جُستاری در باب سریال محبوب «افسانۀ جومونگ»
در افسانههای کهن هندوستان آمدهاست که بهدلیل عدم استفادۀ آدمیان از تواناییهای خداگونۀ خود، «برهما»، خدای خدایان، بر آن میشود تا این ویژگیها را درون انسان پنهان کند؛ زیرا بشر تمامی نقاط ممکن را در پی یافتن گوهرش زیرورو میگرداند، لیکن کندوکاوی در اندرون پرغوغای خود نخواهدکرد؛ چه خوش گفت «لسانالغیب»:
سالها دل طلب جامجم از ما میکرد / وانچه خود داشت، ز بیگانه تمنا میکرد
«جومونگ»، این گوهر درونی را کشف میکند! همان جوهری که «پاندای کونگفوکار»، آن را «آرامش درون» نام مینهد. هنر زندگی در همین ظاهر آرام، در عین پارهپارهشدن از داخل است؛ قهرمان قصۀ ما، بارها با رنجهایی نابودکننده مواجه میگردد، اما نمیگذارد این آلام، سببسوز «هدف والا»یش شود؛ هدفی که معنای زندگی بوده و ما این روزها بیشازپیش محتاج تعیین آن برای خودمان هستیم...
هیچکدام از ما، زادۀ سنگ نیستیم و بیگمان، لحظاتی را با اشک و آه سپری کردهایم؛ فرمانده جومونگ هم از این قاعده مستثنی به شمار نمیرود، اما نمیخواهد کسی تَرشدن چشمانش را به نظاره بنشیند؛ به بلندایی میرود و خیره در افق، با قبضوبسطهای روحش، تنها، جدال میکند...
ما در این سریال تاریخی، با شخصیتهای گوناگونی مواجه میشویم که گرچه تجربۀ زیستۀ آنان، تقریباً مربوط به 2000 سال پیش است، ولی میتوانیم تناظری یکبهیک با آدمیان امروز برقرار کنیم. از «یونگپو»، نمایندۀ حزب باد و فرمانده «هوکچی»، نماد وفاداری گرفته تا «موگول»، نشانگر مبارزۀ تاسرحدّمرگ و «تسو»، نمایانکنندۀ فقدان شرافت.
«ادوگاوا رانپو» در کتاب «اتاق قرمز»، جملۀ قابلتأملی دارد: «من معتقدم که درونیترین اسرار انسان در چشمهایش خوانده میشود». در عمق نگاه جومونگ، میتوان آمیزهای از خشم، نفرت و اندوه، یا امید، انرژی و سرمستی را تماشا کرد. مؤسس گوگوریو، در عین اینکه با آغوشی باز، پذیرای نزدیکان است، با دشمنانش، چون کارد و پنیر به حساب میآید؛ جاذبه و دافعهای مثالزدنی! جومونگ اما علاوهبر این مرزبندی، یک نکتۀ دیگر به ما میآموزد: «گاهی برای نابودکردن یک دشمن، باید با دشمنی دیگر، دست دوستی داد». این مورد، در سیاستگذاری، «خلق ارزش مشترک» نامگذاری شدهاست.
جومونگ در نهایت، به هدف والای خود دست مییابد و حکومتی را پایهریزی میکند که 705 سال دوام دارد. تسو نیز علیرغم فرازونشیبهای فراوان در زندگی طویلش، تا نودوپنجسالگی حاکم بویوست. اما در این میان، یونگپو، چونان گربهای، صرفاً بر این و آن چنگ میزند و در نهایت نیز رَه به جایی نمیبرد. باز هم به سراغ گنجینۀ گرانقدر ادبیات برویم؛ جایی که «نیکوس کازانتزاکیس» در رُمان مشهورش، «زوربای یونانی»، میآورد: «علت اینکه دنیا در حال حاضر، به چنین وضع اسفناکی افتاده، این است که همه، کارشان را نیمهکاره انجام میدهند ... خداوند از نیمهشیطان، بسیار بیش از شیطان تمامعیار نفرت دارد!»
اهمیت سفر، بهخوبی در این سریال نشان داده شدهاست. «سوسانو»، بارها جهت تغییر فضای زندگی خود و اطرافیان و همچنین در تلاش برای شتابدادن به جریان حیات و جلوگیری از رکود آن، از بسیاری خواستههایش گذر میکند و با سفر به نقطهای دیگر، سرنوشت را به مومی در دستش مبدّل میسازد.
گرچه نبرد کُرهایها برای بازپسگیری اراضی چوسان قدیم، مربوط به دوران بردهداری است، اما میتوان دودمان هان را یک رژیم امپریالیستی دانست! چین میخواست با تحتسلطهدرآوردن شبهجزیرۀ کره و گسترش مرزهای خود از جهات گوناگون، نظامی طبقاتی پدید آورد. از دیگر سو، عدهای، سوارهنظام آهنین را غارت فرهنگی سریال از تاریخ ایران دانسته و میگویند برای سلسلۀ اشکانیان بودهاست. فارغ از درستی یا نادرستی این مدّعا، پُرواضح است که ما ضعفی شدید در شناساندن اسطورههایمان به جهانیان داریم. کرۀ جنوبی –که اندکی از شکوه تاریخ ایران را هم ندارد- محصولاتی فرهنگی از تاریخ خود ارائه میدهد که چنددهبرابر تولیدات سینمایی ما زیبا و گیراست، درحالیکه پتانسیل ما در این امر، فوقتصور است؛ تجسم کنید چه سریال جذابی، از «کوروش کبیر» میتوان ساخت.
افسانۀ جومونگ، داستانی تمامشدنی نیست؛ بلکه در تمامی اعصار جریان دارد. نبردی بهدرازای تاریخ، در برابر ظلم، نفاق، ارتجاع، دروغ و پلیدی، و برای احیای شرافت، صداقت، عدالت، آزادی و در یک کلام «انسانیت».
پس «اویی، ماری، هیوبو»، «جوسا، ماگاک، موگول» و دیگر یاران باوفا را بیابید، ارتش خود را مهیّا گردانید و تا آخرین لحظۀ عمر که خون در رگهایتان جریان داشتهباشد، با شمشیرهای آخته، «حمله کنیییییید»...