می گویند؛ ثروت به سراغ کسی میرود که اهل ریسک کردن باشد...!
همه ما ایرانی ها این جمله را شنیده ایم؛
زمانی که همین آقا (جف بزوس) تصمیم گرفت که کارش را رها کند و از کارمندی انصراف دهد و به کارآفرینی نقل مکان کند؛ به همین راحتی هم نبود...
فکرش را بکن؛ تک و تنها در یک انباری با دنیایی از امید و آرزو و از آنسوی در دنیایی از سرزنش های خانواده و دوستان و...؛ تو وارد مسیری شوی که هیچ الگوی موفقی تا قبل خودت اون مسیر رو نرفته؛ یعنی مثلا در اون زمان لری پیج (مدیرعامل گوگل) و یا زاکربرگ (مدیر فیسبوک) وجود نداشته است که بگوید من میخوام مثل این شوم و گوگل بعدی و یا فیسبوک بعدی را راه اندازی کنم...
یعنی باوری وجود نداشته و الگویی وجود نداشته که مثلا میشه از اینترنت هم پول درآورد؛ چه ایده ی مضحکی بود واقعا در اون زمان...!
همین اتفاق برای برادران دیجی کالا هم افتاد
اگر جف بزوس خطر نمیکرد و کار کارمندی اش را رها نمیکرد؛ هیچوقت همچین روزایی رو نمیدید.
بنظرم این ارثی باشه یا شاید از زمان تولد در وجودمان خوی گرفته است؛ که مثلا من در آینده یک کارآفرین خواهم شد یا اینکه من یک کارمند خواهم شد.(هر دوی اینها خوب است؛ ولی من ترجیح میدم به شخصه اولی باشم)...
امروز اعلام میشه که آمازون یک یونیکورن (اسب شاخدار) یک میلیارد دلاری است؛ یا مثلا اینکه امسال بعد از سالیان سال؛ جف بزوس از بیل گیتس پیشی میگیرد و نفر اول لیست ثروتمندترین مرد جهان میشود؛ یا میشنویم در بلک فرایدی(جمعه سیاه) امسال؛ میلیاردها تومان سود کرده است؛
نوش جانش...!
اما نکته اخلاقی این پست این است :
ما چه کردیم؟!!
چقدر ریسک کردیم؟!!
برای رویاها و آرمانها و اهدافمان؟!!
اصلا حاضریم بهش فکر کنیم؟!!