سید محمدحسین قاسمی
سید محمدحسین قاسمی
خواندن ۹ دقیقه·۴ سال پیش

ماندیم که روایت کنیم

معرفی مستند میدان جوانان (سابق)

مینا اکبری، کارگردان مستند
مینا اکبری، کارگردان مستند

تولید مستند، یکی از ابزارهای مؤثر برای روایت یک واقعه است. هرچه این واقعه بیش‌تر از دردهای فروخفته بگوید، هم‌دردی بینندگان با آن بیش‌تر خواهدبود. سرکوب آزادی بیان، از موارد نقض حقوق بشر تلقی می‌شود؛ پس طبیعی است اگر با دیدن میدان جوانان، به یاد حرمان خود در این مقوله بیفتیم.

گرچه کارگردان مستند، «مینا اکبری»، خود کسی بوده که زخم‌خوردۀ حوادث مربوط به «توقیف فله‌‌ای مطبوعات» (1) است، اما با پیش‌داوری، سعی در جهت‌دهی ذهن مخاطب ندارد و صرفاً با یادآوری خاطرات به‌همراه تنی چند از مطبوعاتی‌های آن دوره، راوی قصه به حساب می‌آید. روایت از 31 اردیبهشت 94 و استعفای او از تحریریۀ روزنامۀ «اعتماد» آغاز می‌گردد. انگیزۀ وی برای ساخت این مستند، دیدن عکسی دسته‌جمعی از روزنامه‌نگاران وقت، در میدان استاد «کاظم معتمدنژاد» (میدان جوانان) است که او را به این فکر وامی‌دارد که آیا می‌توان افراد این عکس را مجدداً در این میدان دور هم جمع کرد؟ برای یافتن پاسخ این سؤال، باید تا پایان مستند صبر پیشه کنیم. بعد، تصاویری از «سید محمد خاتمی» در زمان آغاز ریاست‌جمهوری به نمایش در می‌آید تا تزریق امید به جامعه را نشان دهد.

برای پاسخ به پرسش خود، مینا اکبری پس از شناسایی افراد داخل عکس، به‌سراغ آن‌ها می‌رود؛ اما نکته این‌جاست که تعداد افرادی از آن‌ها که در داخل کشور، هنوز در حوزۀ مطبوعات فعال هستند، از مجموع 72 نفر، نهایتاً به تعداد انگشتان دو دست می‌رسد! بسیاری از این روزنامه‌نگاران، دیگر آن دوران طلایی مطبوعات را بی‌بازگشت می‌دانند و به همین دلیل، علی‌رغم میل باطنی، هرگز سودای دوباره دست‌به‌قلم‌شدن را در سر نمی‌پرورانند. اکبری، اسامی «معصومه»، «شهناز»، «زهره»، «رجایی»، «لیلی» و «سودابه» را با خود مرور می‌کند. در ادامه، او برای مصاحبه با افراد و دعوت‌ آن‌ها به عکس دسته‌جمعی مجدد در همان مکان یادشده، به چند نقطۀ مختلف سفر می‌کند.

«لیلی فرهاد‌پور»، روزنامه‌نگاری که بازیگر شد؛ دبیر سرویس روزنامه‌های «جامعه»، «توس» و «عصر آزادگان»، حال به پیشۀ بازیگری روی آورده و در «لطفاً مزاحم نشوید» از «محسن عبدالوهاب» بازی کرده‌است. گفت‌وگوی او با اکبری، آن‌ها را به این نتیجه می‌رساند که درآمد هرچیزی از نوشتن بیش‌تر است! کارگردان مستند –که خود در زمان «محمود احمدی‌نژاد» هم روزنامه‌نگاری کرده- اظهار می‌کند که در دوران پس از رفتن خاتمی، گاهی مطلبی را می‌نوشته و فردا که از کیوسک، روزنامه‌اش برمی‎داشته، می‎دیده مطلب دیگری جایش چاپ شده‌است.

در این بخش از مستند، ماجرای توقیف روزنامۀ جامعه (به‌عنوان نخستین نشریۀ توقیف‌شده در آن زمان) پس از استیضاح «عبدالله نوری»، وزیر کشور، «عطالله مهاجرانی»، وزیر فرهنگ، و دست‌گیری «غلامحسین کرباسچی» را می‎شنویم و تیتر روزنامۀ «یالثارات الحسین» در آن وانفسا را می‌بینیم: «در بن‌بست قرار نمی‌گیریم، می‌ایستیم، حتی اگر قیمت آن قتل باشد». در ادامه، در این قسمت و قسمت‌های جلوتر، سخنانی از «مسعود ده‌نمکی» در خلال نمایشگاه مطبوعات سال 78 پخش می‌شود که از توقیف نشریاتی که دیدگاه فکری متفاوتی با او دارند و کارکردن تیترهای جنجالی در مطبوعاتی که سردبیر آن‌هاست، خرسند به نظر می‌رسد: «ما با رقیب‌مون بازی می‌کنیم»؛ گرچه خود او نیز قربانی بوده و دو نشریۀ «شلمچه» و «جبهه» هم توقیف‌شده محسوب می‌شوند، محکوم‌کردن تعطیلی روزنامه‌هایش در نشریات اصلاح‌طلب را بازی سیاسی می‌داند.

مینا اکبری و ماشاالله شمس‌الواعظین
مینا اکبری و ماشاالله شمس‌الواعظین

نمایش فک پلمب روزنامۀ عصر آزادگان در سال 1383، تصویرگر برجای‌ماندن ویرانه‌ای از دفتری است که چند صباحی، کورسوی امید در دل یأس بود؛ فیلم به‌جای‌مانده از آن زمان، نشان می‌دهد که مأموران، تمامی دفتر روزنامه (به قول خودشان پایگاه دشمن!) را برای یافتن مدارک جرم زیرورو کرده‌اند. آنان حتی به گنجینۀ عکس‌های روزنامه هم رحمی نداشتند.

«نیوشا توکلیان»، عکاسی که برای روزنامه‌های ایران کار نمی‌کند؛ او عکاس روزنامه‌های تعطیل‌شدۀ عصر آزادگان، «نشاط»، «زن» و ... بوده که هم‌اکنون با یک مهاجرت اجباری، برای نشریات بین‌المللی کار می‌کند. همسر نیوشا، «توماس اد برینک» (Ed Berinck)، خبرنگار هلندی نیویورک‌تایمز است. توکلیان از خودسانسوری‌ای می‌گوید که با آن بزرگ شده و به‌نوعی آن را بزرگ‌ترین آفت آن اتفاقات می‌داند. تشبیه جالبی نیز دارد که جریان دوم خرداد را همانند باریکۀ نوری در دل یک ساختمان بتنی که در آن محصور است، می‌داند. او در ادامۀ صحبت‌های خود، گلایه‌های خود را مطرح می‌کند که بارزترین آن، شکایت «محمدجواد ظریف» از او به‌خاطر مجموعه‌عکس‌های «زن در محور شرارت» است که منجر به یک سال و نیم ممنوع‌الکاری او شده‌بود.

از ترور «سعید حجاریان» و دست‌گیری «اکبر گنجی»، پس از قتل‌های زنجیره‌ای و وقایع کوی دانشگاه، به‌عنوان تحریک‌کنندۀ مطبوعات برای فعالیت بی‌پرده، یاد می‌شود. «توانا»، «خرداد»، «نوروز»، «فتح» و «آفتاب امروز»، سایر نشریاتی هستند که در این قسمت از مستند، سخن از توقیف آن‌ها به میان می‌آید.

در بخش بعدی میدان جوانان، «سیما سعیدی»، روزنامه‌نگاری که کافه‌دار شد، روزنامه‌نگار روزنامه‌های مرحوم! زن و عصر آزادگان، از مینا اکبری و «لیلا (شهناز) نصیری‌ها» (روزنامه‌نگاری که مهاجرت کرد) میزبانی می‌کند. همسر شهناز، «برمک بهرمند»، خبرنگارممنوع‌الورود BBC است. او، بیرون گود نشستن را از این جهت که خبرها را می‌خواند و نمی‌تواند کاری کند، گاهی اوقات، تلخ‌تر از داخل‌بودن می‌داند. سعیدی هم تلخ‌بودن مهاجرت در اواخر دهۀ 70 نسبت‌به اوایل انقلاب را در این می‌بیند که برخلاف مهاجران دهۀ 50 و 60، کوچ‌کنندگان دوران اصلاحات، از یک روشنی و نور به‌سمت آینده‌ای مبهم رفته‌بودند.

دوربین روی زمین چمن می‌رود و ما در حین تماشای فوتبال، سخنان «احمد غلامی»، روزنامه‌نگاری که روزنامه‌نگار ماند، را می‌شنویم. غلامی هم‌اکنون سردبیر روزنامۀ «شرق» است و از معدود افرادی است که هم‌چنان از این پیشه امرار معاش می‌کند. مینا اکبری، خاطرۀ جالبی تعریف می‌کند از تیم فوتبالی که با «نسرین تخیلی»، «فهیمه خضر حیدری»، «ژیلا بنی‌یعقوب» و «لیلی نیکونظر» چیده و احمد غلامی به او گفته که نباید همۀ تیم را تهاجمی چید و دو دفاع هم نیاز داریم! گفته‌ای که خودش هم‌اکنون در شرق، به‌طور افراطی آن را پیاده می‌کند؛ تیمی کاملاً دفاعی. برای احمد، فوتبال، تمرین روزنامه‌نگاری است؛ زیرا موجب تقویت روحیۀ جمعی می‌شود. هم‌چنین پناه‌آوردن به ادبیات، برایش گریزی است که می‌تواند در رمان‌هایش، آنچه را در مطبوعات نمی‌تواند بیان کند، از این روش، به گوش مخاطبان خود برساند. او را می‌توان تنها کسی در مستند دانست که به آیندۀ روزنامه‌نگاری با دیدۀ امید می‌نگرد. گرچه به نظر می‌رسد حرف مینا اکبری دراین‌باره درست باشد: «او امیدوار نیست؛ راضی است».

«ماشاالله شمس‌الواعظین»، روزنامه‌نگاری که کشاورز شد؛ می‌توان شمس‌الواعظین را برجسته‌ترین چهره میان توقیف‌شدگان دانست که هنوز هم ممنوع‌الفعالیت است. سردبیر روزنامه‌های توقیف‌‌شدۀ جامعه، توس، نشاط و عصر آزادگان، آسیب اصلی را در هم‌صنفی‌ها جست‌وجو می‌کند و دو دیدگاه رایج را در این باب می‌گوید؛ یکی «نگرش به مطبوعات، به‌عنوان بنگاه اقتصادی سودآور» و دیگری، «روزنامه را به چشم یک بنگاه اعمال لابی و فشار سیاسی به حریف دیدن». ویدئویی از او پخش می‌شود که حقایق دردناکی در آن مطرح می‌کند؛ از جملۀ آن‌ها، این است که سال 2000، ایران، بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران در جهان حساب شده‌است! دستور تعطیلی انجمن صنفی روزنامه‌نگاران نیز از دیگر اتفاقات تلخ آن دوران بوده‌است. صحنه‌هایی از تجمع اعتراضی روزنامه‌نگاران برای بازداشت شمس‌الواعظین پخش می‌شود و جملۀ تکان‌دهنده‌ای از او به گوش‌مان می‌خورد: «تعداد روزنامه‌های توقیف‌شده، طی 24 ساعت، از 16 عدد، به 25 عدد رسید»؛ عبارتی که هر آن، فله‌ای‌بودن این توقیف را برایمان بیش از پیش ثابت می‌کند. شمس از اشتباهات متعدد روزنامه‌نگاران در استفاده از فضای باز ایجادشده گله دارد و معتقد است: «همان‌طور که ما رقیب را سعی داشتیم حذف کنیم، آن‌ها نیز خطر اِشغال را حس کردند و ما را محو کردند. دولت آقای خاتمی، از دل یک دولت توسعه‌گرا (آقای «اکبر هاشمی رفسنجانی») بیرون آمد؛ در پی این اتفاقات هم دولت توتالیتر (تمامیت‌خواه) احمدی‌نژاد، از دل اصلاحات زاییده شد». از دیگر صحبت‌های مهم او، اشاره به صحبت «سعید امامی» در بازجویی‌هاست که امثال روزنامۀ جامعه را نیاز نظام سیاسی ایران می‌داند، اما معتقد است مانند یک ماهی غیرقابل‌کنترل، از دست جمهوری اسلامی لیز می‌خورد.

عکس دسته‌جمعی همکاران روزنامۀ «جامعه» در میدان جوانان سابق - 1376
عکس دسته‌جمعی همکاران روزنامۀ «جامعه» در میدان جوانان سابق - 1376

صحنۀ پایانی مستند، گردهم‌آمدن مجدد افراد داخل عکس است؛ «عباس کوثری»، پس از قریب به بیست سال، دکمۀ دوربین خود را فشار می‌دهد. گویا مینا اکبری، به هدفی که در سر داشته، رسیده‌است. تفاوت معنادار تعداد آدم‌های دو عکس را می‌توانیم آیینۀ تمام‌نمای آنچه بدانیم که در این دو دهه، بر سر مطبوعات کشورمان آمده و استحالۀ مفهوم «روزنامه‌نگاری» را شاهد بوده‌ایم. در میدان جوانان، اشاره شد که «ما روزنامه‌نگار بودیم، چریک نبودیم؛ نمی‌خواستیم که چریک باشیم»؛ ای‌کاش این مورد را همان موقع پیاده‌نظام‌های احزاب می‌فهمیدند...


پی‌نوشت:

1. این اصطلاح، نخستین بار توسط مهندس «میرحسین موسوی» و پس از توقیف چندین روزنامه (نشریات نزدیک به جریان اصلاحات) به‌دستور دادگاه مطبوعات در اردیبهشت 79، مطرح شد.

مستندمطبوعاتتوقیفرسانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید