میلاد خدابنده
میلاد خدابنده
خواندن ۸ دقیقه·۵ سال پیش

نقد فیلم هزارتو – هزار گمراهی در هزارتوی داستان

منبع: سایت ویجیاتو

https://vigiato.net/p/54504

در میان آثاری که با محوریت بچه دزدی و یا آدم ربایی ساخته شده‌اند، به سختی می‌توان فیلم بدی را پیدا کرد. شاید دلیل آن نوع جذابیت موضوع فیلمنامه باشد، به هرحال امیرحسین ترابی در مقام کارگردان دست به ساخت فیلمی با چنین مضمونی زده است. در ادامه برای بررسی فیلم با ویجیاتو همراه باشید.

«هزارتو» که در ابتدا «لابیرنت» نام داشت این روزها با بازی شهاب حسینی روانه اکران پرده نقره‌ای سینما‌ها شده است. فیلم با موضوع گیرا و جذاب و چه بسا تلخ بچه ربایی داستان خود را با یک شروع خوب و نفسگیر از سر می‌گیرد، اما هرچه به جلو میرود پیچیده‌تر از نام خود، مخاطب را در گمانه‌زنی‌ها سردرگم‌تر از پیش می‌کند.


برای بررسی اولین ساخته امیرحسین ترابی چاره‌ای جز استفاده از واژه (فرهادی‌وار) نداریم، واژه‌ای که از اوایل دهه نود برسر زبان‌ها افتاد و تا به امروز نیز هر چند کم‌ سو ادامه دارد.

این واژه فارغ از معنای کاربردی آن که متاسفانه برای کوبیدن یک اثر معمایی استفاده می‌شود، می‌تواند واژه بجا و درستی برای فیلم «هزارتو» باشد.

در حقیقت ساختن فیلمی با مضمون معمایی آن هم در گام نخست، برای یک کارگردان به این راحتی‌ها هم نیست. اینکه یک فیلمساز  فکر کند که در ساده‌ترین شکل ممکن تنها با مخفی کردن برخی واقعیت‌ها و به تصویر نکشیدن یک سری اتفاقات و حتی طفره از تعریف رابطه بین کاراکتر‌ها میتواند فیلمی معمایی بسازد، سخت در اشتباه است.

ساختن فیلمی معمایی در قالب درامی اجتماعی به سبک اصغر فرهادی، معماری ویژه و خاص خودش را میطلبد که اگر رعایت نشود، تبدیل به یک سندروم فیلمسازی خواهد شد.


اهمیت فیلمنامه

در واقع ستون اصلی این سبک از فیلمسازی، فیلمنامه اثر است که در «هزارتو» ی ترابی متاسفانه با یک لنگی بسیار بنیادینی طرفیم که پاشنه آشیل آن می‌باشد.

داستان «هزارتو» در دل شهر تهران اتفاق می‌افتد، تعداد لوکیشن‌ها کم است و اکثر صحنه‌ها در خانه فیلمبرداری شده‌اند. در نتیجه به واسطه فضا و نوع موضوع، تصاویر و قاب‌ها فاقد زیبایی بصری لازم میباشند. همین امر باعث میشود تا اهمیت داستان بیش از پیش شود.

امیرعلی با بازی شهاب حسینی در پس زمینه تیتراژ فیلم درحال بازی و تفریح با پسر بچه کوچکی دیده می‌شود، ترابی تصویر واضح و روشنی از کودک به مخاطب نمی‌دهد، بنابراین در همین ابتدا شخصیت کودک برای تماشاگر خیلی سمپاتیک نمی‌شود اما به واسطه سن و مصیبت تراژیک ایجاد شده، خواه ناخواه این حس در او بوجود می‌آید. چندی بعد و پس از پایان تیتراژ امیرعلی را سردرگم در حال دویدن با چهره‌ای مضطرب می‌بینیم. او تلفن همراه خود را بر می‌دارد و به پلیس اعلام می‌کند که بردیا فرزند پنج ساله‌اش گم شده است.

از اینجا خارج از فضای معما گونه اثر، یک ملودرام اجتماعی بین شخصیت‌های درگیر این اتفاق که آدم‌هایی شکست خورده و قربانی جبر زمانه هستند شکل می‌گیرد. از همان فیلم‌هایی که شخصیت‌های آن در تنگنای احساسی، تصمیمی متفاوت می‌گیرند تا از موقعیت بحرانی ایجاد شده رها شوند.

پنهان‌کاری بیش از حد و دادن اطلاعات نادرست

ترابی به سبک فرهادی تلاش می‌کند تا داده‌ها و اطلاعات زیادی از روابط و اتفاقات گذشته کاراکتر‌ها را از دید مخاطب مخفی کند، اما این پنهان کاری هم قاعده و قوانین خودش را دارد. افراط  ترابی در مخفی‌کاری تا جایی پیش می‌رود که مخاطب حتی پس از تماشای فیلم  و در پایان آن با سوالات بی‌جواب زیادی از روابط  بین شخصیت‌ها و انگیزه آنها روبرو می‌شود.

بطور مثال نگار با بازی ساره بیات، همسر امیرعلی است اما بعد از دیدن نیمی از فیلم تازه مخاطب متوجه می‌شود که او قبل‌تر ازدواج کرده و حاصل آن ازدواج همان پسر بچه‌ای است که ربوده شده است، و یا در خصوص شخصیت بیتا با بازی غزاله نظر مخاطب تا پایان فیلم گمان می‌کند او خواهر نگار است.


ترابی این روش را تا جایی پیش می‌رود که نه تنها از مخاطب اطلاعات مهمی را مخفی میکند بلکه با دادن داده‌های نادرست و غلط او را به گمانه‌زنی‌های اشتباه انداخته و در طول فیلم مخاطبش را هر لحظه سردرگم‌تر کرده است.

بطور مثال در جایی از فیلم متوجه میشویم، امیرعلی در محل کار خود با فردی به نام جمالی که ظاهرا شریک او است به مشکل خورده است، همسر آقای جمالی در تماسی تلفنی، امیرعلی را تهدید میکند و اخطار میدهد که شوهرش برای او شر به پا خواهد کرد. در سکانس بعدی امیرعلی به محل کارش رفته و با جمالی گلاویز می‌شود، پس از یک زد و خورد حسابی، ناگهان بدون آنکه اطمینان پیدا کند که آیا جمالی در گم شدن فرزند خوانده‌اش نقشی داشته آنجا را ترک میکند، تصویر کات میشود و میبینیم که امیرعلی در ماشین نشسته است، ناگهان از بالای ساختمان نیمه کاره کیسه گچی بروی کاپوت ماشین پرتاب می‌شود. همه چیز نشان از این دارد که شاید این آدم ربایی انتقامی است که از اختلافات محل کار او نشات میگیرد.


سکانس چک کردن دوربین‌های مدار بسته توسط بازرس پلیس را بیاد آورید، اصولا پلیس باید از روی زمان پخش و بازبینی فیلم‌ها متوجه زمان دقیق گم شدن بردیا میشد، نه اینکه بعدا به این موضوع پی ببرد. اما کارگردان در اینجا سعی میکند تا با مطرح کردن ظن پلیس به مرد غریبه‌ای که در بازبینی‌ فیلم‌ها به بردیا نزدیک شده است، ذهن مخاطب را از اصل  مسئله منحرف کند.

در سکانس‌های مربوط به خانه هم چندین بار فردی با نام حسین با امیرعلی تماس میگیرد، امیرعلی با حالتی مضطرب  جواب تلفن او را میدهد و حسین را از موضوع  گم شدن بردیا با خبر میکند.  اما این زمینه‌چینی در ادامه ابدا هیچ کاربرد دیگری ندارد و حتی مشخص نمی‌شود که حسین کیست و چه رابطه‌ای با این خانواده دارد.


موضوع مطرح شدن گرم کن ورزشی توسط بازرس هم از این قاعده مستثنی نیست، پیش کشیدن چنین مطلبی در حضور نریمان با بازی پژمان چمشیدی که اتفاقا در آن سکانس گرم کن ورزشی بر تن دارد و حتی پچ پچ او و مادرش بر سر موضوع انبار و باشگاه تماما برای گمراهی طراحی شده‌اند.

سکانس انحرافی و بی‌کاربرد دیگر مربوط میشود به نزاع امیرعلی با آن مرد عقب‌ماندهٴ ذهنی که عروسک بردیا را بر دست دارد.

شخصیت پردازی کاراکترها نیز با توجه به اینکه ترابی عامدانه نخواسته آنها را به مخاطب معرفی کند، بسیار سطحی باقی مانده‌اند. در نتیجه در طول زمان فیلم دیالوگ‌ها و یا عکس‌العمل‌هایی از شخصیت‌ها سر می‌زند که غیرقابل پیش‌بینی هستند.

مثلا در جایی از فیلم میبینیم که نریمان با خانمی که اسمش را نمیدانیم یک رابطه عجیب و غریبی دارد، فیلم چیزی از این رابطه و یا انگیزه کار آنها را برای ما روشن نمی‌کند. نریمان به عنوان دایی بردیا در عین ناباوری تصمیم میگیرد تا از امیرعلی در این موقعیت بحرانی اخاذی کند. اصرار فیلمنامه به نشان دادن خصومت میان او و امیرعلی غیر قابل باور است، اصلا امیرعلی چه هیزم‌تری به او فروخته که حالا باید اینگونه تاوان دهد.


فقدان منطق روایی در سراسر فیلم به شدت محسوس است،  واقعا چه دلیلی دارد امیرعلی پسر بچه کوچکی را با خود به قرار عاشقانه‌ای ببرد، این موضوع وقتی اهمیت پیدا میکند که بدانیم کل داستان فیلمنامه بر پایه همین تصمیم پایه‌ریزی شده است. گویی ترابی تمامی این موقعیت‌ها را به این دلیل طراحی کرده است که مخاطب تا انتها نتواند معمای داستانش را حل کند و در گمانه‌زنی‌های ذهنی به بیراهه رود، اما این روش کارگردان در حقیقت مصداق بارز فریب تماشاگر است.

بررسی فنی

«هزارتو» از لحاظ فنی هم مشکلات بسیاری دارد، اصرار کارگردان بر استفاده از دوربین روی دست  و ایراد گرفتن از این تکنیک هم دیگر تبدیل به یک کلیشه تکراری شده است، ترابی با استفاده از دوربین پر تنش روی دست می‌خواهد حس التهاب و اضطراب موقعیت را بوجود آورد اما منطق فنی استفاده از این تکنیک در کار او هرگز دیده نمی‌شود.

حتی جای قرار گرفتن دوربین و انتخاب قاب آن در اکثر موارد اشتباه است، بطور مثال در جایی از فیلم، پلیس با ماشین وارد صحنه میشود، دوربین در داخل ماشین پلیس قرار میگیرد، پلیس از ماشین پیاده می‌شود و درب خودرو را می‌بندد. دوربین آنهم روی دست کماکان داخل ماشین می‌ماند و ما از همان قاب شاهد ماجرا هستیم! اصلا سوال اینجاست که در طول زمان فیلم در کجای آن مخاطب همراه پلیس بوده که اینجا باید از نگاه او شاهد ماجرا باشد.

بازی بازیگران هم تعریف چندانی ندارد، ساره بیات در مقام مادر موفق نمیشود بخوبی حس مادری که تک فرزند کوچک خود را گم کرده است القاء کند، بازی او فاقد حس یک مادر است. نقش امیرعلی هم برای شهاب حسینی نقش چالش برانگیزی نیست و او یک بازی متوسطی در فیلم دارد.


مابقی بازیگران هم نتوانسته‌اند بخوبی از پس نقش خود بر بیایند، برای نمونه کاراکتر مادربزرگ کلا فاقد احساس است، او در سراسر فیلم حضوری سردرگم دارد و حتی قطره‌ای اشک برای نوه‌اش نمیریزد.

متاسفانه ترابی برای پایان‌بندی فیلم بدتر از آنچه که فکر کنید عمل میکند، سکانس پایان خود سوالات زیادی در ذهن ایجاد میکند، اینکه رابطه بیتا و داریوش تا چه حد و اندازه‌ای است و یا انگیزه این دو از چنین کاری چه می‌تواند باشد و یا این بازی را تا به کجا می‌خواستند ادامه دهند، اینها همگی سوالات بجا مانده از سکانس پایانی است.

پایان بندی فیلم «هزارتو» نه تنها یک پایان باز بلکه یک پایان رو به هوا است، در سکانس پایانی گویی همه چیز به یکباره به حال خود رها می‌شود، دوربین با حرکت رو به بالا در مقام عقل کل قرار میگیرد و تصویر کات می‌شود.

در پایان میتوان گفت «هزارتو» در کمترین توقع از یک فیلمساز فیلم اولی، حتی نمی‌تواند یک فیلم معمایی متعارف سینما باشد چه برسد به اینکه کارگردان آن بخواهد کمی هم به معانی درونی اثر و بررسی و کاو و علل ذاتی این نوع روابط و گرفتاری‌های آن بپردازد، در هرصورت ترابی به عنوان یک کارگردان تازه نفس اولین کارش را کارگردانی کرده و قطعا از آن تجربه لازم را کسب کرده است، پس امیدواریم در فیلم های بعدی از او شاهد آثار سینمایی بهتری باشیم.

منبع: سایت ویجیاتو

https://vigiato.net/p/54504

نقد فیلم هزارتوسینمای ایراننقد فیلم ایرانیشهاب حسینی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید