قسمت خوب ماجرا، هم برای زنان و هم برای مردان، جریانی است که به دفاع از حقوق زنان برخاسته و تا به اینجا توفیقهای زیادی هم کسب کرده. اینجا درباره فمنیسم حرف میزنم. زمانی که نیمی از جمعیت متوجه شدند که از بدیهیترین حقوق شهروندی محرومند، تصمیم به مبارزه گرفتند. روزگاری بود که زنان فقط مسئول فرزندآوری و کار سخت خانه بودند (اگر مجبور نبودند در مزرعه هم کار کنند!) علاوه بر این تقریباً در همه موارد حق انتخاب شریک زندگی خود را نیز نداشتند. مانند کالا بودند. وسیلهای توسریخور و مادون بشر برای ارضای مردان بودند. حق کسب سواد و تحصیلات نداشتند. و دهها تبعیض دیگر. نهتنها برای زنان، بلکه برای مردان هم چیز خوبی نبود؛ چه کسی یک همدم باسواد و دوستداشتنی به یک نیمحیوانِ توسریخور و ضعیفالنفس ترجیح نمیدهد؟
تا به حال به واکنش مردم به مرگ یک مرد توجه کردهاید؟ بسیار دیدهام که اول میگویند:«بیچاره زن و بچهاش!» شاید کمتر موجودی مرگش هم به اندازه زندگیاش تا این حد غریبانه باشد. از همان دوره کودکی، این کلیشه که مرد باید قوی باشد به اکثر مردان دنیا تحمیل میشود. البته که مرد (و زن) باید قوی باشد؛ ولی اینکه از یک پسر بچه بخواهیم گریه نکند چون مرد گریه نمیکند، به نظرم بیرحمی است. این بیرحمی است که از کودکی پسرها جوری بار بیایند که صبور، خشن، قدرتمند و شاید بیاحساس باشند؛ به همان اندازه که میخواهند دخترها ضعیف، توسریخور، خنگ و زیادی احساساتی باشند. شرط اصلی تعادل است.
همزمان که زنان با حقوق خود آشنا شدند و کمکم برای رسیدن به برابری جنسیتی تلاش کردند؛ مردان از خود بیخبر بودند. زنان به تدریج به استانداردهای زندگی برابر میرسیدند. پابهپای مردان پیشرفت میکردند، مدیر و عضو هیأتمدیره میشدند، وظایف خانهداری را با مرد خانه شریک میشدند، در سکس بایستی به ارگاسم میرسیدند و… اما مردان نیز آنگونه که باید پیشرفت نکردند. همچنان باید تظاهر به قوی و بیاحساس بودن میکردند (مهم نیست شکست عشقی خوردی، زنت بهت خیانت کرده، توی زندگی به بنبست خوردی یا عزیزی رو از دست دادی؛ باید نشون بدی که به هیچتم نیست!) همچنان باید برای پول درآوردن سراغ کارهای خطرناک و سخت بروند (کارگر معدن، تکنیسین برق، کارگر ساختمان و…) و در زمان جنگ هم برای دفاع از فلان و بهمان و البته همسر و فرزدان، اول مردان باید در میدان جنگ سلاخی شوند. همه اینها برای ما مردان دنیای زمختی ساخته که بیشترین دلیل مرگ و میر مردان زیر سی سال خودکشی باشد.
در این نوشته اصلاً قصد تاختن به فمنیسم را ندارم؛ اما گونه خطرناک فمنیسم، چیزی است که من به آن فمنیسم افراطی میگویم. درواقع این به هیچ عنوان فمنیسم نیست، فقط نوع کودکانهای از مردستیزی است. جایی که الان زندگی میکنیم، بدبختانه از این نوع فمنیستها لبریز شده. کسانی فکر میکنند مردان موجودات اهریمنی و مفتخوری هستند که فکر و ذکرشان پایینتنه است و … حیوانند!
اغلب هم از اصطلاح مرد ایرانی استفاده میکنند. به همین راحتی آن جوان سیرجانی، سیبیلوهای ضعیفهگو، متجاوزانی که طبیعتاً در هر کشوری هستند، مردانی که اصلاً توی باغ نیستند و حتی مردان فمنیستی که یکیشان لخت و خوابآلود در حال نوشتن این بلاگ است (گونه سوپر بیآزار مرد ایرانی!) را به راحتی داخل یک پیمانه میریزند. من فقط از آنها میخواهم یا کمی جدی باشند و دست از سطحی بودن بردارند و یا کار را به کاردانش بسپارند.
همه اینها را گفتم تا به اینجا برسم: مساوات و عدم تبعیض با هم فرق اساسی دارند. اگر من و شما را کتک بزنند، ما با هم (در کتک خوردن) مساوی هستیم؛ ولی تبعیض علیه جفتمان است!
شاید روزی برسد که اگر به دوست خانمی گفتم تبعیض علیه ما هم هست، چشمانش قلنبه نشود و شاخ در نیاورد! حتی!
پنج صبح جمعه است و حالا که این بلاگ رو کامل کردم میبینم که ناقص هم هست. مثلاً همین جایی که عکس بلاگ رو برداشتم یه مقاله مفصلتر درباره همین موضوع هست که خودنش به شدت توصیه میشه. (لینک پایینتره)
به احتمال زیاد توی نوشتن این پست زیاد اشتباه کردم، لطفاً اگه قابل ذکری هست بفرمایید تا اصلاً با هم گپی بزنیم!
ممنونم که وقت گذاشتید!
مقاله مذکور و منبع عکس:
HUFFPOST: Feminism Is About Gender Equality, So What About Men's Rights?