ویرگول
ورودثبت نام
محمدحسین صادقی
محمدحسین صادقی
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

خنده‌های خونی

هر جنگی در هر کجای جهان دردناک و طاقت فرسا است. حتی فکر کشته شدن بهترین دوست زیر آتش سنگین دشمن می‌تواند خاطر را مکدر کند.

هشت سال جنگ تحمیلی علیه ایران و دفاع مقدس مردم نیز از این قاعده مستثنی نیست. بیش از ششصد هزار جانباز و مجروح و دویست هزار شهید ثمره این نزاع ناجوانمردانه علیه ملت ایران است. اما این تنها جنبه آن نبوده و در دل این جنگ نابرابر اتفاقاتی رخ داده که خالی از عناصر نشاط آور و خنده‌دار نیست. تعداد زیادی کتاب در این‌باره منتشر شده که خاطرات مفرح روزهای جبهه را بازگو می‌کند.

سینماگران نیز از قافله راویان این اتفاقات عقب نیافتاده‌اند و تلاش کرده‌اند با استفاده از خاطرات حاضران و تجربه‌های زیسته خود، بخشی از تاریخ دفاع مقدس و این مقطع حساس از تاریخ ایران را در قالب داستان‌هایی کمدی روایت کنند.

دومین فیلمی که با این موضوع ساخته شده و یازده سال با اولین فیلم فاصله داشت، «اخراجی‌ها» بود. مسعود ده نمکی به عنوان کارگردان داستان یکی از اراذل جنوب تهران را روایت کرد که عاشق دختر پیرمردی عارف می‌شود ولی برای وصال به معشوق یک شرط دارد: رفتن به جبهه! او که می‌خواهد سر به زیری خود را ثابت کند قصد رفتن به جبهه می‌کند و دوستانش نیز با او همراه می‌شوند. از همان ابتدای گزینش جبهه تا رسیدن به جبهه و آموزشی و شرکت در عملیات اتفاقاتی برای مجید و دوستانش می‌افتد که به خاطر فاصله اجتماعی و فرهنگی میان آن‌ها و رزمندگان دست‌خوش شوخی‌های موجود در فیلم قرار گرفته‌است.

پس از تجربه خوب اخراجی‌ها و اقبال مردم به آن باعث شد تا مسعود ده نمکی دو سال بعد در سال 1387 سومین فیلم کمدی با موضوع دفاع مقدس را در ادامه «اخراجی‌ها» بسازد و به حضور اسرای ایرانی در اردوگاه‌های عراق و مشکلاتی که با آن‌ها دست و پنجه نرم می کردند اشاره‌ای داشته باشد. تقابل ایرانیان با عراقی‌ها و نحوه برخورد اسرا با هم، باعث پدید آمدن شوخی‌های جالبی در فیلم شده‌است.

مصطفی کیایی در سال 1390 دومین تجربه ساخت فیلم کمدی خود را با «ضدگلوله» به سرانجام رساند. ضدگلوله چهارمین فیلم کمدی در مورد دفاع مقدس بود که روایتی از یک مرد خلافکار در تهران به تصویر می‌کشید که نوار و ویدئو قاچاق می‌کند. اما وقتی متوجه می‌شود که بیشتر از دو ماه زنده نیست تصمیم می‌گیرد به جبهه برود. در اینجا هم اختلافات فرهنگی میان شخصیت اصلی و رزمندگان، سوژه اصلی فیلم بوده‌است.

«معراجی‌ها» که در سال 1392 ساخته شد نام فیلم دیگری از مسعود ده نمکی است همچنین معراجی‌ها سومین فیلم او با موضوع دفاع مقدس و در ژانر کمدی و پنجمین فیلم کمدی دفاع مقدس است. با این حساب مسعود ده نمکی رکورددار ساخت فیلم کمدی درباره دفاع مقدس محسوب می‌شود. داستان یک جوان به نام محمد در این فیلم روایت می‌شود که قصد رفتن به جبهه دارد ولی با مخالفت پدرش روبه رو می‌شود و شبانه عزم جبهه می‌کند. کشکمش‌های او با پدر برای برگشتن به خانه و روایت بی‌غل و غش رفتار رزمندگان با آن‌ها سوژه‌های خوبی برای کمیک شدن ماجرا شده‌است.

«چهار اصفهانی در بغداد» با کارگردانی محمد ممتاز نیز در سال 1394 ساخته شد و ششمین فیلم کمدی با موضوع دفاع مقدس است. یک خانواده اصفهانی که درگیر مشکلات زیادی هستند و درگیر جنگ نیز می‌شوند. از قضا پسر و پدر که قصد فرار از کشور را دارند سر از بغداد در می آورند و برخورد عراقی‌ها با آنها سوژه خنده می‌شود.


اما اولین فیلمی که در ژانر کمدی و با موضوع دفاع مقدس ساخته شد و باب این کار را باز کرد «لیلی با من است» به کارگردانی کمال تبریزی و نویسندگی علی مقصودی است. این کار تبریزی در سال 1374 و کمتر از هفت سال از پایان هشت سال دفاع مقدس، فتح بابی برای ساختن فیلم‌های کمدی درباره دفاع مقدس بود.

هر کسی که همسرش خواب درگیری تن به تانک او را ببیند و کشته شدنش را به او مژده دهد، از جنگ می‌ترسد و حتی ممکن است این خواب را جزء سابقه جبهه خود ثبت کند. صادق مشکینی تصویربردار صداوسیما هم چنین تجربه‌ای دارد و از قضا با آقای کمالی همکار می‌شود که از روایان تصویری دفاع مقدس است. او که از مشکلات مالی هم رنج می‌برد به طمع درخواست وام با آقای کمالی همراه می‌شود ولی وقتی متوجه می‌شود ماموریتی به سمت جبهه‌ها و برای مصاحبه با اسرای عراقی دارند، دست و پایش را گم می‌کند. صادق به هر دری می زند تا به خط مقدم نرسد ولی تلاش‌های او در جهت سیر الی الله و خط مقدم تفسیر شده و کار را برای او مشکل می‌کند تا در نهایت سفر چهل و هشت ساعته او به جنوب حتی از خط مقدم هم رد می‌شود.

سوژه اصلی کمدی در این فیلم تقابل میان تفکرات صادق با تفکرات دیگر رزمنده هاست. صادق از طرفی مجبور است خود را مشتاق خط مقدم نشان دهد تا دل آقای کمالی را به عنوان عضو هیات مدیره صندوق قرض الحسنه به دست آورد و از طرفی از خوابی که همسرش برایش دیده می‌ترسد. این نشان دادن‌ها با آن ترسی که وجود او را فراگرفته باعث می‌شود تا مخاطب در فیلم به دنبال جایی برای خندیدن به تقابل میان افکار و اعمال صادق باشد.

از طرفی شخصیت‌ها در فیلم کم کم خود را نمایان می‌کنند و مشخص می شود آقای کمالی هم اقبال چندانی به شرکت در جنگ و حضور در خط مقدم ندارد و حتی پایش هم در جبهه مجروح نشده. این موضوع را مخاطب متوجه می شود و پس از آن تمامی رفتار متناقض شخصیت برای او خنده‌دار است.

بازی خوب پرویز پرستویی در نقش صادق مشکینی و همراهی محمود عزیزی در نقش آقای کمالی با او، شخصیت ها را قوام داده و به شکل گیری طنز در اثر کمک کرده است. جزئیات صحنه نیز به کمک دیگر عناصر داستانی آمده و مثلا در جایی که صادق به هوای عقب جبهه‌ها به سمت خط مقدم و «موقعیت شهید مشکینی» می رود به خنده‌دار شدن فیلم کمک کرده‌است.

در نهایت می توان گفت «در لیلی با من است» نقد اصلی به تفکر افراد نسبت به جنگ تحمیلی بوده و هر کدام از افرادی را که در جبهه هستند، نمی‌خواهند در جبهه باشند یا در جبهه بوده‌اند در دل داستانی پر کشش مورد انتقاد قرار می‌دهد. داستانی که نهایتا نشان می دهد خدا برای بنده اش خیر می خواهد و شکستن ظرف او هم به خاطر میلی است که لیلی به مجنون دارد. لیلی با من است نشان می‌دهد «الکی نیست که کسی تا اینجا اومده» و هر چیزی روی حساب و کتاب است.

سینمانویسندگیطنزفیلمپرویز پرستویی
یک پدر دلسوز و یک همسر فداکار و یک طالب علوم دینی و چندین عنوان دیگر آشنا با اینتر در صفحه‌کلید و دوست‌دار کار حرفه‌ای با کلمات https://rahrahtanz.ir/auther/mohammadhossein-sadeghi/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید