این لپتاپ من است که با آن تایپ میکنم. برند لپتاپ من msi است که از قضا به نوعی مخفف نام من است Maryam Sadat Imami. من در طول هفته به تئاتر رفته و با لپتاپم نظراتم را در مورد تئاتری که دیدم مینویسم. من در تاریکی سالن با کسی حرف نمیزنم مگر اینکه سپیده باشد (او خودش گفت سپیده است و در تاریکی با من حرف زد. هیچکس به ما نگفت هیس چون چهار دقیقه و چند ثانیه فرصت داشتیم بفهمیم چه کلاهی سرمان رفته). من الان با لپتاپم که روی لپ نیست و روی دسک است دارم تایپ میکنم. سپیده اتفاقن سبزه بود! من از لبهایش خوشم آمد اما کلاه بافتنیاش را دوست نداشتم. من با دو انگشت تایپ میکنم چون تایپیست نیستم. من الان دارم کار سید محمد مساوات را به زبان جمله ترجمه میکنم و اینکار را با کیبورد لپتاپم انجام میدهم. بهخدا دیشب در تاریکی سپیده با من حرف زد. سپیده بیا خودت زیر این مطلب شهادت بده. من خط چشم تو را هم دوست داشتم اما کلاهت قشنگ نیست. این چیزی که میخوانید نشان میدهد من نارسیسیسم (SSs) دارم. من فکر میکنم لپتاپ msi من مهم است. من فکر میکنم کیبورد لپتاپ من مهم است. من فکر میکنم الان سپیده که در تاریکی با من حرف زده باید خیلی خوشحال شود که اسمش اینجاست. من خودشیفته هستم و این میزان از بیماری ریشه در کودکی تروماتیک و پر از تحقیر من دارد. این واکنش روانی من به حقارت ذاتیم است. اما راهش را یاد گرفتهام. آن دُمِ کلفتی که روی پوستر بیگانه در خانه دیدید دم کلفت دوستان من است. من با کمک آنها یک "نام" میسازم. که سپیده نیست. نوید است. پیامهای خوش برای من و فقط من دارد. این نام میآید و من بهوسیلهی آن حقارت کسانی که نگاهم میکنند را نشانه میروم و آنها مرعوب شخصیت برتر و توان ذاتی و خلاقیت بیحد و حصر و ایدهپردازی ناب من و خیلی توانمندیهای دیگری که دارم و حوصله ندارم برای شما آنها را با کیبورد لپتاپ msi خود که خیلی هم گران است تایپ کنم، میشوند. من فیلم فایتکلاب را دوست دارم مخصوصن آنجایش که راوی احساس میکند تایلر به آن پسر خوشگل نظر دارد و از روی حسادت میزند صورت او را با مشتهای پیدرپی نابود میکند. مخصوصنتر آنجایش که تایلر از او میپرسد چه حسی دارد و او میگوید حس خرابکردن یک چیز زیبا و درونش از ارتعاشی شهوانی میلرزد. من دوست دارد نامها را از ریخت بیاندازم. من دوست دارم فرمها را از ریخت بیاندازم. من دوست دارم هرچه به غیر از من ریخت دارد بیریخت کنم. همه در تاریکی میخندند. همه به خودشان میخندند. من هم این داستان آوانگارد را نوشتم تا هرکسی که بگوید این داستان نیست من هم بگویم تو آوانگارد حالیت نمیشود و هرکس هم که مغلوب نارسیسیسم (SSs) من شد و گفت این داستان آوانگارد دربارهی کاربرد ابزار، نشاندادن ماهیت تولید نوشتار، استعارهای از تجربهی والای انسان مقهور تکنولوژی، با استفادهی محیرالعقول از بینامتنیت است، من سکوت کنم تا او در درونش از شهوتی سرکوبشده بلرزد. با همهی اینها قلم من از نوشتن نقدی درخور تئاتر بیگانه در خانه به نویسندگی و کارگردانی سید محمد سوامات (SMS) قاصر است. او سیستمی از پیامهای کوتاه است. او پیامکی از al7 است. او نوید یک چیزی است. یک چیزی که بهشدت میلرزد.