ویرگول
ورودثبت نام
ناروَن
ناروَن
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

باور ندارم

باور ندارم این همه غم را

یک لحظه به خود آمدم چه خیال زیبایی بود زندگی از دید من

اما خیال بود

اکنون که هیچ راهی برای برطرف کردن غمهایم نیست خودرا درهزارتوی زندگی تنهاترازهمیشه میبینم

ای امید روزهای ناامیدی ام روی آن راندارم که به تو دل خوش کنم

حال که میگویی همیشه مورد لطف ورحمتت بوده ام دلم قرص میشود به نگاه تو

اما ازآن قلب ساده و پاک دیگر تنها یک لکه ی سفید مانده چگونه صدایت کنم با کدام جسم پاک به سویت بیایم تا لطف خودرا عطا کنی

نه جسمی نه روحی میشود اشک هایم را بپذیری شاید آنها تنها قسمت پاک بدنم باشند

چشم های آلوده دست های سیاه گوش های زخمی قلب پر زگناه و........

نمیدانم چراهنوز بامنی؟.......

نکند درون غم هایم نهفته ای؟

چه زیبایی ولی سخت کرده ای نفس کشیدنم را

باور ندارم این همه غم را.......

با نگاهی دیگر مینگرم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید