در زیر سخنانی از جان مِی دا از اساتید دانشگاه MIT حول مصاحبه ایی با پل رند را میخوانید.
به عنوان یک دانشجوی فارغالتحصیل در موسسه فناوری ماساچوست، به صورت تصادفی به کتابی کم حجم و بینشان به نام "اندیشه ایی بر طراحی" نوشته پل رند برخورد کردم. در آن زمان، به عنوان یک طراح رابط کاربری گرافیکی با استعداد در حال به شهرت رسیدن بودم. اما وقتی صفحات کتاب رند را مرور میکردم، قدرتی که به کنترل فضا میآورد و همزمان با آن، وضوح نوشتههای وی، حسی تواضع بر من تحمیل میشد. تحت تأثیر این کتاب، تصمیم گرفتم که در زمینه طراحی گرافیک به دنبال پیشرفت بیشتری باشم و نه لزوماً در حوزه رایانه.
عجیب است که هشت سال بعد، به عنوان استاد طراحی به MIT بازگشتم و سخنرانی پل رند را در MIT برگزار کردم. این سخنرانی در تاریخ 14 نوامبر همان سال برگزار شد. زمان سخنرانی را ساعت 10 صبح تعیین کردیم. برای کسانی که با نحوه کار یک دانشگاه آمریکایی آشنا هستند، سخنرانی در ساعت صبح بسیار نادر است زیرا دانشجویان معمولاً تا دیروقت شب درس میخوانند و کمتر تمایل به حضور در رویدادهای صبح دارند. اما رند اصرار داشت که صبح سخنرانی کند و گفت "اگر کسی حاضر نیست برای شنیدن سخنان من بیدار شود، ترجیح میدهم برای او سخنرانی نکنم!"
سالن کنفرانس پر از افرادی از سراسر نیوانگلند بود و برخی از آنها از ساعت 5 صبح برای رسیدن به موقع به سخنرانی بیدار شده بودند. نیکولاس نگروپونته، مدیر مدیا لب، بعداً گفت که در طول تمامی حرفهاش در MIT، هرگز چنین جمعیتی که صبح برای شنیدن سخنرانی آمده باشند ندیده است. اگرچه سالن کنفرانس مزدحم بود، در طول سخنرانی سکوت همه جا را فراگرفته بود و تمام توجه ی مخاطبان به رند متمرکز شده بود.
شب قبل از سخنرانی، ما شام میخوردیم. بعد از شام او به من گفت: "پس، فردا درباره چه حرف بزنیم؟" فورا پاسخ دادم: "ما؟" او گفت: "بله، اگر من فقط بلند شوم و حرف بزنم، خستهکننده است. بیایید ابتدا یک گفتگو داشته باشیم." پس براساس درخواست رند، در حین سخنرانی، کنار او نشستم و با سؤالات بسیار ابتدایی شروع کردم. او سخنرانی خود را با این جمله آغاز کرد:
پل : "82 سال من منتظر بودم تا به اینجا بیایم. جیورجی کپس و موریل کوپر را میشناختم، اما هیچگاه من را دعوت نکردند. من متعجبم که آقای مائده چرا انقدر دیر من را دعوت کرد است، اما من تلاشم را خواهم کرد".
جان : "دیراین چیست؟"
پل رند: "دیزاین روشی برای ترکیب فرم و محتوا است. دیراین، همانند هنر، تعریفهای متعددی دارد: هیچ تعریف یگانه ایی وجود ندارد. دیزاین میتواند هنر باشد. دیزاین میتواند زیباییشناسی باشد. دیزاین بسیار ساده است، به همین دلیل بسیار پیچیده است."
جان : "تفاوت بین یک طراح و یک هنرمند چیست؟"
پل : "تفاوتی بین یک طراح و یک هنرمند وجود ندارد. هر دو با فرم و محتوا کار میکنند. من تلاش میکنم هنر خلق کنم، اما این که آیا موفق شوم یا نه، به من بستگی ندارد، بلکه به خداوند بستگی دارد."
جان : "تفاوت بین دیزاین «خوب» و دیزاین «بد» چیست؟"
پل : "دیزاین بد بیربط است. این سطحی است، پرمدعاست است... در واقع شبیه به تمامی چیزهایی است که امروزه میبینید."
جان م: "مهارتهای اساسی یک دیزاینر چیست؟"
پل : "مهارت اساسی استعداد است. استعداد کالایی نایاب است. همه چیز بر مبنای بینش است. و نمیتوانید بینش را آموزش دهید."
جان : "بیشترین طرحهای شما برای دهه ها باقی ماندهاند، راز این ماندگاری چیست؟"
پل : "ساده بودن. صادق بودن، منظورم کاملاً بیطرف بودن (نگاه بی طرفانه و همه جانبه) نسبت کارهای که میکنم. با تمام وجود کار کردن.
جان : چگونه به عنوان یک طراح شروع به کار کردید.
پل : (ابروهایش را بالا می اندازد)" فکر میکنم باید بپرسی چگونه به عنوان یک نوزاد شروع کردم."
سخنرانی پل رند به شدت باعث خنده حصار شد. او داستان هایی درباره ارائه لوگوی های خود نقل کرد. یکی از داستانهایی که به ویژه مورد توجه قرار گرفت، درباره لوگوتایپ شرکت "NeXT" بود. رند درباره اینکه هرگاه استیو جابز هر صفحه از کتابچه ارائه را ورق میزد، لبخند جابز به طور پیوسته بزرگتر و بزرگتر میشد تا اینکه در نهایت به آخرین صفحه رسید و بپرسد: "میتوانم شما را بغل کنم؟"
پل رند پاسخ داد: "البته." او همچنین افزود: "وقتی مشتری میخواهد شما را بغل کن میفهمید که کارتان را درست انجام داده اید."
سپس او داستانی درباره کار برای یک مشتری دیگر که رفتار مشابهی نسبت به کتابچه ارائه او داشت، تعریف کرد. در آن زمان مشتری (یک خانم) از رند پرسید: "میتوانم به شما ببوسم؟" و پل رند دوباره پاسخ داد: "البته." سپس اضافه کرد: "مطمئن شوید به مشتریان خود داستانهایی درباره کارهایی که مشتریان قبلی انجام دادهاند بگویید (با اشاره به داستان استیو جابز). به این ترتیب آنها سعی میکنند رفتاری بهتر از مشتری قبلی داشته باشند."
بعد از سخنرانی، پل رند پیشنهاد داد که نسخههایی از کتابهای خود را امضا کند، که او بیش از یک ساعت از وقت خود را به امضای کتابش گذراند. من سعی کردم او را از انجا خارج کنم زیرا باید او را به یک میزبانی خصوصی میرساندم، اما او تا امضای آخرین کتاب ایستاد.
سخنرانی او در MIT به قدری مورد استقبال قرار گرفت که نگروپونته پیشنهاد کرد پل رند به اعضای هیئت علمی آزمایشگاه رسانه ملحق شود و ما سریعاً فرآیند پذیرش وی را در هیئت علمی آغاز کردیم. نگروپونته خواست که از تمایل پل رند برای پیوستن به آزمایشگاه را جویا شوم و بعد از آن پیامی برای وی فرستادم و وضعیت را توضیح دادم و او با "البته، میپذیرم" و "البته"ی زیرخطدار پاسخ داد. چند روز بعد از آن وی درگذشت.
منبع: https://designobserver.com/article.php?id=39426