مسیر ابرکوه
حدودای ساعت 1 ظهر بود که برخلاف برنامه ای که داشتیم و توصیه مدیر بومگردی سرقنات که شب قبل گفته بود دیدن ابرکوه رو فراموش نکنید به سمت ابرکوه رفتیم. واقعیتش نمیدونستیم تو مسیر سفرمون ابرکوه نزدیکه و میتونیم جذاب ترین بخش سفر 2 هفته ایمون رو جایی سپری کنیم که اصلا برنامه ای برای دیدنش نداشتیم.
بعد دیدن زیبایی های شهر آباده، کمی خسته شده بودیم و گشنه مونم شده بود، مسیرمون از اباده تا ابرکوه حدود 60 کیلومتری میشد و گفتیم ناهار رو تو ابرکوه بخوریم که زمان کممون تو اون شهر رو بتونیم کمی جبران کنیم. 12 ساعتی تا سال تحویل 402 شمسی مونده بود و چون ابتدای سفرمون بود هنوز انرژیمون بالا بود، البته که دیدن مردم تو اباده که درحال خرید عیدانشون بودن هم تو حال خوبمون بی تاثیر نبود.
راستش دیدن حال خوب آدما برای من بهترین داروئه که حالمو خوب کنه، هوا هم چون آفتاب بود متعادل بود و یه کوچولو بادم میومد که دلچسب ترش میکرد. تو میدون آخر شهر اباده یه آب معدنی یخ زده گرفتم تا یه جایی اگه نیاز شد بشکنیم یخش رو و بریزیم تو فلاسکای کوچیک یه نفرمون که آب خنک داشته باشیم تا انتهای روز و بعد زدن بنزین آزاد 3 هزارتومنی افتادیم تو جاده. برای رفتن به ابرکوه باید حدود 20 کیلومتری به سمت شیراز میروندیم و بعد رد شدن از سورمق مسیرمون رو به سمت ابرکوه کج میکردیم و تو اتوبان شیراز به یزد ادامه مسیر میدادیم. تا اینجای سفر حدود 800 کیلومتری رانندگی کرده بودم و این تازه اول سفرمون بود و 12 روز از سفرمون مونده بود.
ماشینمون بعد شستشوی کامل رادیاتورش تو نایین بخاطر داستانای روز اول و دوم سفر، جون تازه گرفته بود و با صداش اینو میفهموند که حالا شد، با 110 کیلومتر سرعت روندیم و تقریبا یه ربع به 2 اینا رسیدیم ابرکوه. تصمیم گرفتم شروع ویدیو ابرکوه گردی که تو هفته های آینده از یوتوب میلاد الدین پخش میشه رو همون ورودی شهر بگیریم.
ابرکوه
خیلی درباره تاریخچه ابرکوه نمیخوام صحبت کنم که با یه سرچ ساده میشه همه اطلاعات تاریخی مهم این شهر رو خوند، در همین حد بگم که ابرکوه از 14 شهر نمونه گردشگریه ایرانه که بیشتر از 400 اثر تاریخی رو تو دل خودش داره و 143 تای اون فقط در فهرست آثار ملی ثبت شده.
یخچال خشتی
هوا یه کمی گرم شده بود و البته چون نسیم داشت اذیت کننده نبود، تو همون ورودی شهر اولین جایی که قرار بود بازدید کنیم قرار داشت، یخچال خشتی.
یکی از جذاب ترین یخچال هایی بود که دیده بودیم و یکی از دلایلش، پله پله بودن معماری این یخچال بود که زیباییش رو دوچندان کرده بود. اونجا یه تابلوی رومیزی هم بود که تمام آثار مهم شهر ابرکوه رو با نقشه نشون داده بود همراه با نقشه که جالب بود. به سمت یخچال رفتیم تا از نزدیک ببینمش، بلنداش حدودا ۱۲ متره و حدود ۱۲ متر هم گودی داره که برای نگهداری یخ ازش استفاده میشده.
داخلش طبیعتا خالی بود از طرف شمال و جنوب درهایی تعبیه شده بود که احتمالا برای گردش هوا استفاده میشده و برداشت یخ ازونجا. نکته مثبت این یخچال این بودکه به حال خودش رها نشده بود و تا جای ممکن تلاش کرده بودن که بازسازی بشه و مثل خیلی از یخچال های درحال تخریب دیگه که رسیدگی نمیشه بهشون نبود.
بعد کمی دیدنش، چندتایی عکس به یادگار گرفتیم و توی نقشه سرو رو سرچکردیم و به سمت سرو رفتیم، از یخچال تا سرو حدود ۱۰ دقیقه ای راه بود،سرو تو حاشیه شهر فعلی محسوب میشه.
سرو ابرکوه
برخلاف یخچال، برای دیدن سرو آدمای بیشتری اومده بودن و حال و هوای بهتری هم داشت، اومده بودیم تا مسن ترین موجود زنده ایرانی که جزو ۵ موجود مسن دنیا هم محسوب میشه رو ببینیم و خیلی ذوق داشتیم.
دمه در ورودی پارک کردیم و بعد دادن ورودی که برای هر فرد ۱۰ هزار تومن بود وارد شدیم، یه مسیر ۵۰۰ متری رو باید پیاده روی میکردی تا میرسیدی به سرو، تو این مسیرم یه شتر بود که اونایی که دوست داشتن میتونستن سوار بشن و جالب بود.
بالاخره رسیدیم به در ورودی اصلی سرو، فضای بزرگی رو دور سرو دیوارکشی کرده بودن و در داشت که حتما شبها بسته میشد برای امنیت بهتر سرو و وقتی وارد شدیم ابهت این سرو مارو گرفت. سروی که تاریخ ایران بزرگ رو به خودش دیده بود و از چهره اش معلوم بود که پر از نگفته هاس.
به غیر از دیوار کشی دور خود سرو هم با چوب فنس کشی شده بود که برای معدود دفعاتی بود که حس کردم برای آثارمون ارزش درستی قائل شدن و کسی نمیتونست بره زیر درخت و حتما که برای حفظ همچین آثاری باید چنین کرد. اونجا یه فضای بوستان هم بود و میشد روی صندلی هایی که تعبیه شده بود نشست و از دیدن زیبایی های این سرو لذت برد، یه دوری زدیم در کنار سرو و طبق معمول عکس و فیلم هم گرفتیم.
تنه درخت خیلی قطور بود و از همون دورش کاملا این حجم زیادش قابل رویت بود، درختی که انرژی های مختلف رو بهت میداد، از حال خوب، غم، سختی و حفظ کردن خودت تحت هر شرایطی. این سرو نمونه ای از موجود زنده بود که حتما برای بقای خودش سختی های زیادی کشیده و حتما انسانهای مختلفی تو همون منطقه برای حفظ کردنش انرژی و زمان زیادی گذاشتن و برای مردم منطقه حکم شفادهنده رو هم داشت و اعتقاد داشتن بهش. که البته بی راهم نبود، خیلی ها تو جاهای مختلف دنیا به موجودات بی جون اعتقاداتی دارن و براشون خوش یمن هم هست و اینجا ما با درختی طرفیم که حدودا ۴۰۰۰ سال تونسته زنده بمونه و خودش رو حفظ کنه.
یکی از باورهای مردم محلی درباره این درخت این هستش که این درخت توسط زردشت کاشته شده و ازین جهتم احترام زیادی براش قائلن، از دیدنش خسته نمیشدیم و هرچند لحظه ای که بیشتر کنارش بودیم انرژیمون بهتر و بیشتر میشد، ولی باید سفر رو ادامه میدادیم و زمان زیادی هم نداشتیم برای دیدن ابرکوه چون خارج از برنامه اصلی سفر بود.
گرسنگی دیگه داشت خودش رو بیشتر نشون میداد و گفتیم بریم برای ناهار، قرار شد وقتی سوار ماشین شدیم بریم سمت مرکز شهر و ببینیم کجا غذای خوب داره، از در ورودی سرو که اومدیم بیرون، دوتا بنر سمت راستمون توجهم رو جلب کرد و رفتم سمتشون دیدم اسم یه اقامتگاه و یه رستوران محلی رو نوشته که تو همونجا بود، کنار سرو محدوده قدیمی نشین شهر هم بود و وارد کوچه پس کوچه های اونجا شدیم تا تو این کومه غذا بخوریم. ته ذهنم این بود که اگه یه غذای محلی خوب داشته باشه که فوق العاده اس.
بهترین غذایی که تا بحال امتحان کردم
بعد ۵ دقیقه پیاده روی تو اون کوچه ها و با راهنمایی فلش های روی دیوار کوچه ها به کومه بی بی سید رسیدیم، از کوچه ای تنگ که با گل و چراغ تزئین شده بود رد شدیم و کنار در ورودی رستوران یه در دیگه بود که مخصوص سفارش بود. وارد اون اتاق شدیم، اتاقی که حدودا ۱۰ متری فضا داشت و یه میز و صندلی و کامپیوتر برای سفارش گیری و وسایل تزئینی محلی به دیواراش آویزون.
یه اقای حدودا ۵۰ ساله پشت میز نشسته بود و با خوشرویی سلام کرد و حالمون رو پرسید، اولین سوالمون درباره غذا بود و اینکه اینجا غذای محلی دارید یا نه. جوابش ذوق زدمون کرد، قرار شد بریم داخل بشینیم و برامون تست بیارن و اگه دوست داشتیم سفارش بدیم. وارد شدیم و وارد حیاط شدیم، حال و هوای خیلی خوبی داشت و حیاط کوچیکی تقریبا ۲۰ متری که انتهای سمت راست یه تخت بود و یه خانواده داشتن ناهار میخوردن و ۴ تا اتاق که دراشون روبه روی هم بود و تو یکیشون که از همه بزرگ تر بود چندتا میز و صندلی بود و ۳ تای دیگه فرش بود که میشد نشست و غذا خورد.
انتخابمون اتاق کف نشین بود و یکی از اتاق ها پر بود و اولین اتاق دست چپ رو انتخاب کردیم برای نشستن، این وسط شارژ دوربین هم تموم شد و من رفتم از تو ماشین شارژر رو بیارم تا موقعی که ناهار رو میخوریم کمی شارژ بشه و برای ویدیوها از گوشی استفاده کردیم.
تست خورش هارو اورد و متنجینه یکیش بود که توش نخود داشت و وقتی تست کردم یهو انگار یه چک ابدار زدن تو گوشم، انقدر که این خوشمزه بود انگار خودمو گم کردم، اون تستهارو تا آخر خوردیم و از هرکدوم سفارش دادیم تا برامون بیارن با برنج.
تو این فاصله هم کمی اتاق رو نگاه کردیم و درباره عرض دیوارها صحبت کردیم که چطوریه و منتظر بودیم که غذای خوشمزه مون رو بیارن تا بخوریم.
تو این وسطا از آقای مسئول اونجا خواهش کردم که بیاد و درباره این خورش و نحوه پختش برامون توضیح بده که الان چیزی درباره اش نمیگم و دعوتتون میکنم ویدیو سفد به ابرکوه رو ببینید.
بعد غذا حس کردیم نیاز به کمی استراحت داریم چون روز پر و پیمونی داشتیم و یه ۱۰ دقیقه ای بعد غذا اونجا نشستیم و هوا هم عالی بود داخل اتاق. دوربینم کمی شارژ شد و بلند شدیم که بریم سمت ارگ شهرسب که از جاهای جذاب ابرکوه بود.
ارگ شهرسب
حسابی سیر شده بودیم و منی که غذا تو اولویت اول سفرم نیست ذوق زیادی بود و متنجینه حسابی روبه راهم کرده بود. سوار ماشین شدیم و تا ارگ 15 دقیقه ای فاصله بود. تو ابرکوه قلعه های زیادی هستش و به خاطر تاریخی بودن این محدوده که حتی تاریخش رو بیشتر از یزد میدونن، قلعه های زیادی هم قرار گرفته و ارگ شهرسب جذاب ترین اوناست بخاطر اینکه خیلی تخریب نشده و بخشهای زیادی از قلعه هنوز پابرجاست.
این ارگ تو روستای شهرسب هستش و در کنار فضای فعلی روستائه. این مجتمع مسکونی اونجوری که تو تاریخ اومده در زمان صفویه ساخته شده و در زمان قاجار، گسترش پیدا کرده. در بسته بود و یکی از محلی های اونجا اومد و در قلعه رو برامون باز کرد و با دوستمون ابوالفضل که نمیتونست صحبت کنه همراه شدیم تا کمی اونجارو بگردیم. نکته ناراحت کننده قضیه این بود که کسی اونجا نبود از میراث فرهنگی که مراقبت کنه و حداقل توضیحی بتونیم ازش بشنویم و به اطلاعات گوگل بسنده کردیم.
به ابوالفضل گفتیم مارو به قسمت پشت بوم اون ارگ ببره تا بتونیم از بالا ارگ رو ببینیم و عکس هم بگیریم و اون مارو به بهترین قسمت ارگ برد و از زیبایی اونجا به شخصه خیره شدم. بخشهایی از این ارگ تخریب شده و اگه بشه بازسازی کرد و به عنوان فضایی برای گردشگری استفاده کرد واقعا کم نظیر میشه که هر کسی که کمی به تاریخ علاقه مند باشه، قطعا دیدنش رو انتخاب میکنه.
خلاصه تو کوچه پس کوچه های اونجا گشتی زدیم و خودمون رو جای مردمان صفویه و قاجار که تو این کوچه ها و خونه ها زندگی میکردن گذاشتیم و عکسهایی به یادگار گرفتیم تا هر وقت دلتنگش شدیم با دیدنش حالمون خوب بشه. بعدشم از ابوالفضل تشکر کردیم و مبلغی رو هم برای اینکه زحمت کشیده بود مارو اونجا گردونده بود دادیم تا اینجوری تشکر کوچیکی ازش کرده باشم.
از نظر جسمی خیلی خسته شده بودیم، اما هنوز شوق دیدن داشتیم و میخواستیم از کوچیکترین لحظه هایی که تو ابرکوه هستیم بیشترین بهره رو ببریم. سفرمون تازه گل انداخته بود و برگشتیم به شهر و نزدیکای سرو ابرکوه و دیدن خونه ای که هر روز توی پولی که دستمون هست میبینیم و اینبار قرار بود از نزدیک ببینمیش، یعنی خانه آقازاده.
خانه آقازاده و اسکناس 2 هزارتومنی
هرچی بیشتر پیش میرفتیم شوقمون بیشتر میشد و بالاخره به خانه اقازاده رسیدیم، جایی که تو زمان قاجار توسط سید حسین ابرقویی از ثروتمندان ابرکوه ساخته شده و تنها خونه ایه در جهان که بادگیر دوطبقه داره. اما جالبتر اینجاست که اگه اسکناس 2 هزارتومنی رو ببینید بادگیرهای این خونه روش نقش بسته و ازین جهت خیلی برای ما جذاب ترش کرده بود.
تو همون محدوده بومگردی های مختلفی هم بود که برای اقامت مناسب بودن و بعد از رد شدن از یه کوچه باریک و طویل وارد خونه اقازاده شدیم. مثل خیلی از خونه های قدیمی دیگه ورودی خونه یه فضای مربعی شکل بود و مسقف و اونجا ورودی رو که نفری 10 هزار تومن بود پرداخت کردیم و از یه راهروی کوچیک که دست چپ ورودی بود وارد فضای حیاط شدیم. جذاب بود و تماشایی. پشت بوم بخاطر ایام عید و شلوغیش بسته بود و نمیتونستیم بالا بریم.بخاطر همین تصمیم گرفتیم همون تو حیاط چرخی بزنیم و از اتاقها دیدن کردیم و چون خونه 2طبقه بود سری هم به طبقه دوم زدیم و تصمیم گرفتیم کمی اونجا بشینیم. یه سری میز و صندلی اونجا بود که برای کسایی که میخواستن بشینن گذاشته شده بود و حالت رستوران طور هم داشت منتها غذا و نوشیدنی ای سرو نمیشد.
از بخت خوبمون از قبل یه 2 هزار تومنی همراهمون بود و هی به پول نگاه میکردم و با بادگیرا مقایسه. در مورد بادگیر 2طبقه ابرکوه این رو اضافه کنم که این بادگیر 18 متر ارتفاع داره و 18 متر هم مساحتشه و 19 دریچه تنظیم باد. اما نکته عجیب و قابل توجه برای من این بود که این بادگیر تو مواقعی که باد هم نمیوزه میتونه تنظیمات هوای خونه رو انجام بده.
بعد از 10 دقیقه نشستن عزم کردیم که به سمت مسیر اصلی سفرمون برگردیم و بریم به اقلید که از قبل اقامتگاه رزرو کرده بودیم. ولی ته ذهنمون میگفت عمارت قجری رو هم ببینید و بعدش برید. این عمارت با خانه اقازاده فاصله ای نداشت و با یکی دو دقیقه پیاده روی میشد بهش رسید، پس قبل سوار شدن ماشین رفتیم این عمارت رو هم ببینیم و بعدش سفر رو تموم کنیم.
عمارت قجری ابرکوه
این عمارت یه مجموعه اقامتگاهی گردشگریه که تو همون بافت تاریخی محله دروازه میدان و نزدیکی خانه آقازاده است و سال 1400 بازسازیش تموم شد و به بهره برداری رسیدش. این عمارت از دوتا حیاط پشت و جلو احاطه شده و طبقه دوم اش تبدیل به رستوران شده و همچنین اتاق برای اقامت هم داره و فضای زیباییه که اگه ابرکوه اومدید دیدنش رو بهتون توصیه میکنم. وقتی تو طبقه دوم این عمارت قرار میگیرید بادگیرهای خانه آقازاده هم میتونید ببینید و ازینجا هم عکسهای جذابی میشه گرفت.
کوتاه اما بی نظیر
ساعت حدودای 5 عصر شده بود و آفتاب درحال غروب و ما از اینکه ابرکوه رو دیده بودیم خیلی خوشحال بودیم، البته که نشد همه دیدنی هاش رو ببینیم، ولی همین چند ساعت برام یه دنیا خاطره شد که بخشیش رو با شما به اشتراک گذاشتم. خوشحال میشم این صفحه رو با دوستاتون به اشتراک بذارید و باعث بیشتر دیده شدنش بشید.
ممنون که تا آخر این سفرنامه با من همراه بودید.
دوستدار شما میلادالدین