الان تو متروام و اینترنتم تموم شده و به عمد اینترنت نخریدم تا بتونم متمرکز باشم.
موضوع متن تا اینجا نمیدونم چیه... فقط شروع کردم به نوشتن تا شاید بتونم این جمله که نوشتن باعث رشد فردی میشه رو درک کنم.
نوز تو ذهنم موضوع مشخص نیست ولی قصد ندارم بهش فکر کنم. فقط میخوام بدون فکر بنویسم...
ی لحظه صبر کن!
چرا خود همین جمله "بنویس تا رشد کنی" موضوع نباشه، آره! همین برا موضوع خوبه.
امروز داشتم به این ماجرا فکر میکردم که هیچکدوم از فرمهای محتوا یعنی پادکست و ویدئو مثل متن و نوشتن باعث باز شدن ذهن و جریان پیدا کردن الهامات نمیشه.
من محتوای ویدئویی و صوتی کم منتشر نکردم. اما نوشتن یِ چیز دیگس.
اگه بخوای تو یِ موضوعی عمیق بشی بهترین راه نوشتنه. البته ناگفته نمونه ویدئو یا پادکستهایی که بهصورت گفتگو هست هم عالیه. حتی یِ جاهایی از نوشتن بهتر جواب میده چون تنها نیستی و طرف مقابلت اگه همسو باشه کمک میکنه تا بحث در جهات مختلف باز بشه.
اما نوشتن...
بهنظرم نوشتن با قلم از نوشتن با صفحهکیبورد و به صورت دیجیتالی بیشتر جواب میده. یعنی اگه حالِت خوب باشه و قلم دست بگیری، چیزای عمیقتر و شیواتری پیاده میشه تا وقتی که با همون حال پای صفحهکیبورد باشی و تایپ کنی.
نمیدونم درسته یا غلط اما احساس میکنم لطافت نوشتههای با دست و خودکار و کاغذ بیشتر از نوشتههاییه که با ابزار دیجیتالی ثبت شده.
هنوز تو مترو ام و بیکار... پس به نوشتن ادامه میدم...
بزار یکم بحث نوشتن رو باز کنیم ببینیم موقع نوشتن چه اتفاقاتی میفته.
قلم رو دستم میگیرم و آماده میشم تا از ذهنم کلمات روی کاغذ از طریق دست و قلمم جاری بشه. انگار یِ جورایی دستم، قلم و کاغذ دارن واسطه میشن تا خودم یا ذهنم عینیت پیدا کنن.
خودم دارم تو قالب کلمات ظهور پیدا میکنم.
اونی که تو ذهنمه خودمم، و خودم دارم از عرش به فرش میام. اینی که پیاده شده در حقیقت خودم در مرتبه ماده و فیزیکه.
متافیزیک داره فیزیکی میشه!
وقتی به نوشته و اثر هر شخص نگاه میکنی، اون نوشته در حقیقت یِ روزنه برای رسیدن به درون و حقیقت صاحب اثره. از طریق نوشتهی فرد میتونی شخص رو در اندازه همون نوشته ادراک کنی.
بحث جای جالبی رسید...
اگه بگیم خداوند نویسنده ست و تمام موجودات کلمات الهی هستند چی؟
ما با نگاه کردن به این کتاب عظیم داریم اثر خداوند رو ادراک میکنیم و چه بدونیم و چه ندونیم داریم یِ حقیقت رو از روزنههای مختلف میبینیم. حقیقت یِچیزه، اما ما به اندازه آثار، صاحب اثر رو میشناسیم. مثل همین نوشتهی من. تو الان به اندازهی این متن میتونی منو بشناسی. نمیتونی بفهمی راستگو هستم یا نه، نمیتونی بفهمی از چه رنگی خوشم میاد، نمیتونی بفهمی تفریح مورد علاقهام چیه...
انگار خدا با نوشتن ظاهر شده. درونی بیرونی شده! نمیدونم...
شاید با این تفاسیر بتونیم نوشتن رو مقدس ببینیم و بقیه رو ازین جهت که باعث میشه رشد کنن به نوشتن تشویق کنیم (ایده "نوشتن باعث رشد میشه" رو من تو نوشتههای شاهین کلانتری دیدم).
دارم میرسم به ایستگاهی که باید پیاده بشم...
ازین نوشتن یِچیزی برام جا افتاد: نوشتن مث غواصی میمونه. غواصی در من.