میلاد عبدی
میلاد عبدی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

خاک سرشت

خاک سرشت ،اسم کوچه سیاه و تنگ و تاریکیه، که شاهد دوسال از بهترین ایام دانشجویی من بود.اگه پویا و میلادو ممدو مهدی کنارهم از سرکوچه میومدن داخل،دیگ جایی برای حسین باقی نمیموند ومجبور بود یطور دیگ بیاد تو.طبقه سوم همسایه ای داشتیم به اسم،مثلا تیمور.تیمور از بچه های خونگرم شمال بود،از بس خونگرم بود که تمام زنان مستضعف و بی خانمان تهران،شبها میهمان ایشان بودند،به صرف قلیان و بوووق.

اصلا مراعات تعدادی دانشجوی تنهاروهم نمیکرد،زندگی آپارتمانی هم حالیش نبود،کفتر های محل هم از دست ایشان عاجز بودند.۷۵درصد کچل بود،من گاها به این نتیجه میرسیدم که موهاش بخاطر توجه فراوان به مهمونا،تیمور رو ترک کرده بودن.یکی از نتایج هنرنمایی پیمانکار ایرانی این بود که ضخامت بین آپارتمان ما و تیمور یک پر قو بود،تیمور شاد بود ماهم شاد بودیم،اگ غمگین بود ماهم غمگین بودیم،حقیقتا از بد روزگار زمانهایی که حرمسرای تیمور دایر بود ماهم تو پوست خودمون نمیگنجیدیم.

به واسطه همسایگی سلام و علیکی داشتیم،باورم نمیشد پشت اون جسه ریز، دلی بزرگ و  مهربان وجود داشته باشه که ظرفیت پذیرش اینهمه
بی خانمان رو داره.جل الخالق!
پوشش تیمور عموما یک شلوارک و رکابی بود،گاها همون رکابی روهم فاکتور مگیرفت. ما  فرضا فکر میکردیم که همیشه هوا گرم بود،بازهم جل الخالق!
 ممد رابطه خوبی با تیمور داشت،البته ممد با کل محل رابطه خوبی داشت،نه اینطور حق مطلب ادا نمیشه،ممد با کل منطقه ۷تهران رابطه خوبی داشت.از سوپورچی و ساقی محل تا کسبه و تیمور با ممد رابطه ی خوبی داشتند.بزرگوار قدرت عجیبی در ارتباطات بی هدف داشت،از مدیر عامل تا بقال،همین مسئله هم باعث شد که بعد از مدتی ،سال دوم زندگی  ایشون را همراه با چمدان شخصیش صادر کنیم به مناطق دیگه ی پایتخت،بهرحال از حق نگذریم باید نفوذمون رو بیشتر میکردیم و این صادرات بر خلاف میل ممد یک حرکت استراتژیک محصوب میشد.

ممد گاهی از اخلاق خوب تیمور و ابعاد رفاقتی عجیب تیمور برامون میگفت،بنده خدا فارغ از تمام مغلته های زندگیش این یه مورد رو درست گفته بود،سال دوم شاهد اخلاقیات خوب این
 رکابی پوش آپارتمان بودم،همیشه هم تو ذهنم مونده که آدما،ممکنه رفتار و اخلاقای بد داشته باشن(البته به نظر ما بده به نظر خودشون ماجرا فرق داره،شاید بعدا هم نظر ما تغییر کرد!جل الخالق!)،در مقابل ممکنه کلی آپشن مثبت هم داشته باشن!همین چیزاس که قضاوت کردن رو بشدت سخت میکنه.فارغ از تیمور،خاطرات فراموش نشدنی دیگه ای هم هست ، ته دیگ ؛ پشم ، فرندس و.. . خداروشکر بعد از دوسال زندگی پر فراز ونشیب با بهترین خاطرات و بدون تغییر افکار و رفتار محل رو ترک کردیم. سر فرصت اگر رمقی بود راوی موارد دیگه هم خواهم بود.

خاک سرشتزندگی دانشجوییمیلاد عبدیmilad abdiممد
در حال یادگیری و جستجو... | http://mrabdi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید