندانستن و ناشی به‌نظر رسیدن؛ اما این حس همیشه هم چیز بدی نیست. توایلا می‌گوید:

این ندانستن و احساس حماقت کردن می‌تواند فراغ بال یک کودک را به شما بدهد و باعث پرورش روح و روانتان شود.

با ایجاد زمانی اختصاصی برای خودمان و انجام کارهایی که دقت و تیزهوشی ما را در راه رسیدن به نتیجه‌ی موردنظرمان تقویت می‌کند، در واقع یک جور آیین برای خودمان می‌سازیم که ما را به سمت خلاق‌تر شدن هدایت می‌کند. به گفته‌ی توایلا، بین ایده‌ی اولیه و محصول آن ایده تفاوت هست؛ او جرقه‌ی اصلی مسیر خلاقیت را ستون فقرات و فرایند گسترش ایده و جمع‌آوری اطلاعات را خراشیدن می‌نامد. ستون فقرات در ابتدای کار نقش مهمی دارد و الهام‌بخش ما برای پیش بردن فرایند خراشیدن می‌شود؛ اگرچه ممکن است در انتهای کار به شکلی تغییر کرده باشد که به‌راحتی قابل تشخیص نباشد. خراشیدن یعنی جست‌وجو و کاوش در مطالب و منابعی که سر راهمان قرار می‌گیرند و می‌توانند ارزش مضاعفی به کارمان اضافه کنند. در این مرحله است که به ایده‌ی ابتدایی کار، جزئیات بیشتری اضافه و محصول نهایی کم‌کم کامل می‌شود.

وقتی هدف مشخصی داشته باشیم، کنجکاوی‌های ما جهت‌دار و جست‌وجوهایمان باعث شکل‌ گرفتن آگاهی عمیق‌تری می‌شود. انجام آیین خلاقیت به‌صورت منظم، احساس نیاز به مهارت‌آموزی را در ما ایجاد می‌کند چون در موقعیت‌هایی قرارمان می‌دهد که متوجه می‌شویم برای اجرایی کردن ایده‌هایمان کارهایی را بلد نیستیم که باید یادبگیریم. به مرور، همین ویژگی‌ها یک حس اعتماد به نفس و خودباوری را ایجاد می‌کند که مثل یک سیستم فیدبک مثبت، اثر خودش را تقویت می‌کند و باعث بروز خلاقیت بیشتر می‌شود.

حالا اگر نتایج آزمایشی را که روی موسیقی‌دان‌ها انجام شد دوباره مرور کنیم، رابطه‌ی زمان، مهارت و خلاقیت را درک می‌کنیم.

ایده‌های بزرگ از ایده‌های کوچک‌تر تشکیل شده‌اند و بهترین کار این است که از این ایده‌های کوچک جانبی، به نفع ایده‌ی اصلی و برای پرورش و غنی‌سازی آن استفاده کنیم و همین، باعث به‌کار افتادن چرخ‌دنده‌های خلاقیت می‌شود. از گشتن و گشتن و گشتن برای پیدا کردن پاسخ سوالاتمان نباید بترسیم و باید به یاد داشته باشیم که صبر و پایداری در مسیر خلاقیت، توانمندی و هوشیاری را به ما هدیه می‌کند. در این بین باید حواسمان باشد که درگیر وسوسه‌ی تعلل نشویم؛ یعنی فقط شیفته‌ی فرایند خلاقیت شدن و فراموش کردن نتیجه. اغلب مواقع، تلاش‌های خلاقانه با برنامه‌ریزی‌های دقیق جور درنمی‌آیند چون چارچوب دقیق و مشخصی ندارند اما برای این‌که بتوانیم این حالت (تعلل) را مدیریت کنیم، ضروری است که یک دید کلی نسبت به موعد پایان کار و ارائه‌ی نتیجه‌ی نهایی داشته باشیم. مهم است که از دلیل انجام یک پروژه مطمئن شویم و همچنین عادت بازبینی در کارها رابرای خودمان نهادینه کنیم تا حواسمان باشد از مسیری که در نظر داشته‌ایم منحرف نشده باشیم. در زمان‌هایی که به اجرای آیین خلاقیت اختصاص می‌دهیم، بزرگ‌ترین لطفی که می‌توانیم در حق خودمان بکنیم این است که به‌جای حسرت زمان‌های از دست‌ رفته‌ی گذشته، نگاهمان به آینده باشد و مشتاق فرصت‌های پیش رو باشیم.

احتمال شکست هیچ‌وقت صد درصد صفر نیست؛ درست است که در طول فرایند خلاقیت ما در تنهایی سعی می‌کنیم درصد خطا و احتمال شکست در برابر دیگران را به حداقل برسانیم، اما ممکن است در نهایت باز هم نتیجه‌ی رضایت‌بخشی نصیبمان نشود. در این مواقع باید در ذهن داشته باشیم که در صورتی که کمی هوشمندی به‌خرج دهیم و کمی هم خوش‌شانس باشیم، می‌توانیم در نتیجه تغییر ایجاد کنیم. تغییر یعنی پیدا کردن روش‌های جدید برای مشکلی که با آن روبه‌رو شده‌ایم؛ هر گاه مشکلی را در کار شناسایی کردیم، با کنار هم گذاشتن اطلاعاتی که از قبل در دست داریم و نگاه کنجکاوانه به مشکل، می‌‌توانیم راه‌های بیشتری پیدا کنیم برای اجرای ایده‌هایمان به درست‌ترین شکل ممکن. خبر خوب این‌که در هر سنی می‌توانیم این حس شادابی را در روح و روانمان حفظ کنیم؛ فقط کافی است باور داشته باشیم که با پیش گرفتن این روند به‌درستی، در بلندمدت رضایت و موفقیت اتفاق می‌افتد.

در نهایت، درست است که فردٌفرد ما ویژگی‌های متفاوت شخصیتی داریم، برای کارهای مختلفی ساخته شده‌ایم و در موقعیت‌های مختلف واکنش‌های متفاوتی نشان می‌دهیم و درست است که این همان کنش طبیعی است که دیگران انتظار دارند از ما ببینند، اما توایلا تیر خلاص را شلیک می‌کند و به ما می‌گوید که شخصیت یک مهارت است. خلاقیت یک سبک زندگی است و کنش‌ها و ویژگی‌های شخصیتی ما نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد چون ماهیت خشک و انعطاف‌ناپذیری ندارد و می‌توانیم تا حدودی در آن تغییراتی ایجاد کنیم. نگاه کردن به شخصیت به‌شکل یک مهارت، چارچوب‌ها و محدودیت‌هایی را که معمولا در ذهن ما وجود دارد از بین می‌برد و ما را به انسان‌های شاداب‌تر و خلاق‌تری تبدیل می‌کند.

خلاقیتکتاب عادت خلاقمهارتمهارت نرمبرنامه ریزی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید