هوش یکی از تواناییهای ذهنی است که قابلیتهایی چون استدلال، حل مسئله، تفکر، تصمیم گیری و غیره را دارد در حالی که خلاقیت دست یافتن به ایده یا روشی نوست که منجر به حل مسئله یا طرحی جدید شود. در این نوشته میخواهیم ارتباط این دو حوزه را بررسی کنیم و به توضیحی قابل قبول در این زمینه برسیم تا دیگر ابهامی در این زمینه وجود نداشته باشد.
پژوهشگران آزمایشهای گوناگونی در زمینه ارتباط هوش و خلاقیت انجام دادهاند و به این نتیجه رسیدهاند که در برخی از شاخههای خلاقیت ارتباط بیشتری بین قوه خلاقیت فرد با میزان هوش او وجود دارد؛ مانند خلاقیت استدلالی یا حل مسئله. در برخی دیگر از شاخهها هیچ ارتباطی بین این دو وجود ندارد که میتوان به عنوان مثال از موسیقیدانان بزرگ تاریخ نام برد که در اوج خلاقیت بودهاند اما از سطح هوش بالایی برخوردار نبودهاند. اگر منظور هوشهای چندگانه باشد ارتباطی در برخی از شاخهها وجود دارد که ارتباط مستقیم با قابلیتهای هوش دارند اما در سایر شاخهها هیچ گونه ارتباطی وجود ندارد.
اکثر شاخههای خلاقیت نیاز به پرورش، تمرین و ممارست برای رسیدن به حد مطلوب و ورود به دامنه نبوغ دارند؛ به طور قطع اگر ویوالدی ساعتهای بسیاری را برای تمرین ویولن نمیگذاشت هرگز به این سطح از مهارت نمیرسید. قطعاً هوش در بخشهای مختلف کمک کننده است اما اگر بخواهیم همه موارد را به آن بسپاریم، هرگز به نقطه مطلوب نخواهیم رسید. هوش در درک آموزش به انسان کمک خواهد کرد اما آنچه باعث تثبیت این بخش میشود، تمرینهای مکرر است. پرورش خلاقیت کار زمانبر و مشقت باری است که تنها زمانی باعث خشنودی روحی میشود که به قله رسیده باشد.
نمیتوان گفت که انسانهای باهوش حتما انسانهای خلاقتری هستند یا لااقل نمیتوان گفت که در همه شاخههای خلاقیت افراد بهتری هستند بلکه با پرورش و تلاش مضاعف میتوان به اوج خلاقیت رسید.