اواخر دوره کارشناسی برای هر دانشجویی یه حس عجیب از استرس، کمبود اعتماد به نفس و اینکه چطوری باید پول دربیارم، به وجود میاد. اگه این احساس به درستی مدیریت نشه، یا جوگیر میشیم که یه استارت اپ راه بندازیم و بشیم پولدارترین آدم دنیا، که معمولاً هم شکست میخوره؛ یا با یه رزومه خالی میریم دنبال کار و بعد از سرخوردگی به فکر ادامهتحصیل بیهدف، سربازی بیهدف، ازدواج بیهدف و یا چیزی که برامون پیش میاد میافتیم.
سال ۹۸ بعد از تموم شدن دوره کارشناسی توی رشته نرم افزار دانشگاه بوعلی، منم همین استرسها رو داشتم و به خودم میگفتم: الان باید چیکار کنم؟
حدوداً دو سال بود که مخارج زندگی دانشجوییم رو از کار تولید محتوا کسب میکردم و یهکم SEO یاد گرفته بودم؛ درسم تموم شده بود و بعد از یک ماه استراحت توی خونه داشتم به پوچی میرسیدم. همه شرکتهای خوب توی تهران بودن و من ۶۰۰ کیلومتر با پایتخت فاصله داشتم.
بعد از رزومه فرستادن به چند جا، متوجه شدم اونقدرها هم که فکر میکنم از SEO سر در نمیارم. اعتقادی هم به شرکت توی کلاسهای آموزشی نداشتم و اگر هم داشتم، پولی برای شرکت توی این کلاس های گرون رتوی دست و بالم نبود. در نتیجه همه درها روی من بسته بود!
بهترین راه کارآموزی یا کار با حقوق کم توی یکی از شرکتهای شهر تهران بود، که مسیر منو به شرکتهای معتبرتر که افراد حرفهای توش کار کنن باز کنه؛ اما من توی شهرستان اونقدر ارتباطاتم قوی نبود و حتی نمیدونستم اگه یه شرکت منو قبول کنه چطور باید چند ماه توی تهران زندگی کنم؟ اصلا هزینه زندگی توی تهران چقدره؟ اگه برم و چند میلیون خرج کنم بعد برگردم چی؟ نکنه به قول بابام همونقدر که حقوق میگیرم خرج کنم و آخرش هیچی...؟! با همین سوالها چند روزی درگیر بودم...
تصادفی توی لینکدین یه پست دیدم که نوشته بود کارآموزی رایگان دیجیتال مارکتینگ در رهنما کالج با یه ویدئو که توش پر بود از مبلهای راحتی شنی، پسرها و دخترهای باحال، زندگی کاری رویایی و اساتید حرفهای. خلاصه بهشت بود برای ورود من به دنیای دیجیتال مارکتینگ و بعد هم استخدام توی شرکتهایی که به من احساس موفقیت رو میداد.
سریع رفتم توی سایت رهنما کالج و شروع کردم فرم ثبت نام دوره کارآموزی دیجیتال مارکتینگ رو پر کردم. یه فرم طولانی که شبیه مصاحبه کاری بود. توی یه قسمتش گفته بود آدرس لینکدین خودتون رو وارد کنید. منم لینک پروفایل ناقصم رو با ۲۶، ۲۷ کانکشن گذاشتم.
جای دیگه گفته بود آیا ساکن تهران هستید؟ من که توی ویدئو تبلیغاتی شنیده بودم تسهیلاتی هم برای اسکان شهرستانیها در نظر گرفتن با ذوق نوشتم ساکن ملایر هستم.
خلاصه چون دوره کارآموزی بود با صداقت تمام، نابلدیهام رو هم مینوشتم؛ چون فکر میکردم بهم اعتماد بیشتری میکنند و چون استعداد خوبی هستم قبولم میکنند!
بعد از فرصت دو هفتهای و مطالعه کتاب دیجیتال مارکتینگ برای تازهکارها انتشارات دامیز، یه روز جمعه ۲ ساعت توی آزمون شرکت کردیم و بعد دو هفته جواب آزمون اومد و به من اعلام کردند که از بین ۲۰۰۰ نفر شرکت کننده در جایگاه ۱۰۰ تا ۵۰۰ قرار گرفتم.
چند روز بعد متوجه شدم اکثر افرادی که قبول شدن چند سال سابقه کار توی شرکت های خوب تهرانی داشتند و خیلی حرفهایتر از من بودن.
ناراحت و شکست خورده به خودم گفتم هیچکس به فکر تو نیست. چند روز بعد با ۸۰۰ هزارتومن، یک کوله وسایل شخصی و یه پتو مهاجرت کردم به تهران، تک و تنها...
حالا دیگه ۲ سال از اون روزها گذشته بود و من دیگه اون میلاد سابق نبودم؛ البته هنوز هم به کلاس و پکیجهای آموزشی اعتقاد نداشتم، هزینههای ۶ ، ۸ و ۱۵ میلیونی رو هم برای این پکیج ها شوخی میدونستم و مطمئن بودم راه یادگیری از این هزینه ها رد نمیشه...
اما یه مشکل وجود داشت؛ توی این ۲ سال هیچوقت یه مشاور یا راهنمای خوب کنارم نبود تا منو به یک دیجیتال مارکتر حرفهای تبدیل کنه. از طرفی همه دوستان من برنامه نویس بودن و این منو خیلی ناراحت میکرد که من دوست دیجیتال مارکتر قویتر از خودم ندارم تا باهاشون گپ بزنم و ازشون یاد بگیر.
با اینکه دل خوشی از رهنماکالج نداشتم ولی بوتکمپ دیجیتال مارکتینگ رهنما بهترین گزینه برای توسعه من بود. پروژه واقعی درکنار منتورهای حرفهای با چاشنی شبکه سازی و بدون آموزش های پایهای و حوصله سربر.
رفتم برای ثبت نام، دوباره همون فرم بدون هیچ تغییر! یه جا گفته بود "آدرس لینکدین خودتون رو وارد کنید." لینکدینم حالا بیشتر از ۳۰۰۰ تا کانکشن از آدمهای حرفهای داشت. یه جای دیگه نوشته بود "هدفتون از شرکت در این دوره چیه؟" خیلی خلاصه نوشتم شبکهسازی. "فکر میکنید بعد از این دوره قراره چه مسیری رو طی کنید؟" نوشتم همین مسیری که دارم میرم و سؤال آخر اینکه "ساکن کجا هستید؟" که دیگه اهمیتی نداشت چون بوتکمپ آنلاین بود.
بعد از چند روز که از ثبتنام بوتکمپ گذشت، زهرا (زهرا منصف) باهام تماس گرفت و یه وقت مصاحبه برای ساعت ۶ غروب هماهنگ کردیم. ساعت ۶ زهرا با علی (علی جمالی) اومدن توی گوگلمیت و باهم گپ زدیم. زهرا خیلی پر انرژی بود و بیشتر نقش HR داشت، علی بیشتر جدی بود و نقش فنی، به نظر خیلی خوب پیش رفتیم. علی منو با این سؤال به چالش کشوند که "توی رزومهت نوشتی مدیر دیجیتال مارکتینگ هستی. چند نفر رو مدیریت میکنی؟" جواب دادن به سؤالش برام سخت بود. چند بار قبلاً خودم بهش فکر کرده بودم که نباید با این عنوان خودم رو معرفی کنم! بهش توضیح دادم که ما یه تیم مستقل مارکتینگ توی شرکت نداریم و تیمها برای مأموریتها ساخته میشن و هر فردی داخل اون تیم نقش پیدا میکنه. برام سخت بود بهش انتقال بدم که ما توی ایران اسپورتر تیم سئو، هوش تجاری، گرافیک داریم و من مجبور به هماهنگی و کنترل بخشی از فعالیتهای این تیمها هستم.
خلاصه فرداش زهرا زنگ زد و گفت: "میلاد قبولی، مبلغ شهریه رو پرداخت کن تا دوره برات باز بشه." برای کنجکاوی سؤال کردم: "زهرا پرداخت قسطی هم دارید؟ شرایطش چیه؟" گفت: "۲ میلیون تومن رو باید پرداخت کنی و ۱ میلیون و ۸۰۰ هزار تومن باقیمونده رو باید چک بدی!" تا کلمه چک رو شنیدم حرفشو قطع کردم و گفتم: "زهرا نقدی پرداخت میکنم…"
زمان مهم ترین پیش نیاز برای شرکت توی بوتکمپ رهنماست؛ باید حدوداً به مدت ۵ هفته و هر هفته ۴ روز رو به بوتکمپ اختصاص بدید. من بدون توجه به این نکته بوتکمپ رو شروع کردم و اگر لطف مدیر ارشدم توی شرکت نبود احتمالا همه بوتکمپ رو از دست میدادم. موارد بعدی هم شامل اینا میشه:
هفته اول بعد از جلسه معارفه و مشخص شدن گروهها، پر بود از آموزشهای پشت سر هم، که شرکت کنندههای بوتکمپ رو آماده میکرد تا با همگروهیهای خودشون هماهنگ بشن و توانایی انجام پروژه رو به دست بیارن. البته چندتا از بچهها و اعضای گروه G2 که جلوتر باهاشون آشنا میشید اجازه ندادند روند فقط روی آموزش متمرکز باشه و با مطالبههاشون؛ منابع، کتاب و سرنخ یه سری از مسیرها رو از اساتید میگرفتند تا بعد از بوتکمپ هم امکان مطالعه و توسعه عمیقتر وجود داشته باشه.
نصب کردن نرمافزار زوم و وارد شدن به روم بوتکمپ اون هم برای اولین بار، من رو پیر کرد ولی با هر دردسری بود وارد شدم. بعد از ورود علی و زهرا شروع کردن قوانین رو مرور کردن و روند بوتکمپ رو توضیح دادن. بچه ها خودشون رو معرفی کردن و بعد از اون هرکدوم وارد یه روم با ۶ نفر شرکتکننده و یه منتور شدیم.
منتور ما علیرضا کریمی بود؛ علی رضا بهترین فردی بود که امکان داشت منتور من باشه. خیلی نرم و بدون نشون دادن خوشحالیم شروع کردیم به معاشرت و گپوگفت. توی اون روم با ۲ نفر دیگه هم آشنا شدم که خیلی اهل دل بودن و به نظر کار بلد؛ وحید باقری و حسین ناصری.
بعدها من، وحید و حسین با رهبری علیرضا گروه G2 رو تشکیل دادیم که یکی از تجربه های عالی من توی شبکه سازی و کار رو رقم زد. جزئیات گروه ها و اسم بچه ها اینجوری رو این پایین آوردم.
گروه ۱: فروش قسطی بیمه (منتور علیرضا کریمی)
محمدامین دزواریی | شهره عاشوری | مهدی احمدی
گروه۲: فروش قسطی بیمه (منتور علیرضا کریمی)
میلاد بابایی | وحید باقری | حسین ناصری
گروه۳: نصب اپلیکیشن (منتور علی عدلی)
علی همدانیانپور | فائزه شجاعی | محمدامین چیتساز
گروه۴: ریفرال مارکتینگ (منتور علی عدلی)
سهیل غلامی | شروین صفایی | فاطمه خدابخش
گروه۵: ریفرال مارکتینگ (منتور رعنا آخوندی)
ریحانه یزدانی | محمدحسن طاهری | سیدمحمدمهدی سقایت
گروه ۶: نصب اپلیکیشن (منتور رعنا آخوندی)
محمدتقی صفاییانراد | حامد فلاحی | آیدا صوفی
فائزه اعرابی خیلی ساده برای ما توضیح داد که چطوری به اطرافیانمون فیدبک منفی یا مثبت بدیم تا هم برای فرد مقابل مفید باشه، هم تأثیری که ما میخوایم رو روی طرف مقابل بذاره. من ازش یادگرفتم که چطور درخواستهام رو مطرح کنم تا راحتتر مورد پذیرش طرف مقابل قرار بگیره؛ بعد از صحبتهای فائزه متوجه شدم در گذشته چه فرصتهای طلاییای رو با بیتوجهی به این مهارت نرم از دست دادم. نکتهای که توجه من رو در طول وبینار جلب کرد نحوه نشستن فائزه روی صندلی بود؛ دقیقا شبیه من زانوهاشو به لبه میز تکیه داده بود! فائزه به نظر من یکی از بهترین اساتید این دوره بود و نمره عالی رو از من گرفت.
چون محتوای صحبتهای فائزه برام جذاب و کاربردی بود از بچهها خواستم بهم منابع معرفی کنند برای مطالعه که حسین کمکم کرد و دوتا دوره شناسنامه کارگاه مهارت کار تیمی و مدیریت تعارض از متمم رو بهم معرفی کرد.
ارائه: کارتیمی و فیدبک
منابع:
معین نیکپور مدیر ارشد مارکتینگ بیمه بازار بود که اومده بود تا بریف پروژهای که قرار بود در طول بوتکمپ انجام بدیم رو بهمون ارائه بده. معین ۳ تا پروژه برای بوتکمپ در نظر گرفته بود که در نهایت هر تیم روی یکی از این پروژهها کار میکرد. معین سعی کرد تا ما رو با صنعت بیمه و بیمه بازار بیشتر آشنا کنه که من از گفتن جزئیات صرف نظر میکنم.
بریف: بریف پروژه بوتکمپ دیجیتال مارکتینگ
معین نیکپور یک بار دیگه حالا با ظاهری غیررسمیتر توی یه وبینار سنگین، این بار در نقش استاد دوره بوتکمپ ظاهر شد؛ با پرزنتیشن کاملی که آماده کرده بود، سعی کرد تمام چیزهایی که برای طراحی یک کمپین تبلیغات دیجیتال نیاز هست رو بهمون یاد بده. حالا دیگه معین برام یه کارفرمای خشک نبود؛ بعد از اون وبینار معین به یه فرد قابل احترام برای من تبدیل شد که خیلی علاقه دارم در آینده دنبالش کنم و باهاش بیشتر گپ بزنم. معین هم از نظر من یکی از بهترین اساتید دوره بود و نمره عالی گرفت.
ارائه: طراحی کمپین دیجیتال
منابع: نداشت
سجاد احمدی یکی از رکترین اساتید دوره بوتکمپ بود، که من علاقه زیادی به کارش داشتم. سجاد علاوهبر اینکه به ما آموزش داد، منابعی به ما معرفی که تا ماهها خوراک آموزشی داشته باشیم. چند جمله کلیدی داشت که من ازش اجازه گرفتم تا به عنوان سخن بزرگان منتشر کنم.
مواردی که سجاد بهش اشاره میکرد دقیقا اون کارهایی بود که من قبلاُ کرده بودم و ازش نتیجه هم گرفته بودم. من و باقی بچهها با سجاد ارتباط خوبی گرفتیم و به نظرم اون هم یکی از بهترین اساتید دوره بود و نمره عالی گرفت.
ارائه: تبلیغات داده محور
منابع:
ماکان مهرپویا تأکید داشت که ما باید حتماً ابزارهای خلاقیت رو یاد بگیریم و ازشون استفاده کنیم. به نظرم ماکان کار سختی داشت؛ اون چطوری باید خلاقیت رو توی ۹۰ دقیقه آموزش میداد؟ ارائه جذابی داشت ولی من فکر میکردم خلاقیت در تبلیغات شاید بهتر باشه به کپی رایترها و گرافیستها، مدیران خلاقیت و... آموزش داده بشه و خلاقیت به عنوان یک مهارت نرم در انجام فرایندهای دیجیتال مارکتینگ به ما ارائه بشه، تا بتونیم توی کارمون ازش استفاده کنیم. نکته خوبی که ارائه ماکان داشت، کتابهایی بود که معرفی میکرد. من با تمام احترام تأثیر ارائه ماکان رو توی اجرای پروژه بوتکمپ ندیدم و برای همین نمره متوسط به ارائه خلاقیت در تبلیغات میدم. فکر میکنم اگر شرایطش وجود داشت احتمالاً ماکان میتونست تغییر بزرگی توی ما ایجاد کنه!
ارائه: خلاقیت در تبلیغات
منابع: اعتراف های یک تبلیغاتچی و مبانی خلاقیت در تبلیغات
یوسف فراهانی متأسفانه من نیمه دوم وبینار یوسف رو بهخاطر کار توی شرکت از دست دادم؛ بعد از جلسه بهم گفتن که یوسف حرف های مهم رو نیمه دوم وبینار زده پس من هیچ نظری اینجا نمینویسم. قول میدم بعد از دیدن "ویدئو نیمه دوم وبینار یوسف" این قسمت رو کامل کنم.
ارائه: محتوا در تبلیغات
منابع: کتاب کپی رایتینگ انتشارات سیته
علی علیزاده معتقد بود که اگه قراره یه دیجیتال مارکتر خوب بشید باید بخشی از عمر کاریتون رو توی آژانس های دیجیتال مارکتینگ بگذرونید. من با این حرفش کاملاً موافق بودم ولی همیشه از کار کردن توی آژانس دیجیتال مارکتینگ بدم میاومده. آژانس هایی که من میشناسم نه وجهه خوبی برای کارکنانشون دارند، نه برای مشتریانشون و همه از سر اجبار باهاشون کار میکنند. نقطه قوت وبینار آقای علیزاده مثال و تجربههای واقعیشون بود. نکته منفی ایشون نداشتن یک پرزنتیشن مکتوب بود. سجاد احمدی انگیزها و منابع بهتری برای یادگیری گوگل ادز به ما معرفی کرد اما آقای علیزاده هم کم نگذاشتن و شماره خودشون رو در اختیار ما گذاشتن تا هر وقت هر سؤالی داشتیم ازشون بپرسیم. به نظر من و بچههای دیگه این وبینار نمره خوب رو میگرفت.
ارائه: نداشت
منابع: نداشت
فاطمه شیری از یکتانت اومده بود تا به شرکت کننده های بوتکمپ نحوه استفاده حرفهای از ادنتورکها رو آموزش بده، اما با یک پرزنتیشن (پاور پوینت) ضعیف و پر از مطالب کلی ۴۰ دقیقه وبینارش رو جلو برد. چند تا از بچهها پیام دادن که حوصلهمون سر رفت و منم که از این موضوع ناراحت بودم به روند ارائه اعتراض شدید کردم. علی جمالی سعی داشت فضا رو آروم کنه تا فاطمه به کارش ارائه بده. فاطمه فقط ۲، ۳ صفحه از ارائه خودشو به بهینهسازی کمپین ارائه داده بود که این باعث ناراحتی بیشتر من شد. مطالبی که فاطمه ارائه می داد با کیفیت دهها برابر بیشر در کانال آپارت یکتانت وجود داشت.
در کل من به وبینار فاطمه نمره خیلی ضعیف رو میدم و هنوزم بابت ارائهش ناراحتم.
ارائه: تبلیغات در یکتانت
منابع: نداشت
علیرضا کاظم زاده رو من از مدتها قبل توی اینستاگرام دنبال میکردم. علیرضا از الگوریتمهای شبکههای اجتماعی مختلف گفت تا ما با استفاده از اون الگوریتمها کمپین رو اجرا کنیم؛ ولی همه الگوریتمهایی که بهش اشاره میکرد نیاز به زمان و شبکه قوی داره که علیرضا در طول چند سال به دست آورده بود و ما نداشتیم. علیرضا ارائه خوبی آماده کرده بود و من بهش نمره خوب رو میدم.
ارائه: تبلیغات در سوشال مدیا
منابع: نداشت
شنبه ۱۶ بهمن اولین جلسه با علیرضا | چیکار کنیم؟
غروب داخل مترو متوجه شدم که جلسه منتورینگ با علیرضا داریم. با عجله وارد جلسه شدم. بعد از اینکه کلی از هم تعریف کردیم که چقدر خوبه ما با هم افتادیم حسین یه پیشنهاد داد، که بریم گزارش های صنعت بیمه از جمله گزارش خود بیمه بازار رو که سال قبل منتشر شده بود رو جمع کنیم، بریزیم توی گروه و شب بعد اون گزارشها رو بررسی کنیم و با استفاده از اون گزارشها پروپوزال خودمون رو آماده کنیم.
پیشنهاد خوبی بود؛ قبول کردیم و بعد از اینکه جلسه تموم شد رفتم دنبال آمار. اول سرچ توی لینکدین که فقط یه گزارش از صنعت بیمه منتشر شده بود اون هم برای خود بیمه بازار بود. بعد رفتم سراغ مرکز ملی آمار و گزارشهای مختلف تصادفات و بیمه رو دانلود کردم. همه گزارشها آخرین بار سال 93 بهروز شده بودند و اونقدر خام بودند که به هیچ دردی نمیخوردند...
دوشنبه قرار حضوری، کافه شمسا | گپ عاشقانه
تنها گروهی که حضوری با هم قرار گذاشتن، ما بودیم. بعداً فهمیدیم این قرار خیلی با ارزش بوده. خلاصه بگم، در مورد همه چیز از جمله دم نوش، سس تای، مهاجرت، خودمون و... حرف زدیم، ولی نشد در مورد پروژه حرفی بزنیم.
چهارشنبه ۲۰ بهمن دومین جلسه با علیرضا | وضعیت بحرانی
حسین کرونا گرفت، هیچ دیتایی نداشتیم، از طراحی پرسشنامه فرار میکردیم! برای همین توی جلسه تمام تلاشمون رو کردیم که تا علیرضا رو مجاب کنیم بیخیال پرسشنامه بشه و اجازه بده با گزارش بیمه بازار سر و ته پرپوزال رو هم بیاریم.
علیرضا با اصرار گفت برید شروع کنید اگه نرسیدید اشکال نداره. با وحید تماس گرفتم و قرار یه شب دو نفرهی کاری رو گذاشتم تا کار رو سریع جمع کنیم.
ساعت ۹ شب کار رو شروع کردیم و من رفتم سراغ STP و وحید هم رفت سراغ پرسونای مشتری.
از کار کردن با وحید لذت میبردم و بهحدی عملکردمون توی اون چند ساعت خوب بود که تصمیم گرفتیم یه پرسشنامه هم طراحی کنیم و توی تمام گروههایی که میشناسیم منتشر کنیم تا از اون طریق هم دیتا به دست بیاریم...
پنجشنبه ۲۱ بهمن | ورق برگشت
من معتقدم اونایی که تا لحظه آخر میجنگن حتی اگه شکست هم بخورن، چیز زیادی رو از دست ندادن... و خب ما وضعیتمون بهتر از این صحبتها بود.
حسین با وجود سرفههای وحشتناکی که داشت برگشت و پرسشنامه هم به سرعت با اطلاعاتی که جمع میکرد ارزشمندتر میشد. پرسشنامه رو توی گروه بوتکمپ هم فرستادیم و متوجه شدیم تنها گروهی که پرسشنامه طراحی کرده ما بودیم؛ همین باعث شد بچههای گروههای دیگه هم پرسشنامه رو حمایت کنند تا بتونن از دیتاش استفاده کنند.
اواخر شب که خواستیم از پرسشنامه استفاده کنیم خروجی اکسل و نمودارها رو داخل گروه بوتکمپ با همه بچه ها به اشتراک گذاشتیم و با احساس مفید بودن رفتیم دنبال آماده کردن ارائه خودمون...
جمعه ۲۲ بهمن | روز انقلاب بیمه
درحالی که مردم ایران داشتند سالگرد پیروزی انقلاب رو جشن میگرفتند، ما اندوهگین نشسته بودیم داشتیم از نظر خودمون بهترین ارائه بوتکمپ رو آماده میکردیم.
تقسیم کار اینجوری بود که STP و مدیا پلن با من بود، پرسونا و استراتژی پیام با وحید و IMC پلن هم با حسین تا لحظه ارائه به کارفرما، کار ما ادامه پیدا کرد و هر لحظه کارمون ساختار بهتری پیدا میکرد...
شنبه ۲۳ بهمن | هویت بصری + داده محوری + جریان خوب ارائه = پیروزی
امین از بیمه بازار اومده بود تا ببینه چیکار کردیم؟ بنظرم شخصیتش دوستداشتنی بود و خیلی خوب تونستم به عنوان یه کارفرمای منطقی بپذیرمش. گروه G6 ارائه رو شروع کرد. توی اون گروه حامد فلاحی سابقه کار گرافیکی قوی داشت؛ مطمئن نیستم ارائه رو حامد آماده کرده بود یا نه! ولی باهوش عمل کرده بودن و ارائه رو نزدیک به هویت بصری بیمه بازار طراحی کرده بودن. تنها نقطه ضعفشون این بود فراموش کرده بودند که فایل پرزنتیشن برای یادآوری و حفظ جریان ارائه است نه برای نشون دادن همه چیز! هر اسلاید پر بود از محتوای متنی که باعث عدم تمرکز میشد.
ما هماهنگ کرده بودیم که اگه تشخیص دادیم ارائه ما ضعیفتر از بقیه تیمها بود آخرین تیم ارائه بدیم چون اون موقع همه خستهاند و هیچکس حواسش به جزئیات نیست. حس کردم ارائه ما کیفیتش بالاست و چون دلم نمیخواست بسوزه به بچهها پیام دادم که تیم بعدی ما ارائه میدیم.
علاوه بر فایل ارائه، فایلهای مکمل رو توی دراپ باکس آپلود کرده بودیم تا در دسترس باشند و اگه ازمون جزئیات خواستند بریم سراغشون. خیلی سریع اتفاق افتاد و تا چشم به هم زدیم ارائه ما تموم شد.
بعد از تموم شدن ارائه، کارفرما از اینکه هویت بصری بیمه بازار رو استفاده کرده بودیم تشکر کرد؛ چیزی که برای همه کار فرماها مهمه و باعث میشه از ارائه لذت ببرن. به داده محور بودن پروپوزال و تصمیمات ما هم اشاره کرد، چیزی که خیلی بهش افتخار میکردیم چون یک شب براش بیدار مونده بودیم و پرسشنامه طراحی کردیم.
علی جمالی هم بعد از ارائه، یه تعریف کوچیک کرد و رفت سراغ گروه های بعدی، نکته خوبش این بود که دیگه هر اتفاقی می افتاد گروه ما و G6 رو مثال میزد.
هفته سوم یهکم هفته خلوتی بود. بچههای بیمه بازار درگیر کمپینهای خودشون بودن، چون فروش بیمه قبل از عید خیلی زیاد میشه؛ ماهم خسته بودیم و منم توی شرکت چندتا کمپین باید ران میکردم.
تنها کاری که کردیم این بود که دستور کار محتوا رو آماده کردیم و توی ترلو برای بچه های بیمه بازار آپلود کردیم.
با توجه به اینکه یک هفته کارمون عقب افتاده بود توی این هفته حتما باید کمپین ها رو ران میکردیم. دوباره رفتیم سراغ تقسیم کار، شبکه های اجتماعی با ۵ میلیون بودجه به وحید، یکتانت و تپسل با ۵ میلیون بودجه به من و گوگل ادز هم با ۵۰۰ لیر به حسین رسید.
یه اتفاق این وسط افتاد و فروش بیمه بدون چک هم غیرقانونی شد یعنی دقیقاً اون محصولی که ما داشتیم برای بیمه بازار لانچ میکردیم رفت روی هوا.
محتوا و لندینگ عقب افتاده بود. من چند بار نگرانیمو به گوش علی رسوندم. اما علی سعی میکرد زیاد به بیمه بازار فشار نیاره و همین که بیمه بازار حاضر شده بود فضای واقعی پروژه رو برای ما بسازه و اطلاعات کسب و کارشو در اختیار ما قرار بده رو لطف بزرگی میدونست، اما من دوست داشتم حالا که اومدن توی بازی کارشونو با دقت و سرعت بیشتری انجام بدن.
شنبه ۱۴ اسفند | رزومهنویسی و لینکیدن
هلیا هندسی رو از پادکست هلیتاک میشناختم. با یه ویوی خیلی جذاب از شیکاگو شروع کرد به ارائه و بهمون نشون داد که انواع رزومه چه کاربردهایی دارند. بعد از نمیه اول ارائه و آموزش توی نیمه دوم برامون چندتا رزومه آورد و از ما خواست تا اشکالشو برای بقیه بچهها توضیح بدیم. اواخر ارائه هم اومد سراغ لینکدین و یه سری آموزشهای اولیه داد. یهجایی گفت اگه کسی دوست داره بگه تا پروفایل لینکدینشو بررسی کنیم، منم از خدا خواسته پریدم وسط و گفتم: "لطفاً پروفایل منو بررسی کنید." انتظار داشتم کلی ایراد داشته باشه ولی خوشبختانه نزدیک به استانداردهاش بود. این من رو خیلی خوشحال کرد که مسیر رو درست رفتم. من به هلیا هم نمره عالی رو میدم.
یکشنبه ۱۵ اسفند | ارائه به کارفرما
تیم ما سه تا چالش بزرگ داشت اول اینکه وسط کمپین فروش بیمهنامه بدون چک ممنوع شد که البته برای ما هم نبود ولی دیر بهمون اطلاع داده شد.
دوم پیادهسازی لندینگ و نصب ابزارها که نیاز به هماهنگی با علی و بچه های بیمهبازار داشت.
سوم اینکه هر سه نفر تیم ما چندجا در حال کار بودیم و اسفند اوج کاری ما بود.
تیم های دیگه هم درگیر همین شرایط بودن و اکثر تیمها به نتونستن به ارائه کارفرما برسند.
بعد از تموم شدن کمپین ما یه گزارش کامل نوشتیم و در اختیار علی جمالی و بچههای بیمه بازار دادیم.
دو شنبه ۱۶ اسفند | اختتامیه
در جلسه اختتامیه تلاش شده بود تا فرهنگ شبکه سازی و فعالیت در گروه رهنماکالج به ما انتقال پیدا کنه. بعد از صحبت های بچههای رهنما کالج به هر کدوم از بچه های چند دقیقه وقت داده شد تا بگه که توی 5 سال آینده قراره چیکار کنه. خلاصه کلی گپ زدیم و لذت بردیم.
محمد حسن عزیز هم زحمت کشیده بود با بچههای گروه G2 شوخی کرده بود و چنتا میم خوب برامون ساخته بود که حیفم اومد اینجا ثبت نشه (:
بعد پایان بوتکمپ حالا میشه نظر تخصصیتری در مورد کل دوره داد و با دوره های دیجیتال مارکتینگی که ارائه میشه مقایسهش کرد. من از چند جهت براتون بوتکمپ رو با دورههای دیگه مقایسه می کنم تا به سادگی ارزشهای بوتکمپ رو بهتر درک کنید.
1- برند رهنما کالج: محمدتقی توی یکی از شبنشینی ها گفت: "برند رهنما توی بازار کار شده شبیه آیفون." درست میگفت. فارغ از محتوای دوره باید بدونید رهنما کالجیها قشر موفقی از بازار کار رو تشکیل دادند. کارفرماها و مسئولین منابع انسانی شرکتها هم با رهنما کالجیها با خیال راحتتری برخورد میکنند.
2- هفت میلیون سود: شما توی دوره بوتکمپ ۳.۸ میلیون پرداخت میکنید و ۱۲ میلیون بودجه دریافت میکنید؛ توی باقی دورههای دیجیتال مارکتینگ با قیمت ۶ تا ۸ میلیون تومن این شکلیه که یه استاد در مقابل شما قرار میگیره و شروع میکنه به توضیح دادن مفاهیم، اما توی دوره رهنما شما ۱۲ میلیون بودجه دارید تا هزینه کنید و یاد بگیرید و این یعنی شما ۷ میلیون تومن سود کردین.
3- شبکهسازی: از زمان دانشگاه مهارت شبکهسازی و آشنایی با افراد شاخص در زمینههای مختلف، بارها شانسهای بزرگ رو در مقابل من قرار داده. عضو شدن در گروه رهنما کالج با بیش از ۲۰۰۰ متخصص، آشنایی با افراد هم مسیر، پیدا کردن دوستان دیجیتال مارکتر و گپوگفت با منتورهای درجه یک میتونه سالها شما رو جلو ببره.
4- برنامه استخدامی: در دوره بوتکمپ شما میتونید از کمک یه مشاور منابع انسانی هم استفاده کنید تا در صورتی که تمایل داشته باشید به شما کمک کنه تا استخدام بشید. البته شما میتونید بدون استرس مصاحبه استخدامی با مشاور منابع انسانی رهنما مصاحبه داشته باشید و مهارت مصاحبه خودتون رو تقویت کنید.
همه ما فوتبال بازی میکنیم و یا میکردیم، اما فقط افراد کمی از این ورزش درآمد دارند. بازیکنهای حرفهای سالها بهصورت منظم فوتبال بازی کردن و از پس تمرینها و رژیم غذایی و سبک زندگی یک فوتبالیست بر اومدن.
امروزه در بازار کار شغل دیجیتال مارکتینگ افراد زیادی خود را دیجیتال مارکتر معرفی میکنند، اما بعد از برخود با آنها متوجه میشوید که اصلاً حرفهای نیستند. حالا سؤالی که برای خود من وجود داشت این بود که من چقدر در شغل خودم حرفهای هستم؟
۱- گواهینامههای گوگل آکادمی: قبل از بوتکمپ حدود ۱۰ ماه بود که دورههای گوگل آکادمی رو ثبت نام کرده بودم ولی تا مرحله نهایی پیش نرفته بودم.
در طول بوتکمپ متوجه شدم این گواهینامهها اثر زیادی بر روی افرادی که رزومه ما رو مطالعه میکنند داره، پس انگیزه گرفتم همه دوره ها رو کامل کنم. شاید باورتون نشه ولی گرفتن این گواهینامهها چند ساعت بیشتر طول نکشید! من بعد از انجام شدن این کار کلی به خودم فحش و لعنت فرستادم که چرا زودتر این کار رو انجام ندادم.
۲- اعتمادبهنفس: در طول دوره تعداد زیادی از اصول کاری که در چند سال گذشته بهشون رسیده بودم، تأیید شد. با اینکه شخصاً اعتماد به نفس زیادی دارم، اما به دلیل تجربه کمی که داشتم بعضی وقتا در مورد مسائلی که از نظرم درست بودن ولی مطمئن نبودم عقبنشینی داشتم. پس در طول دوره موارد مختلف رو از منتورها، اساتید، علی جمالی و هم تیمیها سوال کردم و برای خودم به نتیجه رسوندم.
۳- سبک زندگی و مسیر برای آینده کاری: در طول دوره سعی کردم از روند زندگی شخصی و نوع همکاری افراد حاظر در دوره اطلاعاتی کسب کنم تا بدونم در آینده باید چیکار کنم. خوشبختانه به نتیجه رسیدم و برنامه ۳ ساله خودم برای تغییر فرمت همکاری خودم با شرکت ها رو به دور کاری و خرید خونه توی یکی از شهرهای خوش آب و هوای اطراف تهران شروع کردم.
نوشتن این یادداشت چند ساعتی وقتم رو گرفت ولی دلم نیومد تجربه خودمو از شرکت توی بوتکمپ براتون ننویسم. امیدوارم بخونید، ازش لذت ببرید و اگر قراره توی دوره بعدی بوتکمپ شرکت کنید به همه مراحلش آگاه باشید تا با کیفیتتر از ما کار رو پیش ببرید.
در پایان از دکتر حقشناس مدیر ایران اسپورتر و پارسا قنوات مدیر رنگین کالا تشکر میکنم که با توجه به اوج زمان کاری قبل از عید، زمینههای حضور من رو توی بوت کمپ فراهم کردند.
با سپاس فراوان از علیرضا کریمی که در طول دوره نقش یک مشاور را به خوبی برای تیم ما اجرا کرد.