
⭕️ فلسفهی سیاسی، توجه به امر انضمامی در کنار امر انتزاعی
معمولا در نزد عامهی مردم، فلسفه یک دانش انتزاعی تلقی میشود که موضوع آن امور کلی و ذهنی است. گویا فیلسوف با عالم واقعی کاری ندارد و در عالم مفاهیم که مربوط به ذهن است، غور میکند. انگار سعادت و فضیلتی که فیلسوف از آن سخن میگوید، ربطی به عالم ما ندارد؛ لذا فلسفه یک دلخوشکنک است و عملا تغییری در واقعیتهای تلخ و نامطلوب پیرامونی ما ندارد. این تفکر گاهی شکل تخصصی به خود گرفته و با بالاتر رفتن از عامهی مردم، جریان ضدمبناگرایی یا پراگماتیسم یا عملگرایی را در حوزهی علم پدید آورده است که پایتخت آن، امریکاست. این جریان با نفی هرگونه غور فکری و انکار ریشهداشتن عالم عین در عالم ذهن، مفاهیم تاریخی را منقلب ساخته و اصالت کارکرد و عملکرد را بر تخت پادشاهی نشانده است. بدینترتیب است که در دانشگاههای امریکایی، هدف از تربیت و آموزش، چیزی جز کارآفرینی و تداوم چرخهی تبدیل نابازار به بازار نیست.
فلسفهی سیاسی چنین باور و دریافتی از تفکر فلسفی را میشکند و خط بطلانی بر اینگونه تلقی میکشد. فلسفهی سیاسی نشان میدهد که با ریشهداشتن در عالم فکر و اندیشه است که میتوان در عالم عین، تصرفات و نفوذهای منطقیتر، و در نتیجه، استوارتری را رقم زد. بااینوجود، فلسفهی سیاسی که «فلسفهی عمل» است، تطورات تاریخی را از سر گذرانده و با ورود به رنسانس و عصر روشنگری، قدرت عملی خود را بیشازپیش آشکار ساخته است، تاجاییکه فلسفه بهجای توصیف، عهدهدار تغییر عالم شده است. فلسفهای که میخواهد تغییر و تحول در عالم واقعیات و عینیات را سرپرستی کند، وامدار فیلسوفانی خواهد بود که توانایی تفلسف در عینیت و امتدادبخشیدن به مفاهیم ذهنی را داشته باشند و آنها را از عالم انتزاع به عالم انضمام پایین آورند.
در ادامه خواهیم کوشید به برخی از این فیلسوفان بپردازیم و نقصی که در فلسفهی ایرانی-اسلامی از این باب وارد است، بهتدریج ورود کنیم.
#سیاست_ما
#سیاست_به_زبان_ساده
https://www.instagram.com/mh.taheri1980/