توانایی صحبت کردن و ارتباط، به ما انسانها قدرتی داد تا یکدیگر را بفهمیم، درباره اتفاقات و محیط پیرامون حرف بزنیم و عقاید را به چالش بکشیم. این آخری میتواند مورد خطرناکی هم باشد؛ چرا که حاکمان و قدرتمندان غالباً در صدد خفه کردن صدای مخالفان هستند و از آگاهی و سؤال و به چالش کشیده شدن فراریاند. بحث و تبادل نظر با یک دوست کتابخوان و باسواد (خوشبختانه چندتا خوبشو دارم :) ) واقعاً لذتبخش و مفید است. از طرفی هم تجربه من نشان داده بحث با چند گروه اغلب به تلف کردن وقت و ضرر میانجامد. این خط قرمزهای من در بحث است:
۱. متعصب: هیچ اهمیتی ندارد که استدالهای شما چقدر قوی باشد، او براساس منطق و استدلال باور ندارد، او معتقد است چون ایمان دارد و به این که بدون تحقیق و تفکر ایمان دارد، افتخار میکند. فرقی نمیکند که به یک نژادپرست بگویید که در جهان امروز نژاد معنای خاصی ندارد، او ایمان دارد که عرب هر چه باشد او را دشمن است!
بحث و مناظره با متعصبها زمانی شگفتیساز میشود که آنها استدلالهای عجیب خودشان را دارند و هرچقدر هم دلایل شما واضح و قابل فهم باشد آنها را قانع نمیکند. حرف زدن با یک خلقتگرا بسیار سخت است چون او بدون مطالعه متون علمی نظریه فرگشت حرف از آنتروپی و پیچیدگی فرونکاستنی و… میزند.
۲. دوست صمیمی: اختلاف نظر مذهبی به سادگی دوستیهای قدیمی را خراب میکند. من دو دوست قدیمی دارم که بعد از ده-دوازده سال دوستی عمیق بهخاطر اختلافات مذهبی دوستیشان را با هم تمام کردند.
۳. مالیخولیایی: کسانی هستند که در قرن بیست و یکم، پنجاه سال بعد از سفر انسان به ماه، زمانی که ساینس بسیاری از بیماریها را ریشهکن کرده و باعث توسعه تکنولوژیهای پیشرفته و مفید شده، معتقدند که پِهنِ الاغِ ماده خواص درمانی دارد، روح و جن با ما زندگی میکنند، جهان توسط قدرتهای پنهان کنترل میشود و اسرائیل میخواهد همه ما را بخورد. بحث کردن با این افراد، حتی اگر مفید باشد، حوصله و وقت زیادی میطلبد.
۴. سطحیها: آدمهای سطحی همهجا هستند. آنها به سادگی زمینتختگرا میشوند و خیلی راحت ادعاهای یک لیسانس حسابداری درباره آخرالزمان و شلوار جین و فراماسونری را جدی میگیرند و تحت هیچ شرایطی حاضر به تحقیق نمیشوند. سطحیها بیشتر روز خود را در اینستاگرام میگذرانند و به شدت از کتاب و مطالب طولانی فراریاند. حتماً قرار نیست آنها به چیز عجیبی باور داشته باشند؛ چون به نظر من آنها به طور تصادفی با یک عقیده آشنا میشوند و تا آخر ادامه میدهند. برای من، سطحیها بسیار آزاردهنده هستند.
من با روشهای مختلفی از بحث با این دستهها فرار میکنم. گاهی در حد چند دقیقه صحبت میکنم، سعی میکنم آنها را استدلال درست و روش علمی آشنا کنم و گاهی هم از بحث کردن طفره میروم و البته اگر حال طرف را خیلی وخیم ببینم، قبل از این که با اعصابم بازی کند به عقایدش توهین میکنم (عقاید لایق هیچ احترامی نیستند، آدمها ولی میتوانند محترم باشند. اصولاً احترام به عقاید یک مغالطه مشهور است.)
بعد از مدتی حالا دارم مینویسم. شاید دستههای دیگری را از قلم انداخته باشم که خوشبختانه کامنتها باز هستند و میتوانیم صحبت کنیم. :) درحال نوشتن هم به آهنگ Keep Talking از پینک فلوید و پروفسور هاوکینگ گوش میدادم.