میلاد عبدی
میلاد عبدی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

کمال آباد!

اینروزها ، کل دغدغه زندگیِ مان شده دیدن تلاطم بازار!
مثل درام هالیوود؛ اکشن و پر از سانسور!
بهترین ثانیه های جوانی ، صرف امید و رویاست!(چ ترکیب جذابی)

ماهم صبح تا شب مشغول فک زدنیم.فک را میزنیم ، تلفن پشت تلفن برای کشف دوزاری!
در واقع کارمان شده، سفید نشان دادن یک وضعیت وحشتناک سیاه
کارمان دادن امید شده
بی اجر نیست! بستگی به حجم امیدها،ما هم یه درصدی به جیب میرنیم.
راستش امید را هم مثل بازار بالا پایین میکنیم و به نرخ منافع ، به نرخ ثانیه میفروشیم!
خودخواه به رسم جنگلهای نیکاراگوئه.
جردن بلفورت باید برایمان لنگ بیندازد..
۵۶روز است یه دوزاری امید هم برایمان نان نشده
وال استریت کجا بود ، اینجا ته آرزوهایمان یک خیابان است به اسم کمال آباد
که هیچ نشانی از کمال و آبادی ندارد
اوایلش تنگ، اواسط گشاد و اواخرش هزار خروجی دارد
جای عجیبیست!یک همدان است و یک کمال اباد
۵۶ روز قبل را یادمان نمی آید.اصولا گذشته باعث ناامیدیس! اما اینجا همه با ولع از گذشته میگویند.تکرار میکنم عجیب است واقعا.
صبحها با فحاشی به اقوام و اجداد و تکرار کردن جمله های مضحکی که مارا گرگ کمال اباد جلوه میدهد راهی دفتر میشویم.
دفتر!
پیش بقیه اسمش شرکت تخصصیست و سردرش عنوان کارگزاری هک شده!
پیش خودمان سه عدد دیوارو یک سقف بیشتر نیست
بدون کولر
گرمه گرم
یک سمتش تماما شیشه است ، رو ب آفتاب،رو به امید..
رو به رویا ..
تمام آپشنش یک کلمن و پنکه است.
ولی ما کم نمیاوریم و پشت تلفن طوری مشتری را اِلقاع میکنیم ،که پدر نیامرزیده ها فک میکنند با یک کمپانی بزرگ طرف هستند! البته آنها هم کم نمیاورند.آبادانی وار میبافند و از خواسته ها و ارزوهایشان میگویند و در نهایت دوزار بیشتر پول ندارند.
درآخر،با کمال رضایت از سعادت اباد راهی محله حاجی میشوند و به تنفس ادامه میدهند.
اصفهانی وار شیر اب باز است!
دوزار که میگویم با دوزاری که شما میخوانید متفاوت است.با توجه به تاریخ خواندن این چرندیات دوزار تعریف میشود.پارسال دوزار خیلی زار بود و میشد باهاش کلی کار کرد.امسال تف هم کف دستت نمی اندازن.
تف!
در این بَلمشور تف بیشتر بکار میاید تا واحد زارِ ما!
سال بعد هم بدتر.
خیلی هنر میخواهد که در این چهاردیواری با هفت هزار سال قدمت، کل امیدت را ببندی به دوزار و به ریش دنیا بخندی!
ما همه هنرمندیم.

بگذریم..
دَخمه ی ما یک مشتری ثابت دارد، مجتباا !
مجتبی رفیق مصطفاس
با یک متر شکم اضافه و یک شلوار تنگ که وقتی خم میشود باعث خیره شدن تمام نگاهها و حواسها به خودش میشود.ترکیب پشم و چربی (:
مجتبا آلونکی خرید با دوزار پول و هرروز باکلی امید میآید و میپرسد؛
کشید پایین؟!
کی میکشه بالا!؟
الان پایینه!؟
کی درمیاد ازین وضعیت!؟
تموم نشد؟
بیزینسمنی است برای خودش !
بازهم میرود ک فردا برگردد
صاحب دفتر با صرف شِکَر فراوان ،از دوستی بااو عاجز است .
برای ما مشغولیست (:

خلاصه ک اینروزها همه از بودن دراینجا بسیار لذت میبریم
کمال آباد هم رو به آبادیست..
گشاد تر از سال قبل، آباده آباد، مثل دخمه ی هفت هزار ساله!

کمال ابادهمدانمیلاد عبدیگرگ وال استریتاقتصاد
در حال یادگیری و جستجو... | http://mrabdi.ir/
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید