بنظرم عشقِ به فوتبال رو هم باید بزارن جزو مشاغل سخت ،ازون دسته مشاغل سختِ روحی و جسمی! (بعد هربازی باید ببینید منو تا بفهمید دقیقا منظورم چیه)
خود فوتبال رو ترجیحا منظورم نیس ، منظورم هواداری بیچون و چرای فوتباله.
(بااین تریدای مالی سنگین،دلم نسبت به بازی کردن و باشگاه داری صاف نیس، مگ اینکه یه روز خودم وارد گود بشم )
اینروزا همه فنای استقلال دارن حسابی از نحوه بازی و کوچینگ تیم لذت میبرن، سرهمین قضیه و بااون پیش ضمینه که نسبت به استراماچونی داشتم،فارغ از همه چی منتظر بازی ایران عراق بودم.
دوران پسا کیروشی و هندلینگ ویلموتس بی قوارس!
روز نیس که هزارواندی بار سایتای ورزشی رو چک نکنم،نصف ترافیک سایت ورزش۳ رو من به تنهایی تقبل میکنم(منتظر فرش قرمز و قدردانیشون هستم).
..کلی انتظار از بازی ایران و عراق تهش شد یدونه شوت، کلی عقده گشایی، کلی فحاشی ، و یه باخت خیلی بد! ( :فاک یو مستر ویلموتس..)
بعضی باختا خیلی زور داره ، ولی نکته این بازی که خیلی برام سنگین بود اینه که کشوری که از نظر فرهنگی اینقد باگ داره (الباقی موارد بماند)،مردا و زناشون کنارهم میتونن تو ورزشگاه بازی رو تماشا کنن! ما چرا نع!؟ (تنک گاد )
باگ هوادار بودن اینجاس که بعد همچین باختایی انگار با غلتک از روت رد شدن، از شرایط جسمیش ک بگذریم روحی و روانی هم وضعیت بحرانی تره.
نیاز به ریکاوری دارم، بچه های تدارکات ( یکی از وظایف خودم برای خودم) دیدن فرندس و انتخاب یدونه کتاب برای خوندن رو پیشنهاد میدن ( بودجه محدوده، ماساژورو استخرو دوردور در دسترس نیس!)
پناه میبرم به حضرت جویی، پیش بسوی اتاق آبی خودم (:
ساعت یازده و بیست دقیقس، یه نگا به گوشی ( :نت ک دیروز تموم شد!) یه نگا به فرندس ( خسته شدم حاجی، حسش نیس) ، یه نگاهه عمیق به اپشن دوم ( :یه ندای ماورایی میگه، الان بهتره مزاحم کتابات نشی)
.. پیاده روی تو همچین شب سردی دوای دردمه! دیدن مهتاب و الوند اپشن کاره(الوند در تم دارک مود!)
یه گوشی قدیمی دارم که یه شماره قدیمی روشه، مربوط به دوره تینیجریه. اپشن خاصی نداره ،همیشه بهترین گزینه برای لحظاتیه که ادم نیت کرده کلا تنها باشه و یکم از حواس پرتیا و معضلات زندگی مدرن خودشو دور کنه . گوشیمو برداشتم بزنم بیرون که دیدم پیامک دارم ، دوست نازنین ایرانسل بود.
پیامرو دوبار خوندم که دقیقا مطمئن بشم اشتباه نبوده.. وات دِ بذلو بخشش!!
پنجاه گیگ اینترنت رایگان یکروزه !
(اینجاس که میگن:بشوره ببره!)
تمام سلولهای مغزم هنگ کرده بود، به این فکر میکردم که تو بیس چهار ساعت دقیقا باید با این پنجاگیگ چیکار کنم!؟
ده دقیقه مطلقا نشستم و پلن کشیدم.بسترو فعال کردم و رفتم واس شروع برنامم.
برای استفاده از نت این سیمکارت مجبور بودم جابجاش کنم به اون یکی گوشیم، بدشانسی!سیمکارت سایزش بزرگ بود و گوشی، مینی رو فقط ساپورت میکرد!
این موقع شب قطعا جایی باز نبودکه اینو برام پانچ کنه.هنر مهندسیمو ریختم وسط و با سوهانو ناخونگیر دست به کار شدم!( انگیزه(: ، هدف (: ، پشتکار (: )
طرح مینی رو روی سیمکارت با ماژیک علامت زدم و اینقد بریدم و سابیدمش که شبیه اون بشه.
طرح نهایی بحدی خفن درومد که با نسخه اورجینالش مو نمیزد!تو ذهنم همش داشت این جمله ی کلیشه ای تکرار میشد،یاراهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت!
(سپردم برام اسفند دود کنن (: )
خلاصه دست به لپتاپ شدم، امید به زندگی در این لحظه آمپر چسبونده..
، شروع کردم به سرچ و دانلود.
یه ربعی که گذشت دیدم نت قطع شدم، هرچی ریست کردم هم جواب نداد!
اینقدر رو تک تک کیلوبایتاش حساب کرده بودم که اصلا تو کتم نمیرف چیزی این ماجرارو بهم بریزه.چند دقیقه ای از دوازده شب گذشته بود..
یه پیامک به گوشیم اومد، سریع بازش کردم ببینم قضیه چیه؟!
ایرانسل نازنین نوشته بود که مدت استفاده ازین بسته تموم شده.
( :وااااااات؟؟!)
تمام سعیمو کردم که بهش بفهمونم حاجی داری اشتباه میکنی من هنوز یک ساعتم نشده که ابن بسته رو فعال کردم.
هرچی زور زدم نشد. باد آوردرو باد برد!
بعد باخت تیم ملی این دومین ضربه روحی بود،از اونروزاس که دیگه همه چی رفته رفته رو مخه .
دست به دعا شدم ، سجاده انداختم ، با دماغ رفتم تو سجده..
پروردگارا ۵۰گیگ اصلا شوخی نیس ! جان من تو نمیری چشامو میبندم باز میکنم درست شده باشه، جان من …
پشتیبانی خلقت جوابگو نبود، پشتیبانی ایرانسلم ادعا داشت که چون بسته قبل دوازده فعال شده و الان از دوازده گذشته و عملا یک روز گذشته،پس تاریخ یکروزش تموم شده!
مگه میشه این دوستان فهیم سیستمشون اینقد مدرن طراحی شده باشه که نفهمه اگه الان چیزی فعال میشه، رسما قانونا شرعا باید تا فردا همین ساعت فعال بمونه!؟ رکب بدی بود! باید از اول هم میفهمیدم اینا زیرشون آب نمیره ( تنک یو ایرانسل!)
تو این کشوقوس بودم که بابام با عصبانیت اومد تو اتاقم..
: الان بیرون بودم ، ملت صف بستن تو پمپ بنزین.. میگن بنزین گرون شده
من گفتم شایعس بابا هیچ جا چیزی نگفتن..
: شایعه تویی که همش سرت تو لپتاپ و فوتبالوکتابه، بنزین سه برابر شده!
رفت و درو محکم بست.
چشام به یه گوشه اتاق خیره شد و یه سوت ممتدی رو مخم رژه میرفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .