بدتر از عادت هم مگه داریم؟!بله داریم؛دست به نوشتن نمیره،احتمالاً منظور همین عادت بوده که ترکش موجب مرض میشده...
تجربه چیه که هرچی سن بالاتر میره بیشتر میفهمی این تجربه همش کمه،هرچی میشه میگیم تجربه میشه،منظورم خطا و جهل نیست که منجر به شکست میشه،تجربه ای که بعد از گذشت از سلسله مراتبی منتج به نتیجه ای میشه دلخواه یا ناخوشایند میشه...
اما این سرنوشت چیه؟!چقدر مقاومی،چقدر ضدضربه ای،چقدر جنگجو و مبارزه طلبی(منظور تلاشگری که به پشتوانه دانش وتوانایی در این زمانه ای که فقط رانت و پول موقعیت میسازد،درصدد اثبات توانایی و شایستگی های خویش برای رسیدن به موفقیتی که مستحق آن است تلاش می کند)،هرقدر که قوی باشی سرنوشت قوی تر از ماست،مبارزه میکنی و راند به راند میری جلو،ولی لامصب از پا افتادنی نیست این سرنوشت،آخرش همونی که باید رو انجام میده...
انصافاً بعضی وقتا دیگه خسته میشی،از قدرت سرنوشت که لیگ راه انداخته تا همه رو خسته کنه و آخرشم خودش قهرمان بشه،البته هنوز به آخرش نرسیدیم...
به پایان آمد این دفتر ولی حکایت همچنان باقیست.