بسم الله الرحمن الرحیم
این نوشته، خلاصهای کوتاه از محتوای سلسلهجلسات «سلوک تشکیلاتی، روح جمعی و حرکت کاروانی» است. این موضوع در ۱۵ جلسه حد فاصل زمانی اردیبهشت تا شهریور ۱۳۹۹ بیان شده است. مخاطب این جلسات معرفتی، فعالین جمعهای مذهبی و تشکلها هستند.
یک سری از لینکهای مرتبط با جلسات:
صوت اولین جلسه (تلگرام)
صوت دو جلسه پایانی در تلگرام بارگذاری نشده است. اگر پیام دهید میفرستم براتون.
کانال بله (شامل صوت، خلاصه متنی و عکسنوشتههایی از جلسات)
کانال ایتا (شامل صوت، خلاصه متنی و عکسنوشتههایی از جلسات)
سایت مرتبط با مباحث سلوک تشکیلاتی
کانال «سلوک تشکیلاتی» (تلگرام)
کانال استاد عابدینی (تلگرام)
سایت موسسه «تمحیص» (مرکز تنظیم و نشر آثار استاد محمدرضا عابدینی)
زمانها منازل سلوک الی الله هستند. این نکته در کنار عمر معلوم و محدود انسان اهمیت پیدا میکند. اگر از فرصت و زمان استفادهی مناسب نکند یک درجه از کمالی که برایش در نظر گرفته شده را از دست میدهد.
هر زمان هم نسبت به حرکت فردی و اجتماعی برکات خاص خودش را میگیرد.
شیطان در داستان حضرت آدم میخواست نشان بدهد که من انسان تن انسان است. اولین دروغ عالم آنجا گفته شد. که باعث خوردن از آن درخت و هبوط آدم شد. اما خداوند هدایت انسان را رها نکرد. و راه بازگشت را باز گذاشته است. در ماه مبارک رمضان که نخوردن و نیاشامیدن شرط است، باعث رهایی انسان از سیطرهی تن میشود. این خود یک راه بازگشت است. باعث رجوع انسان میشود. پذیرایی انسان در ضیافتالله با نخوردن و نیاشامیدن است.
خود روزه گرفتن یک عهد جمعی است. یک کار تشکیلاتی جهانی است.
حقیقت عمر باید یک ثمرهی نهایی داشته باشد. با به کار گیری اغلب تواناییهای ما، میتوانیم به آن ثمرهی نهایی برسیم. به لطف خدا کمال ما با به کارگیری همهی توانایی حاصل نمیشود و با به کارگیری اغلب آن هم میتوان رسید.
شناخت تواناییها لازم و ضروری است. باید توجه به تواناییها داشته باشیم. از آنها استفاده میکنیم ولی متوجه حضور آنها نیستیم.
توانایی حب و بغض انسان: مثل قوهی بینایی یا سایر حواس دچار مشکل و بیماری میشود. دچار تعارض میشود. باید درمان شود. ولی از نظر توانایی با حواس پنجگانه قابل مقایسه نیست. این قدرت را به انسان میدهد که به هزاران سال گذشته و آینده ببرد و خود را در وقایع بیابد و نسبت بگیرد نسبت به افراد.
روش بحث: به شکل ذکر مبانی و به صورت کلاسیک. یا روش دیگر به صورت طرح بحث داخل قرآن کریم مطرح بشه. در قرآن با توجه به اتفاقات و حوادث مختلف بعضی معارف بیان میشود.
روش القای معارف در قرآن کریم این طور هست که کلیات معارف را مطرح میکند. تفاصیل و عمق بحث را با اشاره به حوادث و وقایع جا میاندازد.
قول خداوند در افعال او مستتر هستند. خداوند با وقایع با ما سخن میگوید. در هر کدام اسمی از اسامی خداوند نهفته است.
بحث جمعی و کاروانی را به صورت قالب قرآنی بیان میکنیم. در ضمن حوادث و وقایع زمانی مطالب بیان میشود و معارف منتقل میشود. این بیان، مصداقی است. بهتر جا میافتاد.
ماه رمضان یک برش از زمان است وقایعی در آن اتفاق میافتد. روزهداری هم به صورت جمعی پیش میرود. خداوند یک تشکیلات عمومی را در نظام ایجاد کرده که با انجام دستورات پنجگانهی واجب، حرام، مستحب و ... همه شکل واحدی به خودشان میگیرند. فردی خارج از گروه و جمع اگر ما را ببیند میبیند یک وحدت و توحیدی وجود دارد.
وحدت و تشکیلات گاهی بر اساس بدنمحوری است. امکان دارد توحیدی را آشکار کند ولی حدی دارد. وقتی منافع بدن به خطر بیفتد و محدود بشود، حرکت متوقف میشود.
سه مدل اتحاد در دایرهی ابدان در قرآن:
گاهی در خانواده است: یوم یفر المرء ... وقتی منافع انسان به خطر بیفتد از این پیوند تنی و خونی میگذرد و نادیده میگیرد. اگر دید الهی هم در این رابطه وجود داشت، پایدار میشد. و در هنگام به خطر افتادن منافع از هم جدا نمیشد.
گاهی در حیطه ارتباطات دوستانه و رفاقتهاست: الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین. دوستان بسیار نزدیک و صمیمی اگر در لایهی ابدان و دنیا باقی مانده باشند در قیامت از هم جدا میشوند و با هم دشمنی میکنند. مگر متقین.
گاهی در لایهی امام و مأموم است. کسانی که تبعیت میکنند گاهی تبری میجویند از کسانی که تبعیت میشوند. این هم ممکن است گسسته شود.
هر چقدر پیوستگی در لایهی ابدان باقی بماند گسستنی میشود. ولی هر چقدر از دایرهی دنیا و بدنها فراتر برود پایدار میشود. اگر همدلی، مواسات و کمک کردن شکل بگیرد، این یک لایهی بالاتر است. باعث بقا و پایداری تشکیلات میشود.
ماه رمضان میشود ماه عبور از سیطرهی احکام بدن و تن.
پیامبر در مکه در اوایل توانستند ۶ نفر از مردم مدینه را جذب کنند. سه سال وقت صرف شد تا این ۶ نفر جذب شدند. با پیامبر عهد بستند که سال بعد که به مکه میآیند هر کدام یک نفر دیگر را جذب بکنند و حرکت پیامبر را در مدینه منتشر کنند. سال بعد که به مکه آمدند ۱۲ نفر شده بودند.
عهد بستند که ۶ تا کار را نکنند. ۶ تا کار را ترک کنند. این ترک کردنها باعث شده بود که دلهای این افراد به هم نزدیکتر شود. از اول کار را ایجابی شروع نکردند. ترک کردن از انجام دادن هم سختتر است. لحظه به لحظه باید انجام شود. عمل را انسان یک موقعی انجام میدهد و تمام میشود ولی ترک کردن یک کار دائمی است.
سال بعد که این ۱۲ نفر میخواستند بروند مدینه، از پیامبر خواستند که چون ما تازهکار هستیم یک کارشناس دینی را همراه ما بفرست. پیامبر هم مصعب را همراه آنها فرستاد. مصعب به اینها تعلیم میداد. سال بعد هر کدام توانستند ۵ نفر را جذب کنند و ۷۳ نفر شده بودند.
سنجش کار در نظام تشکیلاتی سالیانه نیست. یک کار دامنهدار و دائمی است. مثل یک درختی که سالهای ابتدایی شاید ثمر ندهد ولی در سالهای بعدی ثمر زیادی به بار میدهد. زحمتهای اولیه بعد از چند سال نتیجه میدهد.
پیامبر از این ۷۳ نفر یک عهد میگیرد که تا پای جان از پیامبر و دین دفاع بکنند. این ۷۳ نفر حدود ۴۳۰ نفر هم همراه خود آورده بودند که اینها هنوز ایمان نیاورده بودند و صرفا طرفدار بودند.
وقتی برگشتند این ۵۰۰ نفر، ۶ ماه بعدش پیامبر مهاجرت به مدینه کردند و حکومت تشکیل دادند.
اگر در حوادث به ترکها توجه کنیم، سیطرهی بدن را در وجود ما ضعیف میکند و ما را به بالا میبرد.
علامه در المیزان حدیثی میآورند:کل امر ذی بال لم یبدأ ببسمالله الرحمن الرحیم هو الأبتر.
هر چقدر که کارها به خداوند پیوند بیشتری پیدا کند، ابدی و دائمی میشود.
هدف ما این است که تشکیلات پایداری را ایجاد بکنیم.
دایره ارتباط انسان بر اساس مشابهتها ایجاد میشود. مشابهتهای ظاهری یا اخلاقی و روحی باعث اتصال انسانها جذب به سمت یکدیگر میشود. مشابهتها یا فعل به فعل هستند یا فعل به قوه. کسی فعل دارد ولی دیگری دوست دارد آن کار را انجام بدهد همین هم باعث اتصال و جذب میشود. بالفعل هم به بالقوه ممکن است باعث جذب شود. راه تثبیت و تقویت ارتباطات این است که مشابهتها بیشتر شود. عهدهای جمعی باعث شباهت بین افراد میشود.
باید بعضی عهدهای فردی را به صورت جمعی دربیاوریم. شباهتها را بیشتر کنیم و به چشم بیاوریم تا اتصال بین افراد بیشتر شود. مثلا همه روزه میگیریم ولی این را به چشم بیاوریم و به صورت عهد جمعی دربیاوریم. باعث اتصال بیشتر میشود.
خداوند در قرآن خطاب به پیامبر میفرماید: وقتی قرآن میخوانی بین تو و کسانی که قرآن نمیخوانند یک حجاب مستور میافتد. آنها دیگر قدرت فهمیدن کارهای شما را ندارند.قرآن به شما یک توانایی میدهد ولی آنها با نخواندن قرآن یک حجاب و اکنه در قلبهایشان ایجاد میشود. عهدهای جمعی باید جمعها را متحدتر و توحیدیتر بکند. وقتی را باید بگذاریم برای رشد. وقت صرف میشود ولی باعث قدرت گرفتن جمع میشود. خصوصا افراد اصلی تشکیلات باید عهدهای بیشتری داشته باشند و متصلتر به هم باشند.
عهد جمعی قرآن خواندن باعث یک نوع طهارتی در افراد میشود.
در این جلسات، مباحث تشکیلات در ضمن حوادث و وقایع گفته میشود.
نکته در مورد شبهای قدر: قرآن میفرماید: وَقُلِ ٱعْمَلُواْ فَسَيَرَى ٱللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُۥ وَٱلْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَٰلِمِ ٱلْغَيْبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
هر عملی که دوست دارید انجام دهید، ولی خدا، رسول و مومنین هم عمل شما را میبینند. شما به عالم غیب و شهادت میروید. و شما به اونچه که عمل میکنید باخبر میشود.
در روایات ذیل آیه: اعمال در زمانهای مختلفی به حضرات ارائه میشود: روز و شب، هر صبح، هر دوشنبه و پنجشنبه، سالیانه در شب نیمه شعبان، روز عرفه و شبهای قدر.
رابطه بین عرض اعمال و تقدیر اعمال در شب قدر چیست؟
چرا این مقدار تعدد عرضه اعمال وجود دارد؟
هر مرتبهای از عمل که عرضه میشود، یک مرتبه از تثبیت است. تصحیح را هم امکانپذیر میکند. بدانید که هر لحظه اعمالتان در محضر حضرات است. مدام هم مهلت داده شده است. اگر هر روز مراقبه انجام شود در مرتبهی بعدی عرضه، تصحیح میتواند انجام شود.
تثبیت اعمال با تقدیر اعمال ارتباط دارد. هر تثبیتی، تقدیری را مقابل خودش دارد. اگر اعمال در سالی که گذشته، دچار اشکال و گناهانی بوده، باید در این تعددها جبران شود. چرا که اعمال در سال گذشته تقدیر اعمال سال آینده را تعیین میکند. پیریزی اعمال سال آینده بر اساس اعمال گذشته صورت میگیرد. دستورات موکد بر مراقبه، صدقه و استغفار، ادای حقالناس و اینها برای جبران گذشته و تأثیر در اعمال آینده است.
مراتب مختلف عرضه عمل، مراتب تقدیر عمل هم هست. عرضه روزانه تقدیر روزانه و عرضه سالیانه تقدیر سالیانه را رقم میزند.
عمل حالت فیزیکی صرفا ندارد. مثلا نماز صرفا رکوع و سجده نیست. مراتبی از عمل در کار است که در مرتبهی بالاتر از حالت فیزیکی عمل است. مثلا نیت افضل است از صورت فیزیکی عمل. روح عمل میشه همان نیت عمل. نیت میتواند فرازمان و فرامکان باشد. میتواند حالت بینهایت به خود بگیرد. میتواند از اول خلقت شروع شود و تا قیامت امتداد پیدا کند. همهی اینها بستگی به سطح نیت دارد. اگر انسان از استعداد بینهایت خود استفاده کند و نیات اعمال را هم بینهایت کند، اعمالش با اینکه صورت فیزیکی دارد ولی روح آن امتداد بینهایت پیدا میکند.
اعمال من روی اعمال دیگر و حتی اعمال دیگران موثر است. اثرگذار و اثرپذیر است. هر عمل با تمام هستی ارتباط دارد و گسسته نیست. عظمت عرضی و گستردگی عمل را میرساند. تازه در قیامت شما متوج میشوید که عمل شما چه تأثیری داشته. عرضه عمل هم که به امام انجام میشود نه عمل فیزیکی بلکه عمل با ویژگیهای گستردگی طولی و عرضی آن صورت میگیرد. عظمت اعمال اینجا مشخص میشود که یک عمل تنها یک صورت فیزیکی ندارد.
اعمال انسانها به صورت اجتماعی هم اثراتی دارد. علاوهبر عرضه فردی اعمال، اعمال افراد به صورت اجتماعی هم به امام عرضه میشود. اعمال هر شهر به صورت مصباح نوری به امام عرضه میشود. این عرضه اعمال اجتماعی هم یک تقدیر اجتماعی را در پی خواهد داشت. این نگاه جمعی به اعمال یک بار دیگری را ایجاد میکند. اگر اراده و انگیزه خود را پایین میبینیم به خاطر پایین بودن افق اعمالمان است.
اعمال اجتماعی را هم باید آسیبشناسی و ارزیابی انجام دهیم و در تشکیلات بتوانیم به سمت اصلاح و برنامهریزی و تقدیر درست برویم.
اگر در تشکیلاتمان بخواهیم مدل عرضه اعمال را پیادهسازی کنیم، کار جدیدی ایجاد میشود که جذابیت خاصی هم دارد.
سطحهای مختلف کارهای تشکیلاتی وجود دارد: عمل فردی، تشکیلاتی، چند تشکیلات کنار هم، شهر (نماز جمعه)، چند شهر، کشور، جهانی
من کیستم؟
هویت تشکیلات چیست؟
برای پاسخ به این سوال از نظام فردی شروع میکنیم و به نظام جمعی میرسیم.
برای شناخت شی: اثبات چی هست و چی نیست. اثبات ایجابی و سلبی.
اوامر و نواهی نقش پررنگی در شناخت و شکلگیری شخصیت دارد. نواهی طوری است که اگر انجام نشود فرد را از دایرهی مورد تعریف خارج میکند. بعضی نواهی سلب مطلق هستند. در صورت ارتکاب ممکن است از دایرهی ایمان، اسلام یا حتی انسانیت فرد را خارج کند. در ماه رمضان یک سلبهایی قرار داده شده است. اگر سلبها را روزهدار رعایت نکند، از دایرهی روزهداری خارج میشود. لایههای مختلفی وجود دارد و برای هر لایه هم سلبهایی وجود دارد.
خداوند هم خود را با سلب معرفی میکند: لا اله الا الله.
در نظام اخلاقی، تخلیه مقدم بر تحلیه است.
یک حداقلیهایی برای تشکیلات باید مشخص شود. حدود عدمی خود را باید معرفی کند و روی آنها تأکید داشته باشد. باید فطرت فرار از نقص در انسان فعال شده باشد تا فطرت شوق کمال هم مطرح شود. فألهما فجورها و تقواها. اول فجور را میگوید. انسان اول باید نسبت به دشمن صفگیری کند. باید بیگانه را مقدم بشناسد و با آن مقابله کند. بقای یک فرد، تشکیلات در قبال دشمنشناسی است. در قبال شناخت اون چیزهایی است که نیست.
تشکیلات وظایف عمومی و خصوصی دارند. عمومی میشود همین دشمنشناسی معمولی. اگر یک مأموریت ویژه داشت تشکیلات، وظیفهی خصوصیش هم در قبال مبارزه با دشمن فعال میشود.
تشکیلات رو باید با سلبها شناخت. فرد باید بغضها، رذایل اخلاقی و گناهان را ابتدا بشناسد. شناخت سلبها باعث حرکت میشود. البته سلبها جایی اوقات کمال حساب میشوند. مثلا گرسنگی برای جسم سلب است. ولی در ماه رمضان کمال است. برای خداوند تمام سلبها سلب نقص است. ولی برای انسان سلبها انواعی دارد. گاهی اوقات سلب نقص است و گاهی سلب کمال.
تو تشکیلات هم باید نکات سلبی ذکر شود. معمولا تو اهداف و رسالتهامون کارهایی که باید انجام بدیم رو ذکر کنیم. ولی درست این است که نکات سلبی هم ذکر شود. حتی بیشتر این نکات سلبی گفته شود.
هر چه قدر انسان بزرگتر شود حدود وجودیاش بزرگ میشود. همان حسنات الابرار سیئات المقربین.
تو تشکیلات هم مرحله به مرحله باید رسالتها و اهداف ذکر شود. به مرور به سمت کمال رفت. از لایههای فطری و با نگاه سلبی ابتدا باید تشکیلات شکل بگیرد. به مرور به سمت حبها و ایجابیها میرویم. شیطان وقتی میخواهد نفوذ کند سلبها را در چشم انسان کمرنگ میکند. قبح بدی را کم میکند. از ابتدا نمیگوید فلان کار خوب را انجام نده. نباید بدیها عادی شود. اگر نهی از منکر عملی نشد، امر به معروف شکل نمیگیرد.
حدود انسانی و تشکیلاتی با نواهی و سلبها اول باید مشخص شود. سلبها هم مراتبی دارد.
پیامبر هم با آن جمع ۶ نفره از نواهی شروع کرد. و گفت فلان کارها را انجام ندهید.
قوایی در وجود ما موجود است. ما مواظب این قوا هستیم و سعی میکنیم تقویتشون کنیم. مثل شنوایی و بینایی.
مهمترین قوهی درونی ما حب و بغض است. اساسیترین نقش رو در مسائل تشکیلات اسلامی دارد. توانایی ویژهای است که حدش معلوم نیست. انسان با حب و بغض فرازمانی و فرامکانی میشود. از دایرهی بدن انسان را خارج میکند. اگر محبتی که در دوران امیرالمومنین بود در دل انسان ایجاد شود، انسان را به آن دوران میبرد و کنار حضرت قرار میدهد.
حب انسان را به سرعت و با تأثیر زیاد اثرگذار میشود. محبوب قوی و محب آمادهتر سرعت بالاتر را نتیجه میدهد. هر چقدر افراد اهل محبت بیشتری باشند، وحدت بیشتری میگیرند و سرعت زیادتری میگیرد.
افراد داخل یک مجموعه اگر به سمت وحدت در محبت باشند اثرگذاری بیشتری میشود. محبت وحدتزاست.
جذب نیرو در دایرهی مشابهت صورت میگیرد. هر چقدر دایرهی اصلی تشابه بیشتری با هم داشته باشند جذبشون قویتر میشه. باید سعی کنیم برای بقای جمع، شباهتها رو بیشتر کنیم. شباهتها هم در دایرهی محبتها و همسوییها است. دستورات دین شباهت ایجاد میکند. عهدهای جمعی شباهت ایجاد میکند. فرصتهای خودسازی و تهذیب نفس شباهت را بیشتر میکند.
محبت و شباهت بین افراد اصلی کادر و بدنه بیشتر بشه چیکار کنیم؟
باید امیال و کارهای این جمع نزدیک به هم بشه. یکی از مسائل مهم عهدهای جمعی است.
دایرهی ابدان، دار تزاحم هست. ولی وقتی از دایرهی ابدان خارج شدیم، وحدت و یکی شدن امکانپذیر است. مثلا افراد قرار بگذارند در یک ساعت خاصی یک عمل واحد رو همگی انجام بدهند. این کار باعث وحدت میشود. شباهتها بیشتر میشود.
البته نباید ما خودمون رو ضعیف کنیم تا شبیه مردم بیشیم. خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو نشانهی ضعف و از سر انفعاله. ولی شبیه شدن فعالانه از روی قوت هست. یعنی باید سعی کنیم مردم رو شبیه خودمون کنیم.
سلبها هم میتواند محبت ایجاد کند. مثلا بغض نسبت به دشمنان اسلام.
مرز محبت تا همان حد محبوب هست. هر چقدر محبوب بزرگتر، حد محبت بیشتر.
قوهی وجودی با قدرت انسان، حب و بغض است. باید بردارهای حب و بغض همجهت و همراستا باشه تا انسان را به رشد برساند.
علامه در ج ۲ المیزان: فرد مفطور به حب ذات است.
اتم هم که از اجزایی تشکیل شده، درسته که یه چیز خیلی کوچک و جزئی هست و مادهی سازندهی سایر اجسام. اما آن هم وحدت کامل ندارد. تمام ذرات وحدت در عین کثرت دارند.
در همین اتم هم میبینیم که اجزا در مقابل فروپاشی کل نظامیافته یعنی اتم مقاومت نشان میدهند و برای این کار نیاز به انرژی زیاد داریم. اتمها به هم پیوند میزنند و مولکول تشکیل میدهند و همینطور تشکیل جسم و ...
همهی اینها ترکیب هست. چطور اینها کنار هم قرار میگیرند و یک کل جدید را تشکیل میدهند؟
حب ذات برای هر ماده باعث میشه که باقی بماند و دچار واپاشی نشود. عشق در درون هر ماده وجود دارد. طبق این، اصل بر بقای هستی است. مگر اینکه نیروهای قویتر از پیوندهای بین اجزای جسم وارد بشه و باعث واپاشی بشه.
حب ذات که باعث بقا میشه، یه حق دیگه رو ایجاد میکنه، اینکه در اجسام دیگر تصرف ایجاد بکند و به نفع خودش تغییر بدهد. اطرافیان را از سنخ خودش بکند و خود را توسعه بدهد و بزرگ کند. این میشود نظام تسخیر. همه جا باعث جنگ و درگیری نمیشود. باعث تعامل و شوق به تکامل بین اجسام میشود. مثل آب و ریشهی درخت.
اگر اینطور نشود، باعث نزاع و عداوت میشود.
حق تصرف، حق فطری اجسام هست. اگر بر اساس نظامی که خداوند چیده تصرف صورت گیرد باعث بقا و توسعه بیشتر میشود و الا باعث عداوت میشود.
حب ذات با خودخواهی فرق میکند. اگر کسی حب ذاتش درست ادا بشه، میتونه خودش رو توسعه بده و بقیه رو همراه خودش بکنه و با قدرت بیشتری به سمت خدا حرکت کنه.
تو تشکیلات الهی هم حب ذات وجود دارد و توسعه پیدا میکند. چطور کنار هم باشیم که عداوت کمتر و حب و ایثار و همرنگی بیشتر بین هم ایجاد شود؟
تمام موجودات و هستی در جهت توسعهی انسان ایجاد شده. اگه انسان بتونه به خوبی از اونها استفاده کنه و خلقت رو با خودش همراه کنه، کار بزرگی رو انجام داده.
با شناخت سیستم موجودات دیگه میتونیم در جهت درستش از اونا استفاده کنیم و اونها رو همراه خودمون بکنیم.
یه تشکیلات وقتی تشکیلات میشود که سلبهاش دقیقا مشخص بشه. عمده چیزهایی که در نظام تکوین شکل گرفته تا یه چیزی بقا پیدا کنه، نصف مواردش سلبی هست. ما خدا را با اسمهای سلبیش هم میشناسیم. اگر سلبها درست شناخته بشود، محبتها درست شکل میگیرد.
نحوه اتحاد چطور باید باشه؟ هر چقدر متقین جلو میرن سعه وجودی پیدا میکنند و اختلافها کمتر میشه. دیرتر ناراحت میشوند. بقیه افراد شئون فرد توسعهیافته میشوند. اگر تعاملها در لایهی ابدان باشه، ممکنه تعارض و عداوت ایجاد بشود. هر وقت تعاملها در لایهی ارواح شکل بگیره، اتحاد شکل میگیره و باعث توسعه و تعامل بیشتر و همافزایی میشود.
ارتباطات بر اساس تشابههاست. جدا شدنها بر اساس نفرتها و بغضهاست.
هر چهقدر دایره تشابهات بیشتر باشد اتحاد بیشتر میشود. یکی از راههای ایجاد تشابه، عهد جمعی است. مثل ۵۰ آیه قرآن خواندن.
قرآن خواندن باعث میشه بین کسانی که با پیامبر هستند و نیستند حجاب و پوششی ایجاد شود. کسانی که میخواهند برای تشکیلات دسیسه و توطئه ایجاد کنند دیگر نمیتوانند.
در نظام خلقت، اصالت با فرد است یا اجتماع؟
هیچ چیزی در عالم در گسست و تنهایی خلق نشده. تنها کسی که وحدت دارد خداست. بقیه اگر هم وحدتی داشته باشند در عین کثرت است. تمام اجسام بر یکدیگر اثر میگذارند. آیا این ارتباطها باعث میشه که فردیت نقض بشه و تماما باید در اجتماع باشد؟
بعضی آیات نشانهی فرد بودن انسانها دارد و بعضی نگاه به جمع بودن انسان دارد.
در نگاه الهی، نمیتوان گفت اصالت صرفا با فرد است یا اجتماع. نگاه درست این است که اصل بر فردی است که شامل جمع است.
وقتی ارتباط در یک لایه بالاتر از ابدان شکل میگیره، امکان اتحاد بین ارواح وجود دارد. این اتحاد باعث میشه که افراد در اجتماع مقابل یکدیگر قرار نگیرند. یعنی یک مرتبهای کمال و رشد در اجتماع صورت میگیرد. پس اصالت با فردی است که شمول دارد. فرد در مقابل دیگران قرار نمیگیرد. انقدر توسعه وجودی پیدا کرده که حالت رشد جمعی را هم دریافت میکند.
نظام تشکیلات باید فرد شامل ایجاد کند. افراد باید بر اساس محبت بین یکدیگر دور هم جمع بشوند. باید خود را توسعه بدهند که در لایهی ارواح کنار بقیه ارواح قرار بگیرند نه در مقابل هم.
در تشکیلات، روابط لایههای اصلی کادر باید متعدد باشد. فقط در زمینهی کاری هم ارتباط نداشته باشند. در زمینههای خانوادگی، درسی و ... هم از هم خبر داشته باشند. باید احساس نزدیکی به هم داشته باشند.
باید فرد شامل (یعنی توسعهیافته) را در اجتماع ببینیم. فرد را اگر برابر با بدن فرض کنیم، ممکن است در اجتماع به تعارض و تناقض بربخورد.
اصالت فرد یا اجتماع از دو دیدگاه انسانی و اسلامی بررسی میشود. این بررسیها قدرت را میدهد تا با مکاتب دیگر گفتوگو شود.
انواع قرار گرفتن فرد کنار هم برای تشکیل جمع:
ترکیبی: اصالت با فرد هست. هر کس خودش است
صناعی: اصالت با فرد است. مثل اجزای ماشین. اگر جزئی خراب شود بقیه لطمهای نمیبینند ولی ماشین از کار میافتد.
شیمیایی: اصالت با جمع است. اجزا دیگر خاصیت فردگونهی خود را ندارند. در تشکیل سدیم کلرید، سدیم و کلر خاصیت خود را از دست میدهند و نمک یعنی یک ماده جدید را ایجاد میکنند.
بدن: ترکیب اجزا مختلف بدن مثل دست، پا و چشم. فرد بودن اجزا محفوظه ولی به تنهایی کاری را نمیتوانند انجام بدهند. سایر اجزا هم باید همراه بشود تا بتوان کاری را انجام داد.
اگر اصالت با فرد باشد، هر کس باید مواظب اعمال خود باشد. مثل ان احسنتم احسنتم. یا لا تزر وازره وزر اخری
یه موقعی هم اصالت با جمع است. افراد صالح یا فاسق روی کل اجتماع اثر میگذارند. یک سری آیات ناظر به جمع هم داریم.
جمع کلی بحث: خداوند با همان حب ذات، حرکت را شروع میکند و به ذات عالی میکشاند.
«فرد شامل»، فرد در اجتماع، اصل است. فردیت را رد نمیکند و نقض نمیکند.
تعریف اجتماع و تشکیلات باید در لایهی فرابدن باشد. اتحاد در لایهی فرابدن قابل دسترسی است
در لایه بدن تعامل و ارتباط قابل دستیابی است. ولی تزاحم هم وجود دارد.
حب ذات جایی مخرب است که به شما حد میزند که در مقابل اجتماع قرار بگیری. اگر سلب کمال کند، انسان فکر کند اگر در تشکیلات باشد از یک سری از رشدهای فردی جا میماند، این بد است. اگر حب ذات، موجب سلب نقص بشود خیلی خوب است.
باید به این دید برسیم که اجتماع، گسترهی فرد بشود. امتداد فرد بشود. اجتماع مومنین باید حواسشون به خودشون باشه. که بتونند وظایفشون رو به خوبی انجام بدهند.
افراد اجتماعی تعریف میشوند. افراد در ذیل اجتماع تعریف نمیشوند. این اشتباه است. موضوع فرد را گسترش میدهد و تا حد اجتماع پیش میرود.
منابع مفید در مورد اصالت بر فرد یا جمع:
شهید مطهری: جامعه و تاریخ در قرآن
علامه طباطبایی: ج ۲ ذیل آیه 213 بقره
ج 4 آیه ۲۰۰ آل عمران
نظام تشریع انطباق کامل بر نظام تکوین دارد. یعنی نظام وجود ما با نظام دین ما تطابق کامل دارد. میتوانیم تفسیر بعضی پدیدهها را در نظام تشریع با دیدن و توجه نظام تکوین پیدا بکنیم و بهتر بفهمیم.
در نظام تکوین از سادهترین نوع تشکیلات تا پیچیدهترین وجود دارد. هر مرتبه از هستی یک حدی از کمال را نشان میدهد. خصوصیات را باید متناسب با همان حدودش دید. کمالی دارد و نقص. نقص همان حدودش است. کمالش خصوصیات برجسته در همان حدش است.
تشکیلات هم دورههای عمر و سن دارد. یعنی دوران نوزادی، بلوغ، اشد و ... دارد. باید با یک شیب ملایمی رشد را طی کند. نمیشود وقتی در دوران نوزادی است شرایط بلوغ را بر آن بار کرد.
جمعبندی: اصالت با فرد است. ولی فرد شامل یعنی فرد در اجتماع. نه محدودیت فرد را دارد و نه استقلال فرد نقض میشود. باعث توسعه وجودی فرد میشود.
نزدیکترین مثال به تشکیلات، بدن است. تک تک اعضا باید حضور داشته باشند و به آنها نیاز است. ولی همگی در خدمت حرکت کلی و هدف بدن فعالیت میکنند.
پس با توجه به نظام تکوین میتوان مدلها و سوژههای اداره تشکیلات را دریافت.
هر تشکیلات با توجه به افرادی که درون آن هستند مراحل مختلفی از رشد را تجربه میکنند. هر مرحله هم زمان مختلفی را به خود میگیرد. یه تشکیلات میشه مردم ایران خب اقتضائات خاص خود را دارد. یه تشکیلات هم میشود یک سری مومن خاص. از این افراد توقع دیگری میرود. از هر کدام باید متناسب با خود آنها توقع داشت.
هیچ مکتب و دینی اندازه اسلام تشکیلاتی نیست و جلو نمیٰرود.
چون بین نظام تکوین و تشریع یک هماهنگی وجود دارد، مراتب موجود در نظام تکوین ما را میتواند در هدایت تشکیلات و جمعهای انسانی به ما کمک کند.
در نظام تشریع که احکام باشد، استفادهی ما از آیات و روایات اینطور بوده که اختصاصی در مورد احکام خاص بوده.
علامه میگه اینکه شیعه در تاریخ ضعیف بوده و متون مکتوب کمی ازش به جا مونده به خاطر این بوده که شیعه همیشه در اقلیت بوده، حاکمیت نداشته و بیشتر اوقات در تقیه به سر میبرده. تفصیل و مکتوبات حیات اجتماعی شیعه خیلی کم بوده. در مذاهب اسلامی، شیعه خیلی بر مبنای توحید چیده شده. یه چند تا از احکام رو با هم مرور کنیم: نماز جماعت: مثلا اگر شخص در نماز جماعت رکن کم و زیاد شود مشکلی ندارد. ولی در نماز عادی مشکل دارد و نماز باطل است. یا مثلا نماز جماعت اینطور است که هر شخص هر موقع که به نماز جماعت برسد میتواند الحاق شود به جمع. خب این مدلها را باید در تشکیلات استفاده کنیم. تشکیلات باید جوری طراحی شود که هر امکان الحاق افراد هر موقع که آمدند بتوانند وارد تشکیلات شوند. یا توجه به قواعد شکیات نماز. میتوانیم از این قواعد برای ارتباطات اجتماعی استفاده کنیم و سوژه بگیریم.
مباحث دیگر: ثواب نزدیک ایستادن به امام، داشتن قبله (ایستادن به روی یک نقطه واحد)، اتصال افراد به وسیلهی افراد دیگر به امام.
نقش قبله در تمدنسازی چی میتونه باشه؟ پرواز دلها به سوی خدا در هر لحظه. استحباب رو به قبله انجام دادن خیلی از کارها، قرارگیری عناصر ولایت و امامت در کعبه و ...
در نماز نوافل گفته شده که فرادی خوانده شود ولی فرائض به صورت جماعت.
از امام سوال شد که نماز فرادی اگر بخوانیم با حواس جمعی بیشتری میخوانیم نسبت به جماعت. آیا فردای بخونیم؟ امام گفتند نماز جماعت با حواسپرت بخونید.
نوافل نواقص فرائض رو برطرف میکنه و سوراخها رو پر میکنه.
بحث تشکیلات و نظام تکوین:
بتوانیم قواعد و ارتباطات تشکیلات را بر مبنای قواعد موجود در نظام تکوین ایجاد کنیم. هر چقدر که تطابق و هماهنگ باشد سبب بقای بیشتر تشکیلات میشود چرا که هماهنگ و همراه با قواعد نظام کلی عالم میشود. همانطور که خداوند خلقت را ایجاد کرده ما هم تشکیلات را ایجاد میکنیم به این امید که این هماهنگی سبب پایداری و طبق قاعده جلو رفتن تشکیلات شود.
الذی اعطی کل شی خلقه ثم هدی.
باید ببینیم که غایت و هدف هر تشکیلات چیست و بر مبنای همان، سوژهاش را از نظام تکوین پیدا کنیم و قواعد را استخراج کنیم و به کار ببندیم.
بحث کثرت و وحدت در تشکیلات:
تشکیلات اجزا مختلفی دارد که هر کدام یک هدفی دارند. این میشود کثرت در تشکیلات. ولی هدف کلی اجزا تشکیلات باید در خدمت یک هدف کلی باشد. این میشود وحدت. در این صورت است که باعث بقای تشکیلات میشود. هر چقدر تکثر بیشتر باشد باید وحدت هم بیشتر شود. اعضا و اجزای مختلف که مأموریتهای مختلفی دارند باید در راستای یک هدف واحد باشد و وحدت موجود باشد
مناسک حج برای تشکیلات سوژههای فراوانی دارد:
اینکه محل رجوع افراد است. مثابه.
محیط امن هست.
تمام افراد حول یک جا میگردند. یک آهنربا وجود دارد که همه را همسو و همجهت میکند و به حرکت وا میدارد. این آهنربا تمام برادهها را همجهت میکند. اگر چنین آهنربایی در تشکیلات وجود نداشته باشد هر فرد یک تکانه جدید به تشکیلات وارد میکند و به یک سمت و سویی میبرد.
واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی: پشت ولی نماز خواندن.
و عهدنا الی ابراهیم و اسمعیل أن طهرا بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود: افراد و کادر تشکیلات باید در طهارت به سر ببرند. فقط طهارت ظاهری نیست. یعنی وضو بگیرند.
تا قبل از غدیر، کف ایمان، شهادت و گواهی دادن به توحید بود. با غدیر، ظرفیتها افزایش پیدا کرد. فصل جدیدی برای انسان شروع شد. در غدیر همراهی با امام به شکل جدیتر دنبال شد. ظهور جلوهی تام و پذیرش نهایی نسبت به ولایت اتفاق میافتد. جریان غدیر رسیدن به مرحلهی جدیدی از طهارت است. امام وسیلهی اتصال آسمان به زمین است و زمین از امام خالی نمیماند. ولایتپذیری نسبت به امام هر چقدر قویتر باشد، تشکیلات بقای بیشتری پیدا میکند چرا که در راستای قوانین خلقت پیش میرود. از تمام مردم برای انبیا بیعت گرفتند. از تمام انبیا برای انبیای اولوالعزم پیمان گرفتند و از پیامبران اولوالعزم برای پیامبر ختمی. این روابط باید مدنظر قرار گیرد.
در تشکیلات باید به عهد و میثاق ولایت و امامت توجه شود.باید یادآوری سالیانه صورت بگیرد. مدام روابط مردم و امام باید یادآوری شود و در مقابل چشمان قرار بگیرد.
از جمله شعبههای غدیر، جریان اخوت است.
جزو اولین کارهای پیامبر بعد از ورود به مدینه، ایجاد پیمان اخوت بین مهاجرین و انصار بود. فقط منحصر به مدینه هم نبود. بین افراد حاضر در مکه هم چندین بار این کار صورت گرفته بود.
تکثر گروهها باید مزاحم هم نباشد و با هم همافزایی ایجاد بکنند. (مهاجر و انصار)
راهکار حرکت گروههای متکثر به سمت خدا، ایجاد اخوت و برادری بین افراد است.
سریعترین و نزدیکترین راهکار رسیدن به ولایت ائمه، ولایت بین مومنین است. باید ولایت بین مومنین قوی باشد تا رسیدن به ولی الهی زودتر و قویتر بشود. برای رسیدن به ولایت الهی هم باید ولایت با ولی الهی داشته باشیم.
مثال کوهنوردان در کوه. با طناب به هم متصل میشوند و یک کل واحد را تشکیل میدهند. اگر پای یکی بلغزد بقیه هوای او را دارند.
روایت کسی که پول زیادی کسب کرده بود. مقابل درب منزلش یک نگهبان گذاشته بود تا افراد را رد کند. همان سال مکه رفت. امام صادق علیهالسلام با حالت گرفتهای با او برخورد کرد. به حضرت عرض کرد چی باعث شده حال من نزد شما تغییر کند. حضرت جواب دادند: تغیرک علی المؤمنین.
وقتی دو مومن با هم مصافحه میکنند، خداوند حائل بین آن دو نفر میشود. صد درجه رحمت بر آنها نازل میشود. ۹۹ درجه آن به سمت کسی روان میشود که فرد دیگر را بیشتر دوست داشته باشد و محبت بیشتری نشان بدهد.
روایت امام رضا و توصیه ایشان به حضرت عبدالعظیم حسنی: به شیعیان و دوستان ما سلام برسان. به آنها بگو که شیطان را بر خود مسلط نکنید به جدل و بحثهای بیهوده با یکدیگر. به وسیلهی زیارت همدیگر به من نزدیک شوید. روابط بین خود را قوی کنید. به این ترتیب قربتان به من قویتر و بیشتر میشود...
اذیت مومنان یا حتی در دلش نسبت به مومنی بدبین باشد را در زمرهی شرک به خدا قرار داد و از دایرهی ولایتش خارج کرد.
نگاه به جریان محرم از قاب تشکیلات:
پیدا کردن یک سری سوژه از وقایع تاریخی:
منظر اول: حرکت کاروانی امام حسین علیهالسلام. تمام ارتباطات بین اصحاب و اهلبیت و دشمن و ...
منظر دوم: پس از عاشورا: ارتباطی که مومنین با جریان کربلا پیدا کردند یک کار تشکیلاتی بزرگ بود. جریان را دشمن راه انداخت ولی امام سجاد و حضرت زینب علیهماالسلام بر آن سوار شدند و نفع اسلام از آن استفاده کردند.
تمام نقشهایی که در هیأت شکل میگیرد، حالت استقلالی ندارد. همه تعلق دارند. زائر، خادم، مداح، بانی و ... همگی به یک امام تعلق دارند.
در تشکیلات امام حسین علیهالسلام افراد حیثیتهای قبلی خود را کنار می گذارند و حاضر هستند حتی جاروکشی حسینیه را بکند. یعنی طرف خودش در دنیای بیرون رئیس است ولی در هیأت، کفشهای زائرین را جفت میکند. اینجا دیگر مثل تشکیلاتهای دیگر نیست که افراد قوی باید پستهای مهم بگیرند. اینجا منیتها فرو میریزد.
حقیقت تشکیلات اینطور هست که انقدر ارتباطها نرم بشود که اینها دیگر تنش و سایش و اصطکاکی با هم نداشته باشند.
به حضرات عرض میکردند تا وقتی پیش شما هستیم حالمان خوب است ولی وقتی میان مردم میرویم آن حالت را از دست میدهیم. آیا دچار نفاق شدهایم؟ حضرت میفرمودند نه. اگر در آن حالت باقی میماندید ملائکه با شما مصافحه میکردند. یعنی دیگر دنیایی نبودید.
این واقعیت وجود دارد که چیزهای دنیایی تعلق و کشش دارد. باید موارد خوب به انسانها چشیده شود که جزئی از ذات فرد بشود و از صمیم قلب بخواهد آن را. وقتی گناه میکند، حسرت آن حال خوش را داشته باشد. این به مرور نجات میدهد افراد را.
این جریان محرم و هیئات شستوشو ایجاد میکند. افراد را تطهیر میکند. و باید حفظ شود تا به مرور افراد را اصلاح کند. ذاتش پاک باشد و سعی کند حفظ کند پای کار اهلبیت. گناهان بر وجود آنها عَرَض میشود. برای آن گناهان عقاب و مجازات میشود. ولی بالآخره در پایان کار با اهلبیت میماند.
جریان محرم، تشکیلاتساز هست. مدلهای مختلف تشکیلات از محرم میتواند بیرون بیاید. به همین خاطر، محرم فراتر از تشکل هست. جریانی هست که برای انسانهای ایجاد انگیزه میکند تا در دل وقایع آن استعدادهای خود را پرورش دهند و به فعلیت برساند. ظرفیتهای زیادی وجود دارد که میتوان بسیاری از مسائل فرهنگی اجتماعی را در آن حل کرد. مثل بحث ازدواج و خانواده. مثل اشتغال.
ویژگی تشکیلات عزاداری:
مخاطب اولیه جریان: فطرت و وجدان هست.
مطابق آیین و آداب و رسوم هر منطقه یا شهر هست.
قابلیت این را دارد که افراد مختلف را مخاطب قرار بدهد.
حماسی بودن قدرت جذب زیادی ایجاد میکند. نیاز به دشمنشناسی قوی و ایجاد حس مقابله و مبارزه با دشمن دارد.
مجالس حضرات، مثل زیارت حضرات است. خدام جلسات، خادم زوار حضرات هستند. هر جا که مجالس برپا باشد، برکات سرازیر میشود. همین ویژگی ایجاد انگیزه میکند. احساس خدمت کردن و افتخار به خادمی برای افراد ایجاد میشود. فقیر و غنی در کنار هم قرار میگیرند و هر دو خادم مجلس هستند.
محور تشکیلات باید گره بخورد به انسان کامل. مدیر تشکیلات هم باید خود را در ارتباط به یک حقیقت بالاتری نشان دهد و افراد را به او وصل کند. چون امام در تشکیلات حاکم میشود، پس وحدت ایجاد میشود. در عین اینکه تعداد زیادی خادم در جلسه وجود دارند و کثرت به وجود میآورند. ستون خیمهی خادمی، تواضع و خضوع است. اگر این باشد، آن کثرت را به وحدت مبدل میکند.
در تشکیلات، مسئولین نباید دیوار باشند که بقیه در مقابل آنها باشند و زانو بزنند. بلکه باید درب باشند که بقیه را از مسیر خودشان عبور بدهند در مسیر رشد و کمال.
در تشکیلات الهی آیا کار اصل هست یا نیرو؟
عمدتا چون تشکلات حول کار شکل میگیره، دیگه نیرو مورد توجه قرار نمیگیره. حتی ممکنه هزینه هم بده.
در نظام اسلام و قرآن، کار به عنوان یه دستمایه برای رشد و نیروسازی است.
در تعارضهای ما بین کار و نیرو، حاضریم حتی نیرو درجا بزند ولی کار جلو برود که این اشتباه است. نشان میدهد که راهبرد درست را نداریم در تشکیلات.
قرآن در همهی کارها، از جمله انفاق، میگوید مثل کسی که انفاق میکند مثل دانهای است که هر دانهاش هفتاد حبه میشود و ...
یا میگوید لیقوم الناس بالقسط. قیام به قسط نه به هر قیمتی. به قیمت اینکه مردم بخواهند و آنها این کار را بکنند ارزش دارد. باید این فرهنگ در بین مردم ایجاد شود. در ظهور هم حضرت به واسطهی مردم کارها را انجام میدهد.
اگر این نگاه باشد، کارها دوام و بقا پیدا میکند. افرادی که پای این کار ساخته شده باشند، کار را به جلو میبرند ولی اگر پای این کار کسی رشد نکرده باشد و توانا نشده باشد، بعد از مدتی کار میخوابد چرا که نیرویی حول آن نیست.
ارتباطات بین مومنین در تشکلها، هر چقدر که بر اساس محبت بین مومنین و بغض دشمنان شکل گرفته باشد، این ارتباطات قویتر میشود.
عهدهای جمعی این محبتها را بیشتر میکند. روح جمعی ایجاد میکند.
بحث عهد جمعی اقامه نماز:
در قرآن، وقتی مسلمانان در مکه بودند و تحت شکنجههای سنگین قرار میگرفتند، خدمت پیامبر آمدند و گفتند که اجازه بدهید ما با همین تعدادمان قیام کنیم. آیه نازل شد که و کفوا أیدیکم و اقیموا الصلوه (نساء ۷۷). صبر فعال داشته باشید. همین کار جهاد را میکند. اثر جهاد را دارد. یک تاکتیک قوی و کار تشکیلاتی قوی است.
یا وقتی در شدت جنگ بودند، دستور نماز خوف میآید. عدهای بجنگند و عدهای محافظ باشند و عدهای نماز جماعت (نه فرادی) بخوانند. حتی در آن شرایط هم به جماعت بخوانند.
وقتی هم حکومت تشکیل شد و تمکن پیدا کردید، باز هم نماز بخوانید. نماز یک فرهنگ است. خودش یک کار و عهد جمعی است. خودش یک تشکیلات است. در هر سه حالت ضعیف و قوی بودن یا در حال جنگ بودن، دستور به اقامهی نماز است.
این است که در روایت آمده کسی که در صف اول نماز جماعت میایستد گویی در راه خدا جهاد میکند. چون رابط بین امام و مومنین میشود و واسط اتصال است.
وجه تمایز مومن و منافق برپایی نماز است. ایجاد قبله و ارتباط با ولی از دل برپایی نماز بیرون میآید. اینها به هم مرتبط هستند. اینها برنامهی عملیاتی است. برای هر دورهای هم قابلیت اجرا دارد و باید اجرا بشود.
نماز را هر جایی که هستیم باید با جماعت بخوانیم. اگر اینطور باشد، جماعتها به هم متصل میشوند. اتصال زمانی ولی در مکانهای مختلف، اتصالهای وجودی ایجاد میکند و همان اثر را دارد.
ما باید تشکیلات جهانی را از برپایی نماز سوژه بگیریم.