ویرگول
ورودثبت نام
مهدیه عطائی
مهدیه عطائی
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

بنا کردن چیزی در شرایطی که زمین زیر پایت می لرزد

پارسال بود و یک دوست تازه. درباره ی کاری که در محیط مشترک انجام می دادیم حرف می زدیم. روزهای دچار شدن به انفعالی که البته بعد از پاییز 98 نمیتوانست عجیب باشد. تصویری که از خودم دارم در آن مکالمه ها مثل ماشینی ست که به پرت و پرت کردن می افتد و خاموش می شود. با حوصله گوش می کرد و اندوخته هایش را در یک مسیر نیم ساعته تا خانه توی جیب هایم میگذاشت.

در یکی از این بده بستان های کلمه ای، یک کتاب برایم آورد با یک جلد پارچه ایِ بنفش که سنش را میشد از گوشه های پوست پوست شده و فونتِ تایپ شده حدس زد. کتاب چاپ جایی است به نام " بنگاه نشریات پروگرس" در مسکو. به زبان فارسی با برگردان "آلک قازاریان" هفده سال بعد از چاپ این کتاب اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشیده است و داستان رسیدنش به دست من برایم همانقدر عجیب است که طول کشیدن چندماهه ی تماشا کردن و لمس کردن جلدش بدون خواندن.

کتاب کلاسیک‌های ادبیات روسی - رودین/ ایوان تورگنف
کتاب کلاسیک‌های ادبیات روسی - رودین/ ایوان تورگنف

قرنطینه فرصت داد در نهایت به داخلش سرک بکشم. "رودین" است اثر ایوان تورگنف. رمانی که ظاهرا در زمان خود، جامعه ی روس را به جنبش درآورده است. در نکوهش بی عملی روشنفکران سخنور. بازنمایی نمونه ی افرادی که در روسیه آن زمان به آدم زیادی شهره بودند.

رودین، قهرمان داستان که شخصیتی موجه، سخنور و فرهیخته ای می نماید در غیبت یکی از دوستانش دعوت به خانه ی تابستانی داریا که زنِ بیوه میانسال در یک دهکده می شود. خانه ی داریا محلی برای برگزاری محافل و دورهمی های همسایگانی از طبقه اشراف و مالکان است. رودین به سبب دانشی که در زمینه فلسفه در آلمان فراگرفته است و حافظه ی بسیار خوب و همچنین استعدادش در تحلیل مسائل خیلی زود در دلها جا باز میکند که این موضوع باب طبع چندتن از شخصیت های داستان نیست. رودین به سبب توجه داریا در خانه ی او می ماند و عشقی پنهانی بین او و ناتالیا دختر داریا شکل میگیرد. داریا موافق این عشق نیست و این عدم موافقت رودین را در اولین گام مجاب می کند که پا پس بکشد. جلوتر میبینیم که این یک نمونه از پاپس کشیدن های رودین است. قهرمانی که قهرمانِ کلمه هاست و در عمل نمیتواند حتی با ترس های خودش روبه رو شود. روشنفکری که ایده های بزرگی دارد اما نمونه ی یک آدم سربار جامعه است. از پس ایده هایی که اتفاقا منفعت جامعه را در پی خواهد داشت بر نمی آید و این بی عملی خودش را هم پریشان و سرگردان کرده است. رودین برای استعداد و توانایی هایش مورد استعمالی پیدا نمی کند و جالب است که از ایده پردازی و دست زدن به کارهای جدید دست برنمی دارد.

رودین در جایی در گفتگو با دوست قدیمی اش لژنف می گوید: " من هرگز بلد نبودم چیزی بنا کنم. تازه بنا کردن چیزی در شرایطی که زمین زیر پایت می لرزد و باید پی بنا را باصطلاح خودت احداث کنی کار دشواریست"

القصه تورگنف یک واقعیت از زندگی خودم و اطرافیانم را اینطوری زد توی صورتم. همه ی ما آدم زیادی های بدرد نخور که زمین زیرپاهایمان میلرزد و کاری از دستمان برنمی آید جز حفظ کردن چیزها و بازگو کردنشان در محافل خودمان بی آنکه چیزی را جابه جا کنیم یا اثری در جهانِ کوچکِ اطرافمان بگذاریم.

ادبیات روسیهایوان تورگنفآدم زیادیرودینمعرفی کتاب در روزهای قرنطینه
UI/UX Designer
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید