ویرگول
ورودثبت نام
میلاد خادمی
میلاد خادمی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

حسن باقری؛ نابغه جنگ

شاید برای چهارمین بار مستند #آخرین_روزهای_زمستان درباره زندگی شهید #حسن_باقری را دیدم و کتاب #ملاقات_در_فکه تو همین رابطه خوندم. هر دو حیرت‌آور هستند و نشان از بزرگی روحی این شهید والامقام دارند. چند جمله‌ای رو در این رابطه می‌نویسم.

معجزه انقلاب
معجزه انقلاب


مستند با توجه به سال ساخت، خوب ساخته شده‌بود. ولی ضعف‌های متعددی هم داشت مثل عدم پوشش کار منحصر بفردی که شهید در جنگ انجام داه و متن ضعیف گوینده. قسمت قبل از ورود به جنگ هم صرفا برای پرداخته شدن به این برهه کار شده بود و مستند بعد از شروع جنگ روند خوبی را می‌گیرد.

مستند آخرین روزهای زمستان
مستند آخرین روزهای زمستان


کتاب با ذکر جزئیات زیادی گردآوری شده و سبک نقل‌قول‌های به هم چسبیده را دارد. به همین خاطر کمترین اثر را نویسنده کتاب روی متن‌ها ایفا می‌کند. نقطه قوت آن، پرداختن خوب به سال‌های قبل از جنگ است به نحوی که به صورت کامل با کارهایی که شهید برای ساختن شخصیت خودش انجام داده آشنا می‌شویم.

نقطه قوت دیگر، تصویری است که از جهاد شهید در جبهه‌ها و نقش او در شکل‌گیری اطلاعات عملیات و قرارگاه‌های فرماندهی ترسیم می‌شود. ترکیب مستند و کتاب کمک خوبی به آشنایی با این شهید به ما می‌کند هر چند اندک و ناقص. چند نکته که فکر می‌کنم از زندگی شهید درس‌آموز است را می‌گویم:

کتاب ملاقات در فکه؛ نوشته سعید علامیان
کتاب ملاقات در فکه؛ نوشته سعید علامیان


با خواندن کتاب متوجه می‌شوید که شهدا، در طول زندگی‌شان شهیدانه زندگی می‌کنند. درست است که فضای عملیات و جبهه تأثیرگذار است؛ اما کسی در این محیط تأثیر می‌گیرد که قبل‌تر، روی خودش کار کرده‌باشد. این را در مبارزه با نفس، مطالعه‌ و فعالیت زیاد شهید در دوران نوجوانی به خوبی می‌بینیم.

حسن باقری در یک کلام #بی_قرار است. این را چه در سال‌های فعالیت فرهنگی در مسجد، چه در فرار از سربازی، چه در فعالیت‌های انقلابی، چه در زمان روزنامه‌نگاری و چه در اطلاعات عملیات می‌بینید. شخصی که یک لحظه از کار و تلاش شانه خالی نمی‌کند و کارهای سخت را برای خود انتخاب می‌کند.

از نشدنی‌ها فرار نمی‌کند. وقتی وارد اطلاعات سپاه شد و با کمی تحقیق، خلأ اطلاعاتی در عملیات‌های قبلی انجام‌شده توسط ارتش و سپاه را دریافت، فهمید که باید قبل از عملیات، چند بار عملیات را با اطلاعات‌ به دست آمده انجام داده باشیم. به همین خاطر، اطلاعات عملیات را تاسیس کرد و کار نشدنی را انجام داد.

خود را از علایق جدا می‌کند. در زندگی‌اش موردی را نمی‌بینید که به چیزی وابسته باشد. حتی برادرش که در جبهه کنارش بود می‌گوید: وقتی با جمعی وارد می‌شدیم همه افراد را در آغوش می‌گرفت ولی با من که برادرش بودم سرد برخورد می‌کرد. مبادا علایق و احساسات مزاحم جهادش بشود.

درجایی که کار می‌کرد آن‌قدر قوی و پرتلاش بود که بعد از شهادتش، همه احساس خلأ می‌کردند. محسن رضایی فرمانده وقت سپاه می‌گوید:احساس کردم یکی از بازوهایم را از دست داده‌ام؛ حالا چطور می‌خواهیم جنگ را ادامه بدهیم؟ قاسم سلیمانی:در طول جنگ هیچ روزی به اندازه‌ی شهادت حسن باقری سنگین نبود.

به معنای کامل کلمه #فرمانده بود. هر جا نیاز می‌شد خدمت می‌کرد. شهید مهدی باکری درباره‌اش می‌گوید: حسن فرمانده قرارگاه‌نشین و کنترل‌کننده با بی‌سیم نبود. او واقعاً یک فرمانده و مسئول عملیاتی بود. آن‌قدر در عملیات‌ها زیر آتش می‌رفت که همه نگران حالش می‌شدند.

می‌گفت: مادر دعا کن شهید شوم. می‌گفتم: دعای امامم را تکرار می‌کنم، دعا می‌کنم که ان‌شاءالله موفق شوید، پیروز شوید. می‌گفت: اگر بمانم، فردای قیامت پدر مادرهای بسیجی‌ها مقابلم بایستند بگویند تو با چه مجوزی بچه‌های ما را فرستادی جلو شهید شدند، خودت ماندی، چه جوابی دارم؟

قدرت خدا را بالاتر از هر چیزی می‌دید. جایی جنگ گره خورده بود، فرماندهان را جمع کرد و گفت: خدایا به اراده تو از فردا شناسایی می‌رویم. شاید در گوشه‌ای از ذهن‌مان بود که پیروزی مال ما است، این را هم امشب دور می‌اندازیم. خدایا به آبروی این‌ همه بسیجی که اینجا شهید شده‌اند خودت کمک‌مان کن.

اما هم‌چنان برای عقل‌های دنیایی ما نامفهوم است که چطور یک جوانی که بیشترین فعالیت نظامیش سربازی و فرار از آن بوده، ظرف دوسالی که در جبهه بوده، تأثیرگذارترین فرد و تئوریسین عملیات‌ها می‌شود. ای شهید! تو راه را رفته‌ای؛ دستم را بگیر...

#حسن_باقری

#اطلاعات_عملیات




حسن باقریشهید حسن باقریآخرین روزهای زمستانملاقات در فکهجنگ
بنویس بنویس بنویس
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید