محمدحسین طاهری
محمدحسین طاهری
خواندن ۶ دقیقه·۳ سال پیش

ابعاد اندیشه‌ای تحرکات اخیر در مرزهای شمال‌غربی

مطلوب هر علمی، افزایش امکان تصرف انسان در طبیعت و لجام‌زدن به تغییرات پیش‌بینی‌نشده در پیرامون است. مطلوب دانش سیاست آن است که هیچ تحولی در رقابت‌های سیاسی خارج از معادله‌های شناخته‌شده در دیسیپلین‌هایش رخ ندهد تا چتر حاکمیت متزلزل نشود. برای این مقصود، ساختمان سیاست از ژرف‌ساخت‌های امر سیاسی تا شاخص‌های حکمرانی را دربر می‌گیرد.

اگرچه تحولات برون‌مرزی عمدتا در روابط بین‌الملل مطالعه می‌شوند، اما لاجرم این تحولات ریشه در اندیشه‌هایی دارند که برآمده از امر سیاسی یک ملت است. بنابراین هیچ چالشی در بین‌الملل فارغ از چالش‌های اندیشه‌ای نیست. تحولات مرزی اخیر در شمال‌غرب وطن‌مان را ازاین‌منظر می‌توان تحلیل کرد.

ابعاد اندیشه‌ای تحرکات اخیر مرزی را می‌توان در عناوین ذیر مورد تامل قرار داد:

یک: دوئالیسم تمدنی و سردرگمی سیاسی در دویست‌سال گذشته

دو: گذرهای ناتمام و طرح‌های فروبسته در مواجهه با مدرنیته

سه: خشم‌های فروخورده و تحقیرهای چگالی‌شده مسلمانان بعد از فروپاشی تمدن اسلامی

چهار: فقدان «استیت تئوری» در نهاد علم اسلامی

پنجم: اختلاف در نمایندگان فکری دولت‌گرایی در چهاردهمین قرن هجری

ششم: تغییر در نظم منطقه‌ای و درگیری‌های درون‌تمدنی مسلمانان

هفتم: حضور همیشه حاضر یک غده‌ی سرطانی

هشتم: تشدید آشوب اطلاعاتی و اختلال در محاسبات ایران

نه: نوشداروی دولت‌سازی




یک: دوئالیسم تمدنی و سردرگمی سیاسی

منطقه‌ی غرب آسیا در دویست‌سال اخیر، آوردگاهی منازعه‌خیز برای تغییر در معادلات تمدنی بوده است. در این منازعات، زیست‌جهان غربی به‌دنبال بیشینه‌سازی هژمونی خود بوده و این مقصود را با تغییر در خط و خال و آب و نان و خلوت و جلوت مسلمین به‌پیش رانده است؛ درسوی‌دیگر، جغرافیای مسلمین به‌دلیل ضعف‌های درونی، بیش‌تر در وضعیت سرگیجه‌ی سیاسی به‌سر برده‌اند و در درک تمدن جدید و طرح تدبیری کارآمد برای مواجهه‌ی فعال با امواج مدرنیته سردرگم بوده‌اند. با وجود تحولات عمده‌ای هم‌چون بیداری اسلامی، این سرگیجه و سردرگمی هم‌چنان پیامدهای خودش را به مسلمانان تحمیل می‌کند. ما در این سردرگمی به یک دوئالیسم تمدنی مبتلا شده‌ایم و در نتیجه هرازچندی از مرزها تجاوز می‌کنیم.

دو: گذرهای ناتمام و طرح‌های فروبسته

مسلمین برای بازیابی شکوه خود، گاهی مزیت غرب را در تکنولوژی‌های جدید دیده‌اند و به‌قصد تجهیز به این فنون، نخبگان خود را عازم فرنگ کردند؛ گاهی مساله را از این عمیق‌تر یافتند و علوم جدید اروپا را خاستگاه قدرت او تلقی کردند و موج دارالفنون‌سازی را گستراندند؛ زمان که سپری شد، متوجه شدند که این قدرت یک خاستگاه سیاسی دارد و برآمده از نظام جدید سیاسی آن‌هاست، لذا به‌منظور کنستیتیوسیون به موج مشورطه‌خواهی و جریان تنظیمات روی آوردند؛ و باز گذر زمان نشان داد که این نظام سیاسی جدید، روی یک فرهنگ ملی بنا شده و بدون آن زمینه‌ها اساسا امکان گذار به دموکراسی وجود ندارد. این امر زمینه‌ساز ملت‌سازی و توجه به ناسیونالیسم در کشورهای اسلامی گردید. نتایج حاکی از آن هستند که گذار ما در مواجه با مدرنیته ناتمام بوده و طرح‌های فروبسته‌ای را دنبال کرده‌ایم.

سه: خشم‌های فروخورده و تحقیرهای چگالی‌شده مسلمانان

نتیجه‌ی گذارهای ناتمام و طرح‌های فروبسته، مستعمره‌شدن کشورهای اسلامی مثل هند، تجزیه‌ی امپراتوری عثمانی، تحمیل قراردادهایی هم‌چون ترکمنچای بود که به‌تبع آن، جریان‌های بازگشت به شکوه ازدست‌رفته در میان مردم شکل گرفت. در این بازگشت، گسل‌های ناشناخته‌ای نیز وجود داشتند که در قلب و خیال مسلمین جا داشته‌اند و همانند فنری فشرده و بغضی فروخورده، مستعد رفتارهای پیش‌بینی‌نشده و خارج از معادلات سیاسی بوده‌اند. نمونه‌ی این تولدهای برون‌پارادایمی در پاسخ به تحقیرهای چگالی‌شده را می‌توان در «انقلاب تصورناپذیر ایران» مشاهده کرد. نمونه‌هایی از این دست هم‌چنان در وضعیت آستانگی قرار دارند و می‌توانند در معادلات تمدنی منطقه ایفای نقش کنند.

چهار: فقدان «استیت تئوری» در نهاد علم اسلامی

آن‌چه در چهار موج «فناوری‌خواهی»، «مدرسه‌خواهی»، «مشروطه‌خواهی» و «ملت‌گرایی» مورد غفلت قرار گرفته و به‌جای بازگشت به شکوه و شوکت پیشین، مسلمانان را به طفیلی غرب تبدیل کرده است، دولت‌بودن غرب است. نخبگان اسلامی کم‌تر به تئوری‌های استیت توجه کرده و دولت‌مندی را امری بدیهی و طبیعی پنداشته‌اند، غافل از آن‌که دولت‌سازی یک امر برساختی است؛ در فرهنگ سیاسی یک ملت ریشه دارد؛ و پذیرش الگوی غیربومی آن همانند ایجاد سوراخی در انبان ملت است که قوای آن‌ها را استحاله می‌کند. آن‌چه در دهه‌های اخیر به‌تبع انقلاب اسلامی در منطقه شاهد هستیم، توجه گرگ‌ومیشی به نقش استیت در سرنوشت یک ملت است. موج استیت‌خواهی از دیگر امواج مواجهه با تجدد متمایز است. این نگارش جدید اگرچه پر از غلط املایی و انشایی است، اما نشان‌دهنده‌ی استعداد آزادکردن پتانسیل فروخورده‌ی دویست‌ساله است که تحرکات اخیر منطقه‌ای بی‌ارتباط با آن نیستند.

پنجم: نمایندگان فکری دولت‌گرایی در چهاردهمین قرن هجری

موج دولت‌خواهی ازسوی چهار طیف در جهان اسلام نمایندگی می‌شود: تفکر تکنوکراسی (با محوریت مالزی و اندونزی)، تفکر اخوانی (با محوریت مصر و ترکیه)، تفکر وهابی (با محوریت عربستان) و تفکر مقاومت (با محوریت ایران). تکنوکراسی اسلامی اساسا رویکرد حال‌گرا دارد و با پذیرش وضع موجود، به هضم تمدنی خود معترف است و صرفا می‌کوشد فاصله‌ی خود را با تکنولوژی‌های جدید کم کرده و مستمرا خود را به قله‌ها نزدیک کند؛ سرنوشت این جریان شبیه چین و ژاپن در نسبت با غرب خواهد بود. تفکر اخوانی و وهابی رویکرد سلفی دارند و در اندیشه‌ی بازگشت به قرن‌های طلایی یا دوران سلف صالح به‌سر می‌برند. تنوع طرح در این دو جریان بسیار زیاد است و از مدرنیته‌ی اسلامی تا داعش را دربر می‌گیرد. شاید به‌جرات بتوان مدل عدالت و توسعه‌ی اردوغان و بازیابی امپراتوری عثمانی را جدی‌ترین طرح این جریان قلمداد کرد. این امر در تحرکات اخیر به‌شدت دخیل بوده است. اما رویکرد جریان مقاومت آینده‌گراست. اسلام ایرانی در پی بازیابی شکوه گذشته نیست و به آینده‌ای می‌اندیشد که بتواند نه‌تنها گامی روبه‌جلو در تمدن‌سازی اسلامی محسوب شود، بلکه آورده‌های مدرنیته را نیز در خود هضم نماید.

ششم: تغییر در نظم منطقه‌ای و درگیری‌های درون‌تمدنی مسلمانان

هژمونی غرب در غرب آسیا فروپاشیده و گرانیگاه چالش‌هایش به سمت جنوب شرق آسیا و همسایگی با چین رفته است. آمریکا در حال خروج از منطقه و واگذاری آن به جریان‌های نیابتی بدون‌هزینه و حاشیه است. غرب روی گسل‌های جهان اسلام حساب باز کرده و در سودای آن است که بدون تحمیل هزینه به بودجه‌ی خود، ضمن شعله‌ورساختن منطقه و استفاده از آورده‌های اقتصادی آن برای خزانه‌ی خود، حضورش در جوار چین را توسعه ببخشد. به‌این‌ترتیب مرزهای ما در حال ورود به دوران پرمخاطره‌ای خواهد بود که فنر فشرده‌ی خواسته‌های تمدن ازدست‌رفته‌ی اسلامی از زبان برخی سیاست‌مداران بیرون خواهد جهید و سناریوهای تغییر در شرایط غرب آسیا را رقم خواهد زد.

هفتم: حضور همیشه حاضر یک غده‌ی سرطانی

اظهارات رئیس جمهور آذربایجان در وسع ایشان نیست و بیش‌تر به پخش صدای رژیم صهیونیستی در همسایگی شبیه است. اسرائیل دیگر کشور مذهبی این منطقه است که در 7 دهه‌ی گذشته مشغول دولت‌سازی بوده است. اسرائیل با ازدست‌دادن حضور امریکا در منطقه، به‌دنبال افزایش تاثیر در سرکردگان سیاسی کشورهای مختلف غرب آسیاست؛ دولت باکو نیز سابقه‌ی درازدامنی در این ارتباط منفعلانه دارد. با توجه به استراتژی عمده‌ی رژیم صهیونیستی در دکترین «هزار زخم کوجک»، تحرکات اخیر بیش‌تر در پی ایجاد تردید در داخل کشور است تا کفه‌ی معادلات تمدنی را از جبهه‌ی مقاومت به‌سمت اخوانی‌گری سنگین‌تر کند و معامله‌ی قرن را به سرانجام برساند.

هشتم: تشدید آشوب اطلاعاتی و اختلال در محاسبات ایران

آمادگی نظامی ایران ازیک‌سو، هزینه‌ی بالای جنگ در منطقه ازسوی‌دیگر احتمال وقوع درگیری را به‌جد پایین می‌آورد، اما احتمالش را منتفی نمی‌سازد. قصد اصلی این تحرکات، ایجاد اختلال در محاسبات مسئولین «راستین» و وفادار به انقلاب اسلامی و دلبسته‌ی ایران تمدن‌ساز است که در حداقلی‌ترین شکل خود می‌تواند به افزایش هزینه‌ی محاسبه‌ی تهدیدات و بالابردن ضریب خطای محاسباتی (از نوع هواپیمای اوکراین) منتهی شود. دیگر مقصد جدی این تحرکات و تحرکات بعدی که احتمالا با شروع فصل سرما و بالاتررفتن سوخت در ایران آغاز خواهد شد، به‌هم‌ریختن صفوف داخلی ملت و افزایش اختلاف در میان سلایق مختلف سیاسی و دمیدن در شکاف میان دولت و مردم است؛ این امر می‌تواند در کنار گزینه‌های دیگر موجب بالارفتن احتمام آشوب در داخل، به‌ویژه در مناطق مرکزی ایران شود. مقصد دیگر این تحرکات، باج‌خواهی در پیمان‌های بین‌المللی است که می‌تواند در برجام ثمر بدهد. درصورت مقاومت و هوشیاری ایران، دور از انتظار نیست که شاهد تهدیدات ترکیبی از نوع قدرت هوشمند باشیم.

نه: نوشداروی دولت‌سازی

بحران‌های منطقه‌ای غرب آسیا یک نوشدارو بیش‌تر ندارد که امید است پیش از مرگ سهراب تهیه شود. این نوشدارو دستیابی به الگوی دولت‌سازی خاورمیانه‌ای است که از همه‌ی ظرفیت‌های این منطقه باید بهره ببرد؛ مطاعی که بسیار گران‌بها و البته مغفول است. در نبود این الگو، تقویت «امر ملی» و چشم‌پوشی جریان‌های سیاسی از منافع حزبی و اهمیت‌دادن به منافع بلندمدت عمومی ضروری است.

تفسیر سیاسیتحرکات مرزی آذربایجان
تاملاتی در صیرورت جمعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید