در این مطلب که تقریبا اکثریت قریب به اتفاق مطالب مطرح شده در آن نقدهای دکتر بیژن عبدالکریمی است می خواهم به نقد تفکری که ایشان تئولوژیک یا کلامی و من در کنار این عناوین لفظ دین پرست هم می نامم بپردازم که یکی از بزرگترین آفت های رشد فکری و علل تحجر و عقب ماندگی فکری جوامع دیندار به خصوص جوامع اسلامی و جهان اسلام کنونی بوده است . تفکری که من قبلا در کامنت خودم در مطلبی با " عنوان سخنی با دین گریزان " از شخصی کاربر ویرگول به نام جناب "ارمیا " که در مطلبش روی سخنش با کسانی بود که به خاطر عملکرد مقامات جمهوری اسلامی از دین و اسلام روی برگردان شدند ، به ایشان در باب علل دین گریزی در ایران اشاره داشتم که به نظر من دو عامل یکی فجایع و ستم ها و سیاسی کاری ها و انحصارطلبی هایی که از حکومت دینی حتی در حق خود دینداران طرفدار و داخل حکومت دینی و نیروهای آنها و تبعیض علیه آنها ناشی می شود و دیگری این نحوه ی تفکر عامل مهم دین گریزی و دین ستیزی و بی دینی در جامعه ی ایران و به خصوص نسل جوان شده اند که ایشان هم در پاسخ ضمن نقدهایی که در باب ابهامات کامنت من مطرح کردند اما در کلیت آن را تایید کردند .
در ایران ما یکی از مهم ترین منتقدان این نحوه ی تفکر که آن را با این عنوان مطرح و نقد کردند دکتر بیژن عبدالکریمی هستند که در شاهکار دو جلدی خود یعنی " پایان تئولوژی " که چندین سال یعنی از اواخر دولت دوم احمدی نژاد تا اواخر دولت اول روحانی مجوز انتشار پیدا نکرده بود این نحوه تفکر را به چالش کشیده و نقد کرده اند .
البته پیش از ایشان طیف موسوم به روشنفکران دینی یا نواندیشان دینی قائل به اصلاح طلبی دینی و تجدیدنظرطلبی دینی به عنوان طیفی دیندار تجددگرا که در پی نقد دین شناسی و الهیات سنتی و در کل طیف سنت گرا بوده و خواهان اصلاح و بازسازی الهیات و تفکر دینی با توجه به مقتضیات جهان مدرن و تجدد هستند و چهره های برجسته ی آن می توان به عبدالکریم سروش و مجتهد شبستری و تاحدی کمتر محسن کدیور ابوالقاسم فنایی و دیگران اشاره کرد در کتاب های خود کما بیش و پراکنده در نقد جریان سنت گرا و دین شناسی سنتی ، این تفکر و برخی مبانی و بنیادهای فکری آن را نقد کردند و مطالبی و نقدهایی مثل تاریخیت دین و یک سان و ثابت نبودن مقوله ی عقلانیت در تاریخ و تفاوت عقلانیت دوران سنت و پیشامدرن با دوران و زیست جهان مدرن و همین طور یک سان نبودن مصادیق عدالت در طول تاریخ و تحول آن و بی توجهی پیروان این تفکر و سنت گرایان دیندار را به این واقعیات آورده بودند . ولی هیچ کدام مثل دکتر عبدالکریمی به طور جامع و منسجم این نحوه تفکر را به چالش نکشیده و بنیادهای آن و سست بودن و حتی بی منطقی بنیادهای این نحوه تفکر را نشان نداده و به قول معروف پنبه ی آن را نزده بودند . و این در حالی است که ایشان به لحاظ فکری در طیف هایدگری های منتقد تجدد قرار داشته و نه فقط منتقد طیف روحانیت که روشنفکران و همین طور طیف نواندیشان دینی هستند و یکی از مشکلات این طیف یعنی نواندیشان دینی را تفکرات ایدئولوژیک زده و سیاست زده ی آن می دانند و با این تفکر و نمایندگان آن به استثنای علی شریعتی که از وی یعنی شریعتی خیلی تعریف کرده و حتی در ضرورت لزوم بازگشت به رویکرد وی کتاب نوشته ، با بقیه چندان بر سر مهر نبوده و علقه ای ندارند که شاید دلیل این امر گرایش این طیف پس از انقلاب به لیبرالیسم و همین طور تجدد گرا بودن این طیف و شیفتگی و گرایش مبتنی بر شیفتگی تا انتقادی این طیف به تجدد و مدرنیته ی متقدم و قرن هیجدهمی و بی توجهی این طیف به تحولات تاریخی و فکری که در پست مدرنیسم یا مدرنیته متاخر شکل گرفته است که از نظر دکتر عبدالکریمی سبب شده این طیف تجدد گرا هم دچار یک تاخر تاریخی هم چون طیف روحانیت سنت گرا باشد و همین طور اصلا لزوم گذر از این نحوه ی تفکر به نظر ایشان چه سنتی و چه حتی مدرن است .
علی ایها الحال علی رغم این مسائل و فاصله ی فکری ایشان با طیف نواندیشان دینی اصلاح طلب و تجدیدنظرطلب همان طور که آمد ، ولی هیچ کس مثل ایشان این نحوه ی تفکر یعنی تفکر تئولوژیک و کلامی و الهیات زده و دین پرستانه را به صورت جامع نقد کرده و در تخریب آن و طیف سنت گرایان و روحانیت سنتی در یک هم سویی با طیف نواندیشان دینی تجدد گرا و اصلاح طلب و تجدید نظرطلب نکوشیده است و اتفاقا در این زمینه موفق تر از این طیف تجدد گرا بوده است .
این یک مقدمه ای بود و برای این که طولانی نشود در ادامه و بخش دیگر این مطلب به سراغ ویژگی های این نحوه تفکر و نقد این ویژگی های برآمده از این تفکر به عنوان یک عامل مهم دین گریزی و دین ستیزی و انحطاط و عقب ماندگی جوامع دینی و دیندار به خصوص جهان اسلام می روم .
ضمنا از مسئولان ویرگول می خواهم مطلب من را به بخش " نه به تحجر مذهبی " منتقل کنند .
ضمنا الآن کامنت من تمام شده و تمایل دارم مسئولان ویرگول مطلب من را به قسمت :" البته