حتما شما هم تو اتاق خودتون در محل کار، احساس راحت تری نسبت به اتاق همکارتون دارین. خب همهمون یه #منطقه_امن داریم. یه منطقه ذهنی که بهمون حس امنیت بیشتری میده. مثلا محل کاری که دوسش داریم یا حتی فقط بهش عادت کردیم، دوستان قدیمی یا محله و شهری که توش زندگی میکنیم هم میتونن منطقه امن ذهنمون باشن. واقعیت اینه که هرچی بیشتر تو اینمنطقه مونده باشیم و کمتر ازش بیرون زده باشیم، بهش وابسته تریم و خارج شدن ازش برامون سخت تره.
آدمایی رو میشناسم که پیشنهادهای شغلی خیلی بهتری داشتن اما به خاطر همین منطقه امن، اونا رو رد کردن. یا آدمایی که میتونستن مهاجرت کنند و تجربه زندگی با ملل دیگه رو تجربه کنند اما همه رو کنار گذاشتند و داخل منطقه امنشون موندگار شدند.
شما هم ممکنه چیزهای زیادی که دوس داشتین قبل ترها تجربه شون کنین رو کنار گذاشته باشین، چون از روبرو شدن باهاشون کمی دلهره داشتین. حتی کسی هم نمیدونه که اصلا چنین علاقهای در تو وجود داشته اما تو که در خلوت خودت میدونی چرا اونو تجربه نکردی!
هرچه بیشتر خودت رو در منطقه امنت نگه داری، محتاط تر میشی. قدمهات سنگینتر میشن و سختتر مسیرت رو تغییر میدی.
ممکنه بشی مثل خیلی از کارمندهایی که سی سال از زندگیشون رو صرف کاری کردن که علاقهای بهش نداشتن. یا ممکنه تمام عمرت رو فقط در شرق تهران زندگی کنی چون محله ی پدریت بوده و هیچوقت به ذهنت نرسه که بخوای بری به غرب تهران! چه برسه به اینکه بخوای به کشور جدید و قاره جدید فکر کنی. اگر هم بخوای بهش فکر کنی، دائم نقاط منفی تصمیم های جدید میاد جلوی چشمت و مثلا میگی خوب شد نرفتم غرب تهران، اونجا مسیرها کمتر تاکسی خوره، اونجا نون سنگک ها گرونتراز شرق تهرانه، اونجا مکانیکی ها کارشون خوب نیست!!!
اینا مثال های مسخره ایه و باورت نمیشه؟! اما من به گوش خودم شنیدمشون. خلاصه که هرچیزی میاد تو ذهنت تا تورو متوقف کنه.
توقف تو در محل کار همیشگیت، توقف تو تا پایان عمرت در رشتهای که شروع به تحصیل کردی اونم فقط در هجده سالگی، توقفت در محلهای که توش بدنیا اومدی و ... تا بگیر و بیا بالاتر، همه نشانه هایی هستند از اینکه در منطقه امن خودت گیر افتادی.
حتی ممکنه کلی هم خوشحال و راضی باشی از وضعیتی که داری اما واقعیت اینه که منطقه امن، تو رو زیاد به زحمت نمیندازه و ممکنه باعث بشه توانمندیهایی که در وجودت میتونستی داشته باشی رو هیچوقت تجربه نکنی و اگه بواسطه یک طوفان، منطقه امنت بهم بریزه، تو مرد روزهای طوفانی نیستی تا گلیم خودتو بکشی بیرون.
وقتی سال 2019 مهاجرت کرده بودم و تو خودم عمیق شده بودم و داشتم به مسیر زندگی و مهاجرتم فکر میکردم این متن رو نوشتم. این حاصل واکاوی های ذهنی مهدی ارسطوی 20 ساله ست، وقتی داشت وارد فاز عبور از شوک مهاجرت می شد!
مهدی ارسطو
وایمار، آلمان
6 آبان 1398 - 28 اکتبر 2019