به نام خالق بی همتا
دقیقا یک هفته پیش مطلبی نوشتم که چقدر دیگه زنده ایم؟ من الان یک هفته از اون روز گذشته و هنوزم من دارم نفس میکشم اما احساس میکنم درونم پر از حرفه که باید خالی بشه ، شاید در آینده به کارم اومد
من تا چند وقت پیش آدمی بودم که به تک تک آدمایی که میشناختم انگیزه میدادم، سعی میکردم ویژگی های مثبتشون رو بهشون یادآوری کنم هیچ وقت کسی ازم نخواسته که باهاش حرف بزنم و درد و دل کنم ، با اینکه اونقدر حرف آماده دارم که هرکسی که ازم بخواد میتونم ساعت ها باهاش صحبت کنم و سعی کنم کمکش کنم
نمیدونم مشکل از منه یا چیه ولیکن احساس میکنم بیشتر از هرکسی به این تنهایی عادت کرده بودم و فقط سعی میکردم با خودم حال کنم
اما اون آدم پر انگیزه و منظم و متعهد برای رسیدن به آرمان هاش الان رسیده به جایی که راه های خودکشی رو با خودش مرور میکنه،رسیده به جایی که هیچ میلی به هیچ آدمی نداره هیچ میلی به فیلم دیدن و کتاب خوندن نداره دیگه اون چیزایی که وقتی میدید چشاش پر میشد از مروارید های کوچکی که هرکسی میدید میتونست عشق رو توشون ببینه براش لذتی نداره
آدمی بودم که به خیلی از آرزو هاش رسیده بود و میتونست برسه و نمیدونم شایدم برسه اما دیگه اون آرزو هایی که به خاطره تبدیل شدن نمیتونه براش انگیزه ای بشه برای رسیدن به خواسته هاش
نمیدونم یه روزی این نوشته ها برام خنده دار باشه یا دیگه نتونم تو این دنیا بخونمشون...
دیگه میلی به هیچ آدمی ندارم ، دیگه نمیتونم تو چشمای اونایی که دوسشون دارم و بهشون قول رسیدن به خواسته هامو دادم نگاه کنم ، نمیتونم تو چشاشون نگاه کنم چون من دیگه اون آدم فوق العادشون نیستم سریع گریم میگیره و به قول همایون شجریان گریه می آید مرا...
شاید به زودی بدون هیچ خبری جمع کنم و برم ، شاید مرحم دردام خیره شدن به ماهی باشه که صدای موج دریای محمود آباد زیبایی شو توصیف کنه!!!
شاید دیگه نبینم آدمایی که دوسشون دارم رو اما یادم میمونه این روز ها تنها کسی که بهم کمک کرد تا خوب بشم خودم بودم و خدایی که به چشم دارم میبینم که چقدر داره تلاش میکنه تا برگردم به اون آدم سابق ولی من دیگه حتی روم نمیشه سرمو بالابگیرم و با خدای خودم صحبت کنم...
از اعمال وجودم آرزو میکنم هیچکس این دوران زندگی منو تجربه نکنه
براتون آهنگی از شجریان رو میذارم که این روز ها جزو دوستام بوده:))