کتاب پرفروش «پدر پولدار پدر بی پول» یا «پدر ثروتمند پدر فقیر» از "رابرت کیوساکی" از مشهورترین کتاب ها در حوزۀ مالی میباشد که برای سالها در صدر لیست پرفروش ترین کتاب سال قرار گرفته است. کتاب؛ کارکرد پول، نحوۀ سرمایهگذاری، ترس از شکست و ریسک سرمایه، -چگونه پول برای ما کار کند؛ نه ما برای پول-، فرآیند درآمد و مالاندوزی، بدهی و قرضها را بصورت کاملاً ساده و کاربردی شرح میدهد. اولین نسخۀ کتاب در سال 2000 میلادی به چاپ رسید و از آن زمان تا بحال، بیش از 25 میلیون بار به فروش رسیده است.
«پدر پولدار، پدر بی پول» قابل استفاده برای تمام قشر جامعه میباشد و نه تنها مختص به سن خاصی نیست، بلکه نیاز هست تا هر شخص، این مسائل را آگاهانه درک کند و از آن در زندگیاش استفاده کند. نکته ای که باید حتماً به آن توجه کرد؛ که این کتاب نیز به خوبی توانسته پایه های اولیه آن را در ذهن ماندگار کند، طرز استفاده از پول، نحوۀ تبادل و کارکرد پول، طریقۀ رشد ثروت اندوخته شده و انگیزه برای ساخت کسبوکار خود بجای کار کردن برای دیگران میباشد. کتاب نقطه شروعی برای به دست آوردن کنترل آیندۀ مالی شما میباشد.
دانش، قدرت است.
هرچند احساس میکنم این کتاب برای قشری که سرمایه دارند، بیشتر مورد استفاده قرار خواهد گرفت؛ با این حال، خواندن آن به هیچوجه وقت تلف کردن نیست. شاید در نگاه اول با خود فکر کنید که اکثر راهکارهای جذب سرمایه و سرمایهگذاریاش خلاصه میشود به خریدوفروش ملک، صبوری برای رشد قیمت و در آخر فروش به قیمت بیشتر از خرید. اما صبر کنید! این کتاب وسعت دید شما را نسبت به هزینه ها و پول دوچندان میکند. این نکته را هم از یاد نبریم که کتاب در سال 2000 به چاپ رسیده است و با پیشرفت صنایع و تکنولوژی، فرصت های بیشماری نسبت به قبل در دسترس قرار گرفته است. آیا میتوانیم از این صنعت به نفع خود استفاده کنیم؟ فرصت ها و دستاوردهای پیش رو چه خواهد بود؟ مزایا و معایب آن را چگونه ارزیابی کنیم؟ چگونه میتوانیم دانش خود را افزایش دهیم؟ آینده از آن چه کسانی است؟ سوالاتی از این دست، در کتاب بیپاسخ خواهد ماند، اما نمای کلی کتاب، خواننده را به ادامۀ آن جذب میکند.
نگاهی به فهرست کتاب «پدر پولدار، پدر بی پول» داشته باشیم:
فصل اول: پدر پولدار پدر بی پول
فصل دوم: درس اول/ ثروتمند برای پول کار نمیکند
فصل سوم: درس دوم/ چرا درآمد مالی تدریس میشود؟
فصل چهارم: درس سوم/ کار خودتان را داشته باشید
فصل پنجم: درس چهارم/ تاریخچۀ مالیات ها و قدرت شرکت و موسسات
فصل ششم: درس پنچم/ ثروتمند پول ابداع میکند
فصل هفتم: درس ششم/ برای یادگیری کار کنید، اما برای پول کار نکنید
فصل هشتم: غلبه کردن بر موانع
فصل نهم: آماده به کار شدن
فصل دهم: هنوز بیشتر میخواهید؟
اولین جملهای که در کتاب هایلایت کردم، قابل تامل است:
بچهها سالها عمر خود را صرف یک نظام آموزشی قدیمی میکنند و درسهایی را می آموزند که هرگز از آنها هیچ استفادهای نخواهند کرد و برای دنیایی که دیگر وجود ندارد آماده میشوند.
در واقع جملۀ بالا، سیستم آموزشوپرورش تمام دنیا را زیر سوال میبرد. امروزه کشور ما، مشکلات زیادی را در سیستم مریض آموزشی خود تجربه میکند، اما نکته قابل توجه؛ این است که بدانیم این مشکلات در تمام دنیا یکسان میباشد و متاسفانه در کشور ما، درصدش بیشتر است. یک جمله معروف هست که میگوید: «همهجا خوب و بد دارد.» در ادامه باید اضافه کرد "درصدش مهم است!" :)
یاد بگیرید که از احساسات خود برای فکر کردن استفاده کنید، نه این که با احساسات خود فکر کنید.
"رابرت کیوساکی" در بخشهای بسیاری از کتاب، به سیستم تحصیلی، طعنه میزند. به عقیدۀ او، مدارس در طی 12 سال تحصیل خود، به غیر از تربیت دانش آموز و تبدیل ایشان به کارمند آینده، رسالت دیگری را به سرانجام نرسانده است. انتقاد او به سیستم حال حاضر، عدم شکلگیری فرآیند آشنایی با هوش مالی دانشآموزان است. در واقع، دانشآموزان، کارآفرین و یا متفکر بزرگ نمیشوند، بلکه کاملاً برعکس، تبدیل به کارمندهای درجه یکی میشوند که برای پول اجباراً کار میکنند.
اگر مدرسهها در مورد پول به مردم درس میدادند، پول بیشتر و قیمتهای پایینتری وجود داشت، اما مدرسهها فقط متمرکز هستند که به مردم یاد دهند چگونه برای پول کار کنند، نه اینکه چگونه قدرت پول را مهار کنند.
مثال جالبی که در اوایل کتاب پدر پولدار پدر بی پول میزند دلیلی بر این حرف است؛ بسیاری از فوتبالیست های مشهوری که بعد از سن بازنشستگی خود، با وجود ثروت اندوزی بسیار در زمان بازیگری خود، حال در وضعیت اسفناکی به سر میبرند، کم نیست. پول زیادی که در سن جوانی به دست میاورند، با عدم درک درست و استفاده از هوش مالی خود، همۀ آن ثروت عظیم را از دست میدهند.
تمدنهای بزرگ زمانی از هم پاشیدهاند که فاصلۀ بین ثروتمند و فقیر بسیار زیاد شده است. آمریکا نیز در همان خط سیر، حرکت میکند و این نشان میدهد که تاریخ دوباره تکرار خواهد شد، چون ما از تاریخ درس نمیگیریم و فقط نامها و روزهای تاریخی را به یاد میسپاریم، نه درسهای آن را.
در ادامۀ کتاب، خواننده با تفاوت یک دارایی، یک بدهی و تعهد آشنا میشود. دلیل ثروتمند شدن ثروتمندان این است که با افزایش درآمد، سعی در کاهش هزینهها دارند تا پول بدست آمده، ذخیره شود و با استفاده از سود آن، بتوان هزینههای جانبی را پوشش داد. به عنوان مثال اگر یک آپارتمان دارید و به دنبال خرید یک ماشین بنز هستید، با سود اجاره و رهن آپارتمان، اقدام به خرید ماشین کنید و به اصل پول دست نزنید. سرمایه شما، نباید از آن ذرهای کم شود، بلکه سرمایه را در همچنان در گردش نگه خواهید داشت، تا علاوه بر حفظ ارزش، در طول مدت بازده سودآور نیز داشته باشد. مشکل طبقه متوسط که اکثر اوقات با مشکلات مالی سروکله میزند، این است که با افزایش درآمد، کنترل هزینهها نیز از دست ایشان خارج میشود و افزایش درآمد برای این قشر مساوی است با افزایش هزینهها.
"رابرت" در کتاب پدر پولدار پدر بی پول نظرش بر این است که به خانه به عنوان یک دارایی نگاه نکنید. خرید خانه و نگه داشتن آن برابر است با افزایش هزینه ها، افزایش بدهی و تعهدات. طبقۀ متوسط به جای اینکه درآمدشان را برای تولید دارایی ها، سرمایه گذاری کنند تا، برای آنها درآمدزایی کند، به خانۀ خود به عنوان دارایی اصلی نگاه میکنند. دارایی آن است که بتوان آن را در کمترین زمان ممکن نقد کرد.
توجه خود را بر روی پایین آوردن هزینهها و بدهیهایتان متمرکز کنید، این طوری پول بیشتری در اختیار خواهید داشت تا به پای داراییهایتان بریزید و به زودی پایۀ داراییهایتان بسیار قوی خواهد شد و قادر خواهید بود تا سرمایهگذاری بیشتری انجام دهید.
به عنوان یک کارمند، شما ملزم به کار برای دیگران هستید. بیشتر مردمی که برای حقوق کار میکنند، صاحب و یا سهامداران را ثروتمندتر میکنند و جزئی از یک سیستم بزرگ هستند که به رسیدن اهداف آن شرکت کمک میکنند. کتاب پدر پولدار پدر بی پول، نمیگوید کارمند نباشید، میگوید اگر هستید به راههای پیشروی خود نگاهی بیندازید. هوش مالی خود را افزایش دهید، هزینهها، تعهدات و قرضها را بشناسید. ریسک پذیر باشید و اگر در خود توانایی میبینید که منجر به تبدیل به یک کسبوکار خواهد شد، کار خود را شروع کنید و بگذارید پول برای شما کار کند و قدرت پول در دستان شما باشد.
فقط این یادداشت ساده را بهخاطر بسپارید:«ثروتمند، دارایی را میخرد.»، «فقیر، فقط هزینه دارد.»، «طبقۀ متوسط، بدهی و تعهدات میخرد و فکر میکند که دارایی است.»
از زندگی پرهزینه دوری کنید، چون با خرید یک راکت تنیس یک میلیون تومانی با اولین ضربهای که به آن میزنید، قیمت آن 20 درصد کم میشود. فرق دارایی و سرمایه را بدانید و تا زمانی که پول برای شما سود نساخته است، آن را بیجهت خرج نکنید. متاسفانه در کشور ما، باتوجه به مدل زندگی به شدت مصرف گرایانهای که روبرو هستیم، اکثر مردم با خرید چیزهای گرانقیمتی که به آن نیازی ندارند، سعی در دارا نشان دادن خود هستند. مشکل قشر متوسط نیز همین است.
اگرچه چیزهای ارزشمندی وجود دارند که جزء داراییهایی هستند که هیچ پولی برای شما نمیسازند، مثل چیزهایی که الان گوشۀ انباری خانۀ شما افتادهاند. ولی ثروت اینگونه سنجیده میشود که پول شما چقدر برای شما پول درآورده و بنابراین ماندگاری پولی شما چه مدت است.
ذکاوت مالی برخاسته از دانش وسیع، در مورد چهار مهارت است: 1. حسابداری 2. سرمایهگذاری 3. شناخت بازارها 4. قانون. مهارت در هریک از این چهار عنصر، سکوی پرتابی برای دست یابی به ثروت است. امروزه ثروت، آگاهی است و شخصی که بیشترین اطلاعات جدید روز را دارد صاحب ثروت است. روابط و دوستان خود را با دقت انتخاب کنید و قدرت همکاری را در فعالیتهای آینده خود فراموش نکنید.
"رابرت" در پایان دربارۀ نقش قهرمانان در دوران کودکی نیز توضیحات جالبی ارائه میدهد. در کودکی زمانی که فوتبال بازی میکردید، سعی در تقلید در رفتار بازیکنان داشتید. حال که بزرگ شدهاید، آن سادهلوحی کودکانه را از دست میدهیم، قهرمان خود را نیز از دست میدهیم. همزمان با بزرگ شدن، باید قهرمانان جدیدی نیز برای خودمان پیدا کنیم تا بتوانیم نوشتههای آنان را دنبال کنیم، در واقع الگوسازی کنیم، و سعی در درک درست نحوۀ دادوستد و نقطه نظرات آنها در بازارهای سرمایهگذاری، سهام را برای خودمان ارزیابی کنیم. یک قهرمان، الگوی از پیش تعیین شدهای میتواند باشد که شما را در مسیر درست قرار خواهد داد.
ما به مدرسه میرویم و درسهایی را یاد میگیریم، تا بتوانیم برای کسب پول کار کنیم. به نظر من این نیز مهم است که یاد بگیریم چگونه پول برای ما کار کند.
"رابرت کیوساکی" در تمام کتاب پدر پولدار، پدر بی پول میخواهد این نکته را برای شما روشن کند که؛ پول فقط یک طرح است. یاد بگیرید که پول را داشته باشید تا به سختی برای شما کار کند و زندگی شما آسانتر و شادتر خواهد بود. امروزه زندگی را محتاطانه بازی نکنید، بلکه هوشمندانه بازی کنید. بیشتر مردم هرگز برنده نمیشوند، چون بیشتر، از باختن میترسند. به همین خاطر است که برنامههای مدرسه را احمقانه میداند. در مدرسه یاد میگیرید که اشتباهات بد هستند و برای آنها تنبیه میشوید. اکنون اگر به راهی که برای یادگیری بشر طراحی شده، نگاهی بیندازیم، متوجه میشویم که انجام دادن اشتباهات است که باعث یادگیری میشود. ما راه رفتن را با زمین خوردن یاد میگیریم، اگر هرگز به زمین نیفتیم، هرگز نمیتوانستیم راه برویم.
از این موضوع شوکه میشوم، وقتی که میبینم مردم در املاک و یا اوراق بهادار سرمایهگذاری میکنند، ولی هرگز در بزرگترین دارایی خود که مغزشان است، سرمایهگذاری نمیکنند.
بازی را هوشمندانه آغاز کنید.
بخشهای دیگری که بنظرم ثبتشان در اینجا خالی از لطف نیست را در آخر میاورم و لذت خواندن تمام کتاب را به شما واگذار میکنم. اگر شما این کتاب را خواندهاید، نظرتان را برایم بنویسید و اگر کتابهای مفید دیگری در زمینۀ مالی میشناسید، در قسمت نظرات با من در میان بگذارید. جملات قشنگ در کتاب «پدر پولدار، پدر بی پول» یا همان «پدر ثروتمند، پدر فقیر» به چشم میخورد که به رسم معرفی کتاب، این جملات را در ادامه باهم خواهیم دید.
من به جوانان توصیه میکنم: بیشتر از اینکه به دنبال این باشند که چه حقوقی از کارشان دریافت میکنند، به دنبال این باشند که چه درسی از کارشان یاد میگیرند.
دید بلندی نسبت به زندگی خود داشته باشید تا به سادگی و بااحتیاط برای پول کار کنید. یک کار دوم داشته باشید تا به شما مهارت دیگری یاد بدهد. مهارتهای خود را در شاخههای مختلف گسترش دهید.
زندگی مثل رفتن به ورزش است، دردناک ترین قسمت، تصمیم به رفتن است.
مهارتهای اصلی مدیریتی که برای موفقیت لازم میباشند عبارتاند از:
1. مدیریت درآمد 2. مدیریت مجموعه (که شامل خود شما و زمانی که با خانواده هستید نیز میشود. 3. مدیریت مردم
بزرگترین دلیل فقدان موفقیت مالی برای مردم این است که آنها بسیار محتاط هستند و مردم به خاطر ترس از شکست است که شکست میخورند.
آن کاری را که در قلبت احساس میکنی، درست است، انجام بده، چون در هر صورت از شما عیبجویی خواهد شد. اگر انجام بدهی شما را لعنت میکنند و اگر انجام ندهی، باز هم شما را لعنت میکنند.
بیشتر ما این گفته را شنیدهایم که: «هر چقدر بخوری همان میشوی.» من یک دیدگاه دیگر نسبت به این گفته دارم که: «هرچی یاد بگیری همان میشوی.» به عبارت دیگر، در مورد آنچه که میخوانید و یاد میگیرید محتاط باشید، چون ذهن شما قدرتی دارد که شما را به آن مواردی که به مغزتان میریزید، تبدیل کند.