سربازی وحشت شمارهٔ یک پسران ایرانی است. فرایندی که طی آن پسران باید دو سال از عمر گران خود را صرف چیزی کنند که به آن «خدمت مقدس نظام وظیفه» کنند. از کاستیها و ضررهای خدمت اجباری، زیاد گفته شده، پس در این نوشته، قصد من مرور این نقایص نیست؛ بلکه میخواهم کاملاً از تجربهٔ پیش رو بنویسم.
چیزهای زیادی راجع به سربازی آزاردهنده است؛ اما پیش از آن مایلم از دلگرمیها بگویم. محیط خشن پادگان میتواند مفید باشد؛ نه به معنی کلیشهٔ «عوضش مرد میشوی» بلکه شاید به مثابهٔ یک نوع تجربه! من با جملهٔ «هر چیزی که تو را نکشد، قویترت میکند» شدیداً مخالفم. به نظرم زیادی سادهلوحانه به نظر میرسد. مگر نه این که بسیاری از موقعیتها (مثل خدمت اجباری برای خیلیها) نهتنها آدم را قویتر نمیکند؛ بلکه هم باعث عقب افتادن میشود و هم ضعیفتر شدن. به هر حال این آش کشک خاله است و باید تحمل شود. آیا میشود این تهدید را به فرصت تبدیل کرد؟
سربازی اجباری، بردهداری است. بردهها آزاد نیستند. پس سرباز آزاد نیست. سرباز حتی آزادی انتخاب ساعت خوابش را هم ندارد! ساعت ۹ شب خاموشیست و ۴ صبح بیدارمان میکنند. این مسأله به اندازهای که به نظر میرسد بد نیست. یکی از بهترین اوقات زندگی من زمانی بود که پیش از سپیدهدم بیدار میشدم. سحرخیزی لذتبخش و مؤثر است.
در واقع این یکی خودش فرصت است و نیازی به تبدیل آن به فرصت نیست. بعداً بیشتر از نقد تکنولوژی خواهم نوشت؛ اما فعلاً از این که چیزی حتی به اجبار من را از تکنولوژیهایی که (مثل تقریباً همهٔ مردم) به آنها وابسته شدهایم جدا میکند، خوشحالم! زندگی بدون گوشی موبایل و اینترنت!
تمام این زحمتها و سختیهای سربازی شاید کاملاً بیفایده و مضر باشد. به هر حال کسی مثل من، با وجود ورزش منظمی که دارم، هیچوقت مناسب دفاع از کشور نیست. ارتش حرفهای باید از کشور دفاع کند. اما امیدوارم به زحمتش بیارزد و بعد از پایان خدمت اجباری حداقل قدرت بدنی بیشتر داشته باشم و کمی سختکوشتر شده باشم.
مؤثرترین نیرویی که میتواند قانون سربازی اجباری (بخوانید سرباری اجباری چون هر کدام از ما سربازان وظیفه، در واقع برای اقتصاد و امنیت کشور مضر هستیم!) را لغو کند، سازماندهی و نافرمانی مدنی است. اگر همهٔ سربازان وظیفه یا دستکم آنهایی که از وضعیت ناراضی هستند، از این قانون سرپیچی کنند چه میشود؟ سرباز کم میشود. نمیتوانند همه را به زور وادار به اطاعت کنند. نمیشود خدمات اجتماعی را روی بخش بزرگ و مهمی از مردان جوان ببندند. آن وقت آنها مجبور به تغییر فوری قانون میشوند. این کار عجیب و غریبی نیست، نافرمانی مدنی میتواند به عنوان یک تکنیک بسیار مؤثر عمل کند، همانطور که بوسیلهٔ گاندی منجر به استقلال هندوستان شد و توسط مارتین لوترکینگ در آمریکا برای الغای قوانین نژادپرستانه استفاده شد. کار سختی نیست، تنها نیاز به سازماندهی دارد.
صحبت از گاندی شد، به عقیدهٔ گاندی نباید با آدم بد همکاری کرد. مجریان و متولیان قانون سربازی اجباری کاری میکنند که عین شرارت است. این قانون برای کشور مضر و برای عدهٔ زیادی از جوانان رنجآور و ناعادلانه است. دومین مسألهٔ آزاردهنده در مورد خدمت اجباری این است که یا باید با آدمهای بد همکاری کنم و به خدمت نظام بروم و یا باید قید آیندهام را بزنم. من گزینهٔ اول را انتخاب کردم و ناراحتم. تنها دلگرمی من، این است که نهاد خدمتم ارتش است و در ارتش شاید اندکی مفید واقع شوم.
اگر قانونی ناعادلانه بود، فرد نمیتواند از آن سرپیچی کند، بلکه وظیفه دارد از آن سرپیچی کند.
-توماس جفرسون
آخرین دلگرمی من هم میتواند این باشد که ما به تجربه دریافتیم که آینده آنطور که پیشبینی میکنیم نیست یا به قول دوستی، «طبیعت اون جوری که ما میخوایم رفتار نمیکنه!» بسیار پیش میآید که اتفاقات خوب، اوقات بد را رقم میزنند و بدترین رویدادها در آخر تماماً منجر به خیر و صلاح میشود.
و السلام، نامه تمام