بذارید اول از معرفی خودم شروع کنم، من شمیمم یه دختر ۲۲ ساله معمولی که یک گوشه از این دنیای بزرگ تو بهار خاکستری ۹۹ رو تختش درازکشیده و بنابه توصیه یکی از آدمهای عزیز زندگیش میخواد نوشتن را آغاز کنه.
من سال ۹۴ وارد دانشگاه رشته مهندسیکامپیوتر شدم که ۱۸۰ درجه با علاقم که عمران بود تفاوت داشت، گذشت و گذشت تا کمکم به رشتم علاقه پیدا کردم، باهاش دوست شدم و بعدشم فهمیدم میتونم خیلی داخلش موفق باشم؛ با شرکت در اولین ماراتون بازیسازی دانشگاه چرخ فلک اینجوری چرخید که من وارد این صنعت بشم.
ازش خوشم میآمد و همپا داشتم برای یادگیریش پس رفتم دنبالش و یونیتی و c# را یاد گرفتم و حدود ۳سال تو این حوزه کار کردم، بحث درآمدش زیاد مطرح نبود بیشتر برام مهم این بود که یاد بگیرم، به هر حال دانشجو بودم و بعد فارغ التحصیلی نیاز به یک مهارتی برای کار داشتم .
روزها گذشت و گذشت تا رسید به ۲۰ شهریور ۹۸ و من دفاع کردم و با دانشگاه خداحافظی کردم و به صورت جدی وارد بازار کار شدم .
یکی دو ماهی یکم گیج و سردرگم بودم چون همه چیز تفاوت پیدا کردهبود ولی خودما پیدا کردم و کسب تجربه شروع شد؛ تو این مسیر تونستم همراه بقیه مسیر زندگیم را هم پیدا کنم که یکی از بهترین اتفاق های زندگیم بود :)) روزها پشت سر هم گذشت و یک دفعه اعلام شد ویروس ناشناختهای به اسم کرونا دنیا را تحت شعاع قرارداده و هممون باید تو خونهها قرنطینه بشیم، پس منم با بقیه قرنطینه شدم و موندم خونه!
حالا تصمیم گرفتم از تاریخ ۹ فروردین تو این روزای قرنطینهای ولی زیبا راجب موضوعات مختلف بنویسم، راجعبه هر چیزی که خودم اطلاعاتی ازش داشته باشم یا دوست داشتهباشم اطلاعاتی ازش کسب کنم، کمکم مینویسم تا هم با نوشتن دوست بشم و هم تجربه کسب کنم :)
امیدوارم اگر کسی نگاهش به نوشتههام افتاد با خوندنشون حداقل چند دقیقه از این دوران را با حوصله سررفتگی کمتری بگذرونه !
شمیم ۹ فروردین ۹۹