داستان از اونجایی شروع شد که رونق در کسب و کارم زیادی اوج گرفته بود، بدون هیچ وقفه ای فقط پیشروی میکردم تا بتونم مقاطع بعدی رو بدست بیارم. همیشه هم جوری زندگی کردم که دارایی مالیم رو به هیچ عنوان به چشم نمیذاشتم، اون چیزی که صرفا اطرافیانم قدرت پذیرش ذهنیش رو داشتن فقط به رخ میکشیدم اما در باطن انبوهی از ثروت بودم که حتی همسرمم خبر نداشت چقدر دارایی داریم!
شاید به همسرم با اینکه بهش اطلاعات ندادنم گویا خیانت کردم اما ترس داشتم، با کسی هم راجبش مشورت نمیکردم و همیشه این دید رو داشتم پولی که بدست اومده رو در سایر کسب و کارهام خرج کنم و به همین خاطر فقط دنبال خلق زنجیرهای از کسب و کارهای مرتبط بهم بودم. هر آنچیزی که بهش فکر میکردم رو میخواستم پیاده سازی کنم. ترسی هم که داشتم از این بود که من یک شبه این پول رو بدست نیاوردم و ذهنم پله پله باهاش رشد کرده بود اما اطرافیانم اگه این عدد رو یکباره متوجه میشدن شاید یاطاقان میزدن و قدرت پذیرش ذهنی این موضوع رو قطعا نداشتند و منم نمیخواستم کسی بخاطر پولم کنارم باشه، بخاطر همین همیشه احتیاط میکردم که با هرکسی که ارتباط برقرار میکنم من رو بخاطر مهارتم بخواد تا باهاش کار کنم نه به خاطر پولم! پس نمیگفتم تا سیاهی لشگر برای خودم نسازم. اما همیشه مخفیانه و دلی تا جایی که حال میکردم به افرادی که مهارت داشتند و یا واقعا نیاز مالی داشتند کمک مالی میکردم ( باز هم بدون اینکه نامم فاش بشه ). خلاصه سرتون رو درد نیارم، من قبل اینکه به این جایگاه برسم، چهار سال سختی رو با کلی شکست گذرونده بودم به همین خاطر دیگه از شکست در کسب و کار ترسی نداشتم، راهی همیشه برای حل مشکل پیدا میکردم. اما این بار کسب و کارم به زندگی شخصیم خیلی گره خورده بود و این بزرگترین اشتباه من بود.
چند ماهه که از مشکلات میگذره و هنوز حل نشده و همچنان استقامت هایی رو دارم نشون میدم که توی این بازه زمانی هم باز کلی اشتباه کردم. وضعیت الانم جوری شده که برای خانواده م مشکل پیش اومده، بدهی سنگین مالی پیدا کردم و با کلی شاکی خصوص این روزها رو دارم سر میکنم.
امیدوارم فقط بخیر بگذره ولی نمیدونم قراره انتهای این داستان چی بشه؟ و جالب اینجاست، نویسنده که من باشم نمیدونم انتهای این فصل از نوشتنهام قراره به مسیر خوبی ختم شه یا بد؟! و فکر کردم شاید برای شما هم جالب باشه از مسیری که گذشته و داره میگذره همزمان با شما هم به اشتراک بذارم، اما خب چون درگیر پروسه هستم شاید گاهی اوقات یا اینجوری بگم که اکثر اوقات به صورت کلی صحبت کنم و ریز نشم تا شناسایی نشم :) که در این مقطع زمانی فعلا این حرکت به نفع همه هست.
اگه حس و حالش رو بخوبی داشته باشم شاید تا روزی دو تا مطلب هم منتشر کنم ولی فعلا بنا دارم روزی یه مطلب منتشر کنم. امیدوارم برای شما هم جالب باشه چون اتفاقات پلیسی و کسب و کاری و شخصی زیادی این مدت برام افتاد که مسیر جالبی بوده و البته بسیار دردناک و سخت!