در سالی که گذشت شاهد یکی از غیرسیاسیترین رخدادهای ممکن در طول سنوات سیاسی اخیر بودیم. رخدادی که با ادعای فراگیری گسترده و فراطبقاتی بودن خود در تلاش رسیدن به یک زندگی بهظاهر معمولی بود. نشانه های انضمامی این مطالبهی زندگی معمولی در قطعهی «برایِ...» شروین خود را نشان داد. شاید بتوان این اتفاق را بلوا نامید. بلوایی که آشوبهای آن در پی برهمزدن زندگی روزمرّه و فرهنگ اصیلِ ایرانیان بود و هیزم آن با مطالبات طبقه متوسطی جامعه آتش میگرفت. فارغ از اینکه تا چه حدّ این بلوا توانست نبض سیاسی جامعه ایرانی را فعال کند، باید تاکید کرد از پسِ رخدادهای پائیز 1401 موج جدیدی از نیروهای اجتماعی مخالف یا موافق جمهوری اسلامی پا در میدان کنشگری سیاسی نهادند.
در مجموع بلوای پائیز 1401 «زن، زندگی و آزادی» تمامشده است و طراحان و نظریهپردازان داخلی و خارجی آن، مستقیم و غیرمستقیم شکست آن را پذیرفتهاند. اما در این میان پرداختن به نحوه فعال شدن نیروهای سیاسی هر دو طیف و نیز بررسی ثمرات ادامهی فعالیت آنها در میدان سیاسی و اجتماعی جامعه میتواند برای ما اهمیت داشته باشد. هرچند در طرف اپوزوسیون جمهوری اسلامی، مشخصاً صحبت از نیروی متعهد سیاسی مزاحی بیش نخواهد بود؛ زیرا جنبشی که در اصل و اساس خود عاری از سیاست است و برای بقای خود بهصورت مبتذل دست بر روی «گسلهای جنسیتی، قومی و مذهبی» میگذارد، طبیعتاً توان تولید نیروی سیاسی متعهد مختصِ خود را هم ندارد. پس بالطبع پیروز اصلی بلوا اخیر طرفی است که بتواند نیروی سیاسی خود را به میدان بکشاند و معنای سیاسی مختص خود را خلق کند.
در سرمقاله اولین شماره مجله سوره به سردبیری سید علی سیدان، وی معتقد است «پیروز اصلی بلوای اخیر نظام جمهوری اسلامی است، هرچند اگر این پیروزی را بخش عظیمی از نیروهای نزدیک بهنظام باور نداشته باشند». او بیان میکند: «جمهوری اسلامی ایران، بلوای 1401 را با فتح مبین پشت سر گذاشته است. آیا ما این پیروزی آشکار را میبینیم و آن را احساس میکنیم؟» علت عدم احساس پیروزی بعضی از نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی، از نظر سیدان نفوذ برخی انگارههای متحجرانه در زیست و ذهن آنها است. سیدان برای اثبات ادعای خود نمونهای از نوعی مواجه برخی از این دست افراد با پدیدههای اجتماعی-سیاسی مانند حجاب را به تصویر میکشد. او مینویسد: «آنها، حجاب را یک فرع فقهی میپندارند و تصور میکنند معیار شکست و پیروزی ما این است که مثلاً زنان ایرانی چند سانتیمتر روسری خود را جلو بکشند و یا در یک مقطع زمانی مشخص بر تعداد محجبه افزوده شود.» نویسنده با تقبیح و رد این نظرگاه تلاش میکند به این دسته از قشری مسلکان بفهماند، حمله به حجاب حمله به هویت نظام اسلامی است. سیدان به دنبال این است که این گروه را از خواب غفلت بیدار کند و به آنها بگوید «حکومت سکولار به دنبال این است که بگوید دین در تدبیر امور جامعه ناتوان است، در حالی که اسلام ناب در مخالفت با اسلام سکولار است».
سیدان در ادامه، انگارهی دیگری که در ذهن عدهای از نیروهای مؤمن نزدیک به نظام وجود دارد و موجب میشود تا آنها هویت خود را پیدا نکنند و ذهنیت درستی از طرح دشمن نداشته باشند را مطرح میکند: «در بعضی از نیروهای درون حاکمیت این انگاره وجود دارد که برای ترویج حجاب، باید آن را از حیثیت سیاسیاش تهی کنیم و صرفاً بر وجوه اجتماعی و اخلاقی و خانوادگی آن تأکید کنیم.» از نظر سیدان انگاره سیاستزدایی از مسئلهای همچون حجاب توسط عدهای معلوم الحال، با خوانش رهبری از این مسئله بسیار متفاوت است. مگر میتواند دینی که تمام وجوه آن دعوت قیام بهحق است، مسئله پوشش در اجتماع را فردی ببیند؟ حرام سیاسی شمردن بیحجابی توسط رهبری حجت را بر تمام محافظهکاران و دشمنانی که لباس دوست به تن دارند و طرح سیاسی بودن حجاب را اشتباه میدانند می بندد و بار دیگر به همه یادآوری می کند، اسلام از ابتدا تا انتهایش چیزی جز مبارزه و قیام علیه باطل نیست و حجاب زن مسلمان همچون شکلی از قیام علیه تناتگی و بدنمندی مدرنیته است.
سیدان با طرح مقدمهای با عنوان «آنچه در بلوا بر ما گذشت»، ذهن مخاطبان را جلب پدیدهای میکند که خود از آن بهعنوان «حجتی آشکار در میان نیرویهای مؤمن انقلاب» یاد میکند. ایده اصلی متن سیدان صحبت از حضور و بروز نیرو متعهد سیاسی است که اسیر تحلیلهای خرس خالههای خودی نمیشوند و یقین آنها به شک و تردید تبدیل نمیشود. او نمونهای از این نیروی متعهد را «شهید روحالله عجمیان» میداند. سیدان مینویسد: «او- یعنی شهید عجمیان- میتوانست در خانه بنشیند و درباره ناکارآمدی سیاستهای حجاب در جمهوری اسلامی توییت بزند. میتوانست وسط درگیری کنار بکشد و از تقدم اولویت عدالت اقتصادی بر سایر امور استوری بگذارد. ... او هزاران امکان دیگر داشت؛ اما از میان همه امکانها انتخابی دیگر داشت. انتخابی از سر یقین؛ و راستش همین یقین و همین انتخاب و همین تصمیم است که برای ما امکانهای تازه گشوده است.»
نیروی متعهد سیاسی کیست؟
برای تعریف چنین نیروی سیاسی، نویسنده از ویژگیهای متعارف و مشهوری همچون داشتن درک تاریخی از جامعه ایران، شناخت ساختار سیاسی دولت و یا نحوه تأثیر امر سیاسی و بازتولید معنای سیاسی در جامعه صحبت نمیکند؛ بلکه صحبت از «یقین در دل» چنین نیروهای سیاسی است که از نظر سیدان باعث میشود نیرویی در میدان عمل دست به کنش بزند. یقین و باور قلبی به کدام حقیقت است که از روحالله عجمیان گچکار که از طبقه محروم و مستضعف جامعه است و میتواند بالقوه در صف اول تمامی اغتشاشات و آشوب ها باشد، شهید روحالله عجمیان مدافع امنیت نظام را درست میکند.؟ سیدان دلیل اصلی هجوم رسانهای دشمن در بلوای اخیر را «شکستن یقین چنین» نیروهای سیاسی میداند : «بنا بود با این رئالیتیشوهای خشن و تلهتئاترهای خیابانی توحش آمیز ایران اسلامی را از نیروی ایمانی تخلیه کنند و فاتحانه قهقه بزنند. حالا همان حکام حجاز که پول رسانه بلوا را میدهند و مجبورند با ما بر سر یک میز بنشینند و توافق امضا کنند.»
نویسنده در توضیح شکل و نحوه کنش سیاسی سید روحالله عاجز است. از داشتن یقین بهعنوان هسته اصلی و مرکزی چنین نیروی متعهدی صحبت میشود، اما دقیقا یقین به چه؟ حد و اندازه این روحیه در چیست که روحالله عجمیان را برای ما حجت میکند و دیگران را از این توفیق سلب میکند؟ آیا این هویت برآمده از هویت سیاسی-اجتماعی شهید است یا هویت دینی ایشان است که توانسته است شهید را در نقطه کنشگر سیاسی قرار دهد؟
در انتهای متن سیدان متذکر میشود: «کسانی که قدرت ما را در انحلالمان درون ائتلافهای موجود میجویند، نیروی ایمانی مردم ما را نمیبینند. نیرویی که شهید عجمیان استعارهای گویا از آن است. این نیرو اتوپیای غرب مدرن را شکست خواهد داد و نظم سیاسی جهان را دگرگون خواهد کرد.» حال درزمانی که تمام رسانههای غربی در حال پمپاژ اخبار منفی و در پی ایجاد تصویری سیاه و غیر واقعی از نظام جمهوری اسلامی در ذهن مخاطبین ایرانی و خارجی هستند، حضور و ظهور چنین نیروهایی را چگونه می توان در رسانه بازنمایی و تعریف کرد؟ این از سوالاتی است که جوابش را در متن پیدا نمیکنید.
در فضایی که اغلب جامعهشناسان و پژوهشگران اجتماعی تحت تاثیر فضای مجازی در غارهای فکری خود مشغول سیاه نشان دادن واقعیت جامعه ایرانی هستند و از فاصله زیادِ ایران کنونیِ جمهوری اسلامی با آرمان تحقق توسعه سخن به میان میآورند، سیدان تلاش میکند از نیروی متعهدی سیاسی صحبت کند که در همین شرایط و بستر تاریخی توانسته است با حضور فعال در میدان اجتماعی و واقعی جامعه نسبتی درست با آرمانهای ساخت و حفظ ایران اسلامی برای خود ایجاد کند. اما نویسنده چرا نمیتواند صورتبندی درست و دقیقی از بستر شکلگیری چنین نیروی متعهد سیاسی در سازوکارهای سیاسی موجود بیان کند و حجاب شناختی که میان افکار عمومی یا ساختارهای سیاسی-اجتماعی و چنین نیروی سیاسی حاضر است را از میان بردارد؟ چرا این نیروی سیاسی اساساً در حاشیه تکوین پیدا میکند و در حاشیه بهشهادت میرسد؟ چرا روح الله عجمیانها هیچگاه به «متن» تبدیل نمیشوند؟
نداشتن توصیف دقیق از فضای سیاسی و اجتماعی شهید عجمیان خواننده را دچار ابهام نسبت به نحوه حضور شهید در میدان سیاسی کشور می کند. توجه به بستر شکلگیری چنین نیروی متعهد سیاسی مهم است. فهم درست و دقیق از بستری که میتواند چنین نیروی متعهدی را بازتولید کند، کمک میکند جبهه انقلاب اسلامی کمتر درگیر حواشی و کارهایی باشد که او را از اصل خود دورتر میکند و همچنین باعث شود بهتر به سمت بازتولید نیروی سیاسی خود قدم بردارد. مراد از بستر شکل گیری نیروی سیاسی مشخصا صحبت از وجود نظامی مناسب، جهت سازماندهی و فعال کردن نیروی های بالقوه سیاسی تلقی می شود. دانشگاه ها وحوزه های علمیه از بستر های بالقوه ای هستند که توان بازتولید نیروی متعهد سیاسی جهت تحقق آرمان های انقلاب اسلامی را دارد. از طرفی بستر شکل گیری نیروی سیاسی در برگیرنده صحنه سیاسی و مشخصا وجود معنای سیاسی است که توان بازتولید نیروی متعهد مختص به خود را داشته باشد. بهراستی برای ما پدیده حضور شهید عجمیان برآمده از کدام معنای سیاسی موجود جمهوری اسلامی است؟
جایگاه نیروی سیاسی در میدان
جایگیری سیاسی چنین نیروی متعهد در زمان حیات خود از دیگر نکات مهم است. از ابتدای لحظه پیروزی انقلاب اسلامی تشکیل نهادهای حکومتی متعهد بهنظام با بدنه و عاملیت مردمی از مقولاتی بوده است که حضرت امام(ره) به آن توجه زیادی داشتند. بسیج و جهاد سازندگی از مهمترین مراکز حضور نیرویهای مردمی و سیاسی متعهد بهنظام بوده است. مردمی که وابسته به حزب یا دسته سیاسی خاصی نبودند، برای طرح و ساماندهی کنشهای سیاسی و اجتماعی خود امکان حضور فعال در چنین نهادهایی را داشتند. حضور امثال شهید سید مرتضی آوینی در گروه مستندسازی جهاد سازندگی از نمونههای موفق حضور چنین نیروهای مردمی در نهادهای انقلابی بوده است. هرچند سیدان معتقد است نیروهای متعهد سیاسی میتوانند تمامی معادلات غرب را برهم بزنند، اما به مسئله جایگیری چنین نیروی سیاسی در زمان حیات آنها اشارهای ندارد. بهراستی در نهادهای سیاسی کنونی امکان حضور و بازتولید چنین نیروی متعهدی است؟
البته به عقیده نویسنده این متن، منظور از نقش و تاثیر نهادهای سیاسی صرفاً به معنی جایی برای تولید نیروی سیاسی نیست، بلکه وجه نهادسازی که در بالا به آن اشاره شد مشخصا به معنی ایجاد بستری مناسب جهت انجام فعالیت سیاسی این دسته از نیروهای متعهد است. نزدیک شدن و ارتباط گیری نیروهای سیاسی متعهد به نظام می تواند حضور بیشتر چنین افرادی را میدان سیاسی جامعه محقق کند.
یکی از مسائلی مهم در دهه های اخیر، مواجه با شکلی از امر سیاستزدایی در بخشهای مختلفی از ارکان و ساختارهای سیاسی-اجتماعی نظام جمهوری اسلامی است. مسئلهای که انعطاف ساختار سیاسی موجود و فعال بودن بدنه مردمی را کمتر کرده است و بیشتر از قبل به سمت ساختاریتر شدن مسائل و مقرراتیتر شدن حضور مردم رفته است. مسئله سیاستزدایی و پیدایش فهم تماماً مدیریتی از مسائل منجر شده است که بدنه نزدیک بهنظام جمهوری اسلامی تا حدی دچار رخوت شده باشد. نویسنده در متن اشاره مستقیمی به مسئله سیاستزدایی و همچنین رخوت و سستی حاضر در برخی از افراد بدنه نزدیک به نظام نمیکند؛ در حالی که اتحاد نیروهای ناشناخته ای همچون شهید عجمیان زمانی محقق میشود که سیاست حضور جدی در تمامی ساختارهای سیاسی-اجتماعی موجود، مانند نهاد های دولتی، دانشگاه ها، حوزه های علمیه و... داشته باشد. نیروی سیاسی متعهد در دل صحنه سیاسی واقعی و فعال شکل میگیرد. آیا روند سیاستزدایی موجود و عدم توجه به نظرگاه سیاسی اسلام میتواند فرصتی برای اتحاد نیروهای سیاسی مسلمان ایجاد کند؟
تا زمانی که شاهد فقدان کلان ایده سیاسی در سازوکارهای نهادهای دولتی باشیم، نمی توانیم بدنه عظیمی از نیروهای سیاسی متعهد به نظام را باز تولید و همراه کنیم. عدم توجه به صحنه و بستر شکل گیری نیروی سیاسی در آینده، ما را دچار نوعی از بیهویتی و بی جهانی میکند.