یه دختر
یه دختر
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

چرا هنوز ازدواج نکرده ای ؟

پست‌های مرتبط با

چرا هنوز ازدواج نکرده ای ؟

تعداد کل پست‌ها: ۰

درباره این تگ هنوز پستی نوشته نشده است.


دیدم این تگ خالی هست. گفتم راجع بهش بنویسم.

خب من از 22 سالگی خواستگار سنتی داشتم. فامیل معرفی می کردند. همیشه تو فکر این بودم از ایران مهاجرت کنم. مگه الکی هست دانشگاه دولتی درس خوندم و اینا! دنبال یه نفر بودم که اونم بخواد مهاجرت کنه، یا اصلا تنهایی برم پروسه اپلای راحت تر باشه. که البته تا سن 28 سال خیلی تلاش کردم اما به خاطر مسائل مالی خونوادگی و گرانی دلار و کرونا، پشتت ول شد منم بیخیال شدم. چون تا الان زندگی دوستای خارج از کشورم رو هم مقایسه کردم دیدم اونا هم یه زندگی خیلی معمولی دارن و خیلی فرقی نداره و آدم بدبخت اینجا، اونجا هم بدبخته آدم زرنگ هم اینجا موفقه و هم اونطرف. کلا دیدگاهم به زندگی عوض شد و به قول معلوم دچار بحران سی سالگی شدم(سرچ کنید). اینکه برام تفاوتی نداره و بیشتر دنبال شادی و آرامش درونم هستم به جای بدو بدو موفق بشی هر روز.

کسانی که از خونواده معرفی میکردن به شدت سنتی بودن. مثلا میگفتن اول باید ما دختر رو ببینیم بعد اگر خوشمان آمد شما میتونید پسر رو ملاقات کنید که من کلا رد میکردم.

البته بگم وضع خونه زندگی سختی داشتم و پدرم معلولیت داشت. خیلی سختی کشیدم و کار کردم به عنوان بچه اول تا بتونم گلیم خودمو از آب بیرون بکشم و شاید تو همان سن 28 بود که تونستم با کار کردن یه زندگی کاملا معمولی و بی دغدغه دست پیدا کنم.

این از لیسانس، کلا هم توی این دوره لیسانس تو دانشگاه تو حال خودم بودم و با کسی ارتباط برقرار نمیکردم، نه چشمی، نه کلامی نه تفریح و سفر و دوستی. هیچی.

توی ارشد یکم گارد بازتری داشتم اما خب اونموقع هم همه دنبال روابط سطحی بودن و کسی برای ازدواج نبود.

البته یه چنتا از بچه های دانشگاه میگفتن تو رزومه ات خوبه، بیا اپلای کن و ازدواج کنیم ما رو هم با ویزای همراه ببر که من قبول نکردم به این علت بخوام با کسی ازدواج کنم.

کلا خیلی ها لاو میترکوندند اما ریشه جامعه ای که من توش بودم سنتی هست و ته اش باید یه پسر به مامانش بگه برا من زن انتخاب کن. هیچ موقع هم قرار نیست انگار درست بشه.

یه بار دوستام منو با یه نفر آشنا کردند که ایشون همه چیش خوب بود و بچه سالمی بود اما به خدا هیچ اعتقادی نداشت و میخواست بچه اش هم همینطوری بزرگ بشه که خب این قضیه حداقل اعتقادات برا من خیلی مهم بود.

الان باز افتادم توی فاز ازدواج سنتی که مادرم به چند نفر راوی سپرده و من رو معرفی میکنند(به اجبار و با این استدلال که باید ازدواج کنی تنها نمونی و فرار نکن از مسئولیت ازدواج) به افراد مختلف که متاسفانه خاطره های خیلی تلخی دارم با آدم هایی که خیلی خیلی فازشان از من دور بود و من سر خیلی چیزها کوتاه اومدم که فقط تنها نباشم و خیلی به من دروغ گفتند نهایتا..

اینکه گفتم ریشه فرهنگ ما سنتی هست و خیلی دوس دارن مسلط باشن به همسرشون از این نظر:

-مردها دختر تو خونه ای بیشتر میپسندن

-کسی که شغل نداشته باشه یا شغل معلمی که نهایت تا ظهر خونه باشه

-اختلاف سنی زیاد با همسر(دوس داره با یه بچه ازدواج کنه بهش مسلط باشه)

-ازدواج به خانمی که پدرش ثروتمنده به امید اینکه یه سطح زندگی اش ببره بالاتره(عمدتا توقع دارن خرج زندگی دختر رو بعد از ازدواج پدرش بده که اکثرا منجر به طلاق هم میشه چون دختری با سطح زندگی بالا مثال لباس مارک میپوشه و همون انتظار رو داره اما آقا نمیتونه با توجه به درآمد پایینش، برآورده کنه همین موارد منجر میشه به اختلاف و طلاق )

-دختر بعد ازدواج حق نداره رفیق بازی کنه(هیچ گونه ارتباط با دوستاش)

یا خیلی تاکید دارن به شاغل بودن زن، نمونه هاش که جملات واقعی هستند:

-فلان جا کار کن، که حقوقش بیشتره

-دفتر بزن تهران درآمدت بیشتر باشه

-حساب مشترک بزنیم، حقوقت بزن به حساب مشترک

-وام بانک ملت منو باید بدی و میخوام کمک خرج زندگی باشی

اینکه زن و مرد زندگی باهم بسازن یه حرف هست و مسلم اگر علاقه بین دو نفر باشه، این اتفاق میفته اما نه ابتدای آشنایی انقدر با صراحت خواسته اتون رو بیان کنید. چون خانم ها خیلی مسئولیت های دیگ مث مدیریت خونه و فرزندآوری به عهده دارن. نهایت وظیفه تامین زندگی به عهده مرد هست. بخصوص تو یه دوره ای که تربیت بچه بسیار اهمیت داره و به مادر بستگی داره. فکر نمیکنم خرید چند کیلو گوشت و سبزی انقدر به آقایون فشار بیاره!!!! و اگر از پس این هم برنمیان اسم خودشون رو مرد نذارن بهتره...

بقیه اش طولانی هست توی ادیت بعدی خواهم نوشت...





ازدواج
69- MeCh- کارمند در حال گذار به فریلنسری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید