مریم امامی
مریم امامی
خواندن ۷ دقیقه·۵ سال پیش

شناس-نامه ای برای نقد روان-کاوانه


نقد روانکاوانه رویکردی در نقد ادبی است که بر مبنای مطالعات و کشفیات زیگموند فروید از ساختار روان انسان شکل گرفته. پیش از آنکه به معرفی روش های مختلف نقد روانکاوانه بپردازیم بد نیست به این نکته اشاره شود که بر اساس متد های مختلفی که منقد در این رویکرد اتخاذ می کند، می توان جایگاه تئوریک متفاوتی را برای نقد روان کاوانه در خاندان بزرگ "نظریه های ادبی" در نظر گرفت. برای مثال تکیه بر ایده های فروید این نقد را فرزند  "نظریه های معطوف به خواننده" معرفی می کند در حالی که استفاده از ایده های ژک لکان، نقد روانکاوانه را در خانواده ی شلوغ " نظریه های پسا-ساختارگرایی" می نشاند و این تازه آن بخشی از اصالت نقد روانکاوانه است که هنوز با نظریه های فرهنگی نیآمیخته که در آن صورت "نظریه های فمنیستی " در نقد ادبی خاستگاه آن خواهد بود.

با تولد روانکاوی ( psychoanalysis) شروع کنیم. روانکاوی این تفاوت عمده را با روانشناسی دارد که در روانشناسی ، تحلیل رفتار آگاهانه ی انسان و پرداختن به علوم شناختی دو عرصه ی اصلی مطالعات را تشکیل می دهند اما در روانکاوی آنچه در مرکز توجه قرار می گیرد رابطه ی دینامیک بخش "ناخودآگاه" روان با بخش "خودآگاه" و نحوه ی نمایش بخش ناخودآگاه از طریق نشانگان -  مخصوصا- زبانی است. زیگموند فروید اولین کسی بود که اصول روانکاوی را در اوایل قرن بیستم فرموله کرد. او ناخودآگاه را مخزنی می دید که مجموعه ای از امیال، غرایز، خاطرات و احساسات سرکوب شده مربوط به جنسیت و خشونت را در خود جمع کرده. دسترسی به محتوای این مخزن جز از طریق روانکاوی ممکن نیست و روانکاوی نیز با ابزار"سخن" به درون ناخودآگاه راه می یابد. اما این "سخن" از طریق روانکاو است که کشف رمز می شود چراکه غالبا از طریق "رویا" یا " لغزش های زبانی" است که خود را در لایه های تو در توی سمبل ها و رمز ها آشکار می کند.

در نقد ادبی روانکاوانه بر اساس آراء فروید متن ادبی مانند متن "رویا" ی رویا بین تصور می شود و ازین رو قابلیت تحلیل روانکاوانه می یابد در این روش و در جستجوی "ناخودآگاه" ادبی تاکید بر سه وجه عمده مد نظر است: مولف ( و شخصیت منبعث از او) ، خواننده و متن. فروید در چند اثر خود به ادبیات پرداخته است وی از اثر ادبی به مثابه ی نشانه ی مرضی هنرمند یاد می کند و در نقد ادبی روانکاونه نیز این ایده به شکل تشابه رابطه ی مولف و متن با رابطه ی رویا بین و متن رویا اهمیت می یابد ازین رو چند روش نقد که همگی نسبت به روش های نقد روانکاوانه ی لکانی، ابتدایی هستند به وجود می آید. برای مثال یکی نقد اثر به عنوان نشانگان مرضی مولف است، دیگری نقد روانکاوانه ی شخصیت های داستان بر اساس تئوری های شخصیت فروید است سه دیگر کاریست که "نرمن هالند" انجام داده و با تغییراتی در نظریات فروید آنرا به قالب نقد روانکاوانه ی واکنش خواننده ریخته که در آن رابطه ی "تعاملی" خواننده با متن برجسته می شود و البته این خانواده فرزند ناخلفی هم دارد که علیه پدر ایستاده و "نقد کهن الگویی" را بنا نهاده. کارل گوستاو یونگ حواری فراری فروید بود که با رد نظریه ی او نظریه ی نا خودآگاه جمعی خود را مطرح کرد. کارل یونگ در نقد کهن الگویی خود به خلاف فروید اثر ادبی را کانون روانکاوی نویسنده یا خواننده نمی داند بلکه آنرا بازنمایی رابطه ی میان ناخودآگاه فردی و جمعی یا باز نمایی اساطیر، تصویر ها ، نماد ها و به طور کل "کهن الگوهای" فرهنگ های گذشته می داند. تمام این تلاش ها در نظریه های ساختار گرای ادبیات و نظریه های معطوف به خواننده جایی برای خود پیدا می کنند مگر همین آخری که نقد کهن الگویی باشد. چرا که هر چند نقد کهن الگویی نیز در پی یافتن ساختاری کهن برای ارتباط اجزاء نمادین اثر است اما از آنجا که به غیر از یونگ و نورتپ فرای دیگر کسی کاری جدی در راستای فرموله کردن ایده های یونگ در ادبیات انجام نداده، هنوز که هنوز است ما تئوری مستقلی بر اساس ایده ی ناخودآگاه جمعی نداریم و تحلیل های موجود مبنای نظریشان را کماکان از یونگ وتنها یونگ وام می گیرند؛ این در حالیست که به مدد نبوغ ژک لکان و ایده ی مترقی او در ترکیب نظریات فروید با زبان شناسی سوسور و پسا ساختارگرایی، روانکاوی فرویدی به مرحله ی جدیدی وارد شده است.

در دهه ی پنجاه و شصت میلادی ژک لکان بر اساس نظریه های ساختار گرایان و پسا ساختار گرایان درباره ی گفتمان ، فروید را دوباره تفسیر کرد. در این تفسیر مجدد فروید او به این ایده رسید که آثار فروید را نباید تحلیل لفظی کرد بلکه آثار او نیاز به تحلیل سمبلیک دارند. وی شعار بازگشت به فروید را در حالی سر می دهد که نظریاتش از فروید فراتر می رود با این وجود مایه ی اصلی تفکرات لکان آراء هم اوست. برای مثال لکان این ایده را مطرح می کند که ناخودآگاه نیز مانند زبان ساختار خاص خود را دارد اما ساختار ناخودآگاه محصول زبان است او شکل گیری ناخودآگاه را همزمان با شکل گیری زبان می داند در حالی که فروید وجود ناخوداگاه را نسبت به زبان پیشینی می پندارد. اساس کار لکان نیز "سخن" است اما آنچه او از "سخن" به ما می نمایاند بسیار پیچیده و البته به مراتب علمی تر است. همین اهمیت "زبان" و "سخن" در تفکر لکان است که موجب می شود نظریات وی در نقد ادبی روانکاوانه تحولی اساسی ایجاد کنند و این نقد را تبدیل به یکی از شاخه های نقد پسا ساختار گرایی کند. به عقیده ی لکان انسان ها وارد نظام از قبل موجودی از دال ها می شوند که فقط در چارچوب یک نظام زبانی معنا پیدا می کند ورود به قلمرو زبان ما را قادر می سازد که در نظامی از نسبت ها و روابط، در موضع سوژه ی شنا سا قرار گیریم که البته کل این فرایند و مراحل مقدم بر آن زیر سیطره ی نا خودآگاه است. روانکاوی کلاسیک بر پایهی این عقیدهی اصلی زیگموند فروید استوار بود که تعارض‌های ناخودآگاه میان بخش‌های مختلف روان - نهاد، خود، فراخود - علت اصلی رفتار نابهنجار هستند در حالی که لکان این صورتبندی را به تعامل سه امر یا مرحله از رشد روان که مانند گره برومه در هندسه به هم تنیده اند بیان می کند. در روانکاوی البته مسءله رد یابی ناهنجاری ها نیست بلکه در وهله ی اول دسترسی به محتوای ناخودآگاه است ازین رو در سه امر خیالی(تصاویر)، نمادین(زبان و نظام های اجتماعی) و واقع(مرحله ی غیر قابل دسترس پیشا زبانی)  که لکان تعریف می کند این تعامل و نسبت آنهاست که نوع شخصیت فرد را تعیین می کند. در واقع رابطه ی دیالکتیکی بین این سه امر که در طول زندگی فرد و بر اساس اتفاقات حیات او شکل گرفته اند وضیعت روانی او را معرفی می کند. از آنجا که لکان ناخودآگاه را نیز مانند زبان واجد ساختار می دانست آراء او برای تحلیل ساختار های کلی زبان نیز مناسبند. برای مثال بررسی نحوه ی شکل گیری متن ادبی  و بررسی نسبت آن با محتوا می تواند ازین دست باشد. منتقدانی که بر اساس آراء لکان نقد می کنند بیشتر در پی یافتن ناخودآگاه "متن" هستند تا تحلیل نویسنده یا خواننده. آنها متن را به عنوان نمونه ای از آنچه لکان در کلیت زبان و ناخودآگاه مد نظر داشت می بینند مخصوصا با تاکید بر گریز دال ها از تعلق به مدلولی خاص و البته با مرکزیت ناخودآگاه. مثالی دیگر برای نشان دادن رابطه ی ادبیات با روانکاوی در تبیین "استعاره" و "مجاز " از نظر لکان است. نظریه ی رویای فروید به متن ادبی ارائه می شود، ناخودآگاه معنا را در تصاویر نمادینی پنهان می کند که احتیاج به کشف رمز دارند. تصاویر رویا(متن) فشرده (ترکیب چند تصویر با یکدیگر) یا جا به جا (انتقال معنا از یک تصویر به تصویری مرتبط با آن) می شوند. لکان به آن فشردگی "استعاره" و به آن جا به جایی "مجاز" می گوید. به عقیده ی او تحریف ها و معناهایی که رویا پدید می آورد از قوانین دال تبعیت می کند. "سازوکارهای دفاعی" فروید هم صنایع لفظی تلقی می شوند مثل طنز، حذف و نظایر آن. از نظر لکان دال تحریف نشده هیچ گاه وجود نداشته است. روانکاوی او فن بلاغت علمی ناخودآگاه است.

در روانکاوی فمینیستی که یکی از مهمترین شاخه های نقد روانکاوانه است، تعامل ادبیات،فرهنگ و هویت جنسی، با تاکید بر رابطه ای که مرد و زن در تاریخ با یکدیگر داشته اند مورد بررسی است. این نقد ها می توانند بسیار رادیکال باشد چراکه جدی تر از دیگر نقد های روانکاوانه به بررسی ساختار ذهنیت می پردازد.

چاپ‌شده در کتاب هفته، شماره 142

نقد ادبینقد روانکاوانهفرویدلکان
_ منتقد ادبی و پژوهشگر instagram.com/mim.imami
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید