مریم امامی
مریم امامی
خواندن ۳ دقیقه·۵ سال پیش

دست‌های آلوده

تحرک خلاقانه‌ی ذهن محبوس در چهاردیواری بیماری، اضطراب، امید و کتاب، کار مرور را به نمایشنامه‌ی "دست‌های آلوده" اثر ژان‌پل‌سارتر رساند. هوگو جوانی از طبقه‌ی بورژواست که به حزب کمونیست فرانسه در دوران جنگ دوم جهانی پیوسته. او برای اثبات کارآمدیش به‌وقت اختلاف‌نظر بین دو سرکرده‌ی حزب (لویی و هوده‌رر) داوطلب می‌شود تا به نفع ایده‌های انقلابی و غیرسازشکارانه‌ی لویی، هوده‌رر را ترور کند. او به‌عنوان منشی به‌خدمت هوده‌رر درمی‌آید و پس از مدتی تحت‌تأثیر او و افکارش و ضعف ذاتیش برای آدم‌کشی در هدفش تعلل می‌کند اما حزب این تعلل را نوعی خیانت می‌داند و این نظر حزب با سوءقصدی که بدون هماهنگی با هوگو علیه هوده‌رر رخ می‌دهد و در آن احتمال مرگ هوگو هم هست به او فهمانده می‌شود. او که به‌شدت احساس ناکارآمدی، شکست و خجالت می‌کند عزمش را برای ترور هوده‌رر جزم می‌کند اما صبح روز ترور ژسیکا همسر هوگو پنهانی نزد هوده‌رر می‌رود و او را از نقشه‌ی همسرش آگاه می‌کند. این امر به‌ظاهر برای حمایت از هوگوی بیست و یک ساله و در باطن برای دلربایی از هوده‌رر رخ می‌دهد. بنابراین هوده‌رر که از نقشه‌ی هوگو آگاه شده در کمال خونسردی و ادب او را خلع سلاح می‌کند کاری که شب قبل در سطح عقیدتی هم رخ داده بود. درواقع تسلیم‌شدن هوگو در مرحله‌ی اول به واسطه‌ی مواجهه با حقیقت مبارزه از نگاه یک انقلابی مبارز در مقابل نگاه یک آنارشیست روشنفکر بود. ایده‌های آنارشیستی هوگو دربرابر سیاست انقلابی هوده‌رر شکست‌خورده بودند و این تسلیم اسلحه به او را آسان کرده‌بود. هوگو که برای بار چندم بعد از ترک طبقه‌ی بورژواییش خود را این‌بار میان پرولتاریا هم گم کرده، مغموم هوده‌رر را ترک می‌کند تا قدم‌زنان فکر کند و در این میان ژسیکا که پشت پنجره پنهانی گفتگوی شوهرش با هوده‌رر را می‌شنید برای تشکر از او وارد اتاق و البته آغوش او می‌شود که از قضا در همین حین هوگو دوباره وارد اتاق شده و بالاخره کار هوده‌رر را با سه تیر در شکمش می‌سازد. هوگو تنها دوسال به حبس محکوم می‌شود. بعد از آزادی لویی که خود او را برای ترور فرستاده بود تصمیم می‌گیرد تا از حزب حذفش کند. او باید به معشوقه و هم‌حزبیش اولگا ثابت کند که عنصر مفید و علاج‌پذیری برای حزب است؛ گویی دست‌های به‌خون‌آغشته‌ی او دلیل کافی نیست. اما همان وقتی که اولگا به این نتیجه می‌رسد که او مفید خواهدبود هوگو می‌فهمد که لویی همان سیاست‌های سازشکارانه‌ی هوده‌رر را برای حزب در پیش گرفته. هوگو مبهوت از شکست چندباره‌اش در تعریف خود درحالی‌که از سیاست رودست خورده، با دستی به‌خون‌آغشته برای هیچ، با خاطره‌ی قتل کسی که دوستش داشته و با زخم خیانت همسرش، "علاج‌ناپذیری" حزبیش را با حمله به سوی لویی نشان می‌دهد. او فریاد می‌زند "علاج‌ناپذیر" و برای شلیک به سمت لویی و دیگران حمله می‌کند. او بالاخره هویت گمشده‌اش را یافته: یک علاج‌ناپذیر!

بیماری هوگو چیست که باید علاج شود؟ شاید در این گفتگو بین او و هوده‌رر به بهترین وجهی با این بیماری آشنا شویم:

"چقدر به پاکی و منزه‌بودن خودت علاقه‌مندی پسرجان! چقدر وحشت داری از اینکه دست‌هایت آلوده بشود. بسیار خوب پاک و منزه بمان! ولی این منزه‌طلبی [تنزیه‌طلبی] به‌درد چه‌کسی می‌خورد و اصلا چرا تو میان ما آمده‌ای؟ منزه‌بودن عقیده‌ای است که به‌کار درویش‌ها و کشیش‌ها می‌خورد و شما روشنفکرها و بورژواهای آنارشیست برای اینکه کاری انجام ندهید، دست‌به‌دامان منزه‌طلبی شده‌اید. هیچ‌کاری‌نکردن، ساکن و ساکت ماندن، دست زیر چانه زدن و دستکش به‌دست کردن! اما من دست‌هایم آلوده است. تا آرنج. من دست‌هایم را توی کثافت و خون فرو‌کرده‌ام. و تازه بعدش چه؟ خیال می‌کنی با کمال معصومیت و دور از هر گناهی می‌شود حکومت کرد؟"

بیماری هوگو دست‌های پاک او بود که نمی‌خواست به دروغ آلوده شود؛ اما درنهایت به خون آلوده شد. از خودم می‌پرسم اما بیماری دست‌هایی که به دروغ آلوده است از دست‌هایی که به ویروس آلوده‌اند به مراتب بیشتر نیست؟ کشته‌های دروغ را در کدام آمار می‌شمرند؟

instagram.com/mim.imami

دست‌های آلودهژان پل سارترمعرفی کتابکرونادروغ
_ منتقد ادبی و پژوهشگر instagram.com/mim.imami
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید