در بندر دلگیر تهران
به غروب های بی تو نگاه میکنم
به کشتی ها
نفت کش ها
زن ها و خیابان ها
و مستیِ پنهان مردان
بر عرشه های گوشه گیری و انزوا
موج ها لب آ لب بازمی آیند
تا میدان آزادی و بازمیگردند
کاش مُرغان مهرآباد
مرا بر بالِ خود می بردند
هرکجا رها می کردند
بالا بالاتر از نفت کش میلاد
تهران صدای کمانچه ناکوک می دهد
وقتی به یاد می آورم
لنگرگاه های میدان آرژانتین
و ترمینال جنوب را
و جنوب را
این روزها تنها دلخوشی من این است
که هنوز بر این بندر دلگیر
صدای آکاردئونی ها شنیده می شوند
و خیال میکنم
هنوز
دخترانی هستند
که در خانه هاشان تنها
با باد می رقصند
و ای کاش تو باشی
یکی از آنها
در این بندرِ دلگیرِ طهران
سجاد افشاریان _ اسکارلت دهه شصت _ میلاد عبدی